جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

حکایت این بن بست سی و دو ساله

ع باس آقا- طلا فروش سر چهار راه کاشفی - سی و دو سال پیش ٬ بهمن ۵۷ وقتی سرباز بود  چند شب قبل از ورود امام  شبی که  به دستور فرمانده اش استوار علایی - که توی شلوغی های همان سال با چوب زدند توی سرش و مرد- وقتی دو تا از بچه های مسجد ابوذر را توی کوچه شکیبا دنبال کرد و ته کوچه گیر انداخت  و دستش رفت روی ماشه ولی دلش لرزید و تیر نزد  

نمی دانست که یکی از آن دو پسر اسمش ایمان است و سه سال بعد توی عملیات  

فتح المبین شهید می شود و اسم خیابان روبروی مغازه اش را می گذارند شهیدایمان شریفی و آن یکی هم اسمش منصور است و سی و دو سال بعد می شود همان حاج منصوری که بهمن ۸۹ ته همان کوچه بن بست تیر خلاص را به تنها پسرش خواهد زد بی آنکه دلش بلرزد  ... 

-

 

 

 

نظرات 57 + ارسال نظر
مهربان چهارشنبه 27 بهمن 1389 ساعت 23:27 http://mehrabanam.blogsky.com/

اول

مهربان چهارشنبه 27 بهمن 1389 ساعت 23:30 http://mehrabanam.blogsky.com/

واقعا زیبا بود
شبیه چیزی بود که بارها و بارها بهش فکر کرده بودم
تاثیر آدم ها روی زندگی همدیگه
بدون اینکه بدونن
بدون اینکه همدیگه رو بشناسن

ولی کاش حاج عباس همون شب ماشه رو می کشید..

مرسی مهربان من

فرزانه چهارشنبه 27 بهمن 1389 ساعت 23:32 http://www.boloure-roya.blogfa.com

گفتیم یه تستی کنیم شاید مقامی هم آوردیم! حالا چندم شدم من؟

دوم

فرزانه چهارشنبه 27 بهمن 1389 ساعت 23:35 http://www.boloure-roya.blogfa.com

شب شما بخیر
از این عباس آقاها که قبلنا زیاد داشتیم ولی الان فکر کنم یه دونه هم تو هر هزارتایی نداشته باشیم:(( شایدم آمارم خیلی غلطه ولی خلاصه که بسیار کیمیا هستن.

اتفاقا زیادند اما نه قدرت دارند نه تفنگ

سیمین چهارشنبه 27 بهمن 1389 ساعت 23:35

یعنی خودش بچه شو کشته؟

شما زیاد به خودت فشار نیار قربونت

من و من چهارشنبه 27 بهمن 1389 ساعت 23:35

بمیرن الهی کسایی که دلشون میاد ماشه ها رو بچکونن تو سر عزیزای مردم

بشمار

سیمین چهارشنبه 27 بهمن 1389 ساعت 23:37

یعنی من بازم سوتی دادم؟
یعنی معلوم شد اصالتن کجایی هستم؟

بابا بی خیال سیمین بانو
بحث رو چرا قومیتی می کنی ؟

الهه چهارشنبه 27 بهمن 1389 ساعت 23:39 http://khooneyedel.blogsky.com/

نه سیمین جون...حاج منصور بچه ی عباس آقا رو کشته

دریا چهارشنبه 27 بهمن 1389 ساعت 23:41 http://sedsybaran.blogsky.com/

سلام دوست من.
محشر بود .عالی و دلنشین.

خجالتمون دادید.

اختیار دارید

الهه چهارشنبه 27 بهمن 1389 ساعت 23:43 http://khooneyedel.blogsky.com/

مهم همینه کیامهر:
"نمی دانست"
مسئله همینه که ما تو زندگی از فردامون بیخیبریم...نمبدونیم امروز با کوچکترین کارمون میتونیم تعیین کننده ی چه اتفاقاتی در آینده بشیم...و شاید اگر تو اون شب عباس آقا ماشه رو می کشید دیوونه میشد و سر به بیابون میذاشت و میزد به کوه و کمر و اصلا 32سال بعد پسری نداشت که یه حاج منصور بخواد داغش رو روی دلش بذاره......

درسته
بحث سر نمی دانست نبود البته
بحث سر تفاوتهاست
آدمها بی رحم شدند
بی رحم

نازنین مریم چهارشنبه 27 بهمن 1389 ساعت 23:44 http://morgheasir.persianblog.ir

فقط میتونم بگم امیدوارم به خاک نشستن تک تکشون رو با چشمای خودم ببینم

منم همینطور

الهه چهارشنبه 27 بهمن 1389 ساعت 23:45 http://khooneyedel.blogsky.com/

دلم برای اینجور نوشتنت بدجور تنگ شده بود...محشر نوشتی...مرررسی

مرسی الهه

الهه چهارشنبه 27 بهمن 1389 ساعت 23:47 http://khooneyedel.blogsky.com/

بن بست ایمان.....
همون 32سال پیش کلنگ این بن بست زده شد...خیلی وقته ایمان مردم به بن بست رسیده...نه؟

و تنها راهش برگشتنه
وقتی نمیش راهی باز کرد

سیمین چهارشنبه 27 بهمن 1389 ساعت 23:52

مرسی الهه...
تازه ملتفت شدم.یادم باشه باهات حساب کنم

الهه چهارشنبه 27 بهمن 1389 ساعت 23:54 http://khooneyedel.blogsky.com/

قبلا حساب شده سیمین جون

دریا چهارشنبه 27 بهمن 1389 ساعت 23:54 http://sedsybaran.blogsky.com/

بالای بیست بار خوندمش و هر بار بغضم سنگین تر شد به امید رهایی

مرسی دریا

فاطمه (شمیم یار پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 00:19

سلامممم کیامهر
عمیق...واقعی...مملو از ناگفته هاااااااا

ممنون بانو

بهنام پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 00:20 http://www.delnevesht2010.blogfa.com

سلام...
هااااااااااااااااااااااااااااااای چی بگم؟ میدونی چند نفر رو میشناسم با همچین داستان زندگی ای...
یکی از اونا رو میگم : 3 تا از پسراش رو شاه اعدام کرده بود. یه روز چند نفر در خونش رو زدن و گفتن بیا قاتل بچه هات رو گرفتیم! رفتن روی یه پشت بوم و یه اسلحه دادن دست پیرمرد. گفتن انتقام بچه هات رو بگیر ولی اون "مرد" اسلحه رو زمین انداخت و گفت من مثل اینها نیستم!!! میدونی این یعنی چی؟ یعنی اوج اوج اوج گذشت.
البته من درمورد درست یا غلط بودن این موضوع نمیتونم صحبت کنم! دروغ چرا من خودم چنین توانایی ای ندارم! یعنی وقتی به تجاوز های این قوم فکر میکنم اصلآ فکر کردن به بخشش هم حالم رو به هم میزنه. باید اجازه بدیم زمان همه چی رو حل کنه شاید این نظر تغییر کنه نه؟! با اعدام مخالفم ولی الان براش چند تایی استثنا قائلم...

قانون سوم نیوتن :
هر عملی را عکس العملیست برابر و در خلاف جهت آن
ضرب المثل بی ربط :
فواره چون بلند شود سرنگون شود

نیما پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 00:24 http://www.arezuhaye-aghaghi.blogsky.com

سلام و درود بر لوطی بلاگستان !
مثل همیشه عالی بود کیامهر خان . امشب میخواستم زودتر بخوابم ولی یه سری پست جالب اومده که واقعا نمیذاره برم . چندبار پست شما و بهنام رو خوندم . خیلی چسبید بهم ! واقعن قشنگ بود !

قابل نداشت شپلی در حال اردو

م . ح . م . د پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 00:55 http://baghema.blogsky.com/

تازگی ها پست همه ی بچه ها را که میخونم همه یک مفهوم عمیق داره و این منو امیدوار میکنه ...

خداییش خیلی خوب می نوسند بچه ها

پاییز بلند پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 02:28 http://www.paizeeboland.blogsky.com

درووووووووووووووووووووووووووووووووووووووود

بچچه کجایی دلم نخته شده برات...
معرفتم خوب چیزیه داش آکل

در رکابیم باقالی فرنگی

فرشته پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 02:39 http://feritalkative.blogfa.com/

خسته شدم از این همه بدی
از این همه دروغ
از این همه ریا
از این همه اسلان اسلام کردن الکی
خسته شدم ...

و همچنین

مهسا پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 03:41 http://exposed.blogsky.com

این واقعی بود کیا؟!

نه قربان

توهمات یک آدم در شرف خواب بی سوژه بود

دختری از یک شهر دور پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 03:46 http://denizlove.blogsky.com/

سلام...
چقدر بد که خیلی چیز ها رو نمیدونیم چقدر بد که نمیدونستن دارن چه بلایی سر خودشون و ما میارن...

و چقدر بد که نمی دونی این ماجرا کی تموم میشه
و برای تموم شدنش چند تا خون دیگه باید ریخته بشه

کورش تمدن پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 07:32 http://www.kelkele.blogsky.com

صبح بخیر
خیلی قشنگ بود
انتخاب پست ایمان خیلی عالی بود
شاید اگه ۳۲ سال پیش حاج منصور رو میکشت اوضاعش بدتر هم میشد

شاید ولی باعث می شد حاج منصور و خاندانش عاقبت به خیر بشن

کورش تمدن پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 07:33 http://www.kelkele.blogsky.com

این درسته تو الان بگیری بخوابی من پاشم برم سر کار؟

این درسته تو چهار برابر من حقوق بگیری ؟

علی لرستانی پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 08:01 http://alilorestani.persianblog.ir/

خیلی وقته که دیگه حاج منصورا دل ودستشون نمیلرزه وقتی ماشه رو میچکونن
انگار عیار مهر دلشون بدجوری اومده پایین این جماعت

انگار دل که نه رحم و انسانیت هم ندارن

یک بی شعورِ فهیم پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 08:07 http://apercipientbrutish.blogsky.com/

شانس یه بار در خونه تو می زنه ، حتا این شکلی .

شانس یا بدشانسی؟

لژیونلا پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 08:20

عکس گویای این روزهای خیلی هاست.

پنگوئن پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 08:38 http://pangoan2.blogfa.com

چقدر غمگین

سحر پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 09:34 http://dayzad.blogsky.com/

رضوان پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 09:49

به نظر من باید فتنه گرای اصلی رو اعدام بکنن یا یه جورایی ادبشون کنن خودشونو کشیدن کنار و بچه های مردم رو فرستادن تو خیابونا واسه دفاع از حق خودشون ( خود اون فتنه گرا) و بعد چه اتفاقی افتاد اومدن اونایی رو اعدام کردن که یه رابط بودن اونها هم دخیل بودن اما نه به اندازه ی اصلیا !!!!!!!!!!!!!! من هیچ وقت از کشته شدن هیچ کسی خوشحال نمیشم اما به نظرم هر کسی باید به سزای عملی که انجام داده برسه گرچه هیچ کدوم از ماها تو این دنیا به طور کامل به سزای غلطایی که کردیم نمیرسیم ولی خب..................................

ممنون بابت نظرتون
منم موافقم فتنه گر اصلی باید مجازات بشه

خورشید پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 09:57 http://khorshidejonoob1.blogfa.com


شاید اگه از آینده خبر داشت ، دستش ، دلش ، نمی لرزدید ، میزد !

خدا رو شکر که فقط خدا از آینده خبر داره

کرگدن پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 10:02

می دونی کیا ... حکایت جهش ژنتیکی نسلهاس ... تجربه ثابت کرده نوع بشر هر چی جلوتر رفته حرومزاده تر و وحشی تر و کثیف تر شده ...

این قوم رحم و مروت ندارن انگاری
نمی دونم چی بخوردشون دادن که اینطور راحت جون آدما رو می گیرن

گل گیسو پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 10:07 http://gol-gisoo.blogsky.com

سلام
غم انگیزه...
دیگه دست و دل کسی نمیلرزه

متاسفانه

فری پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 10:20 http://fernevis.blogfa.com

تفاوت اینها با آنها همین بود.. آنها دستشان میلرزید اینها حتی دلشان هم نمیلرزد!!

پشیمون هم نمیشن حتی

کرگدن پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 10:44

نتایج جشنواره رو دیدی ؟
مسخره نیس این حد از تابلو بازی ؟!
اینهمه سال کیمیایی رو به تلاونگشونم حساب نکردن !
حالا عهد همین امسال که بزرگداشت واسش گذاشتن فیلمش ام با اکثریت قاطه قاطبه داوران گرام الدنگ !بهترین فیلم جشنواره بیست و نهم شناخته شده !!

کیمیایی به خاطر این همه سال فعالیت سینمایی واقعا ارزش تقدیر داره
ولی دروغ چرا هیچ وقت سینمای کیمیایی رو دوست نداشتم

کرگدن پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 10:45

قاطه
معجون و ترکیب و تلفیقی از :
قاطی
قاطر
و قاطع است !!!

مامانگار پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 11:04

..حاج منصور خیلی خوب یادشه اون شب 32 سال پیش رو.. و فکر میکنه که...اگه مثل عباس آقا دست ودلش بلرزه !...اونوقت باید عین او..شاهد فرار و چوب تو سر خوردن روسا و فرمانده هاش باشه..شاهد یک عمر زخم زبان وجدان و مردم اش !...
..اینه که ..هرچی سستش کنه رو کنار میذاره..تا به خیال خودش جلو این کارو بگیره !!...
...وباید دید نوه های عباس آقا و حاج منصور..سالها بعد..هر یک در کدام بن بست خواهند بود !!....

حاج منصور سی و دو سال حقوق گرفته واسه همین
که دلش و دستش نلرزه
مرسی مامانگار
نکته خوبی بود

فلوت زن پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 11:12 http://flutezan.blogfa.com/

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااام.
دیشب مطلبتو خوندم ولی یهو نتم قطع شد و هر کاری کردم نتونستم برات کامنت بزارم .
تلخ بود ! خیلی تلخ !
نمی دونم چرا اینروزا انقدر همه چی تلخه !
تلویزیون ، ماهواره ، وبلاگهای مختلف ، حرفای همه ، دلای خودمون .... !
با خوندن این مطلب دلم گرفت و باز از گردش روزگار و دست سرنوشت متعجب شدم !

مرسی حنانه
ولی واقعی نبود
هرچند واقعیت داشت

منجوق پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 11:35 http://manjoogh.blogfa.com/

می خواستم یه جواب به رضوان بدم
این چه منطقی هست که می گید اونهایی که مردم رو به خیابون دعوت می کنن مسبب قتل اونها هستن.
یعنی اونهایی هم که سال ۵۷ اومدن تو خیابون و شهید شدن قاتلشون شاه نیست و اونی هست که بهشون گفته بود بیان خیابون؟

خب اگر اونایی که می کشند حق باشن و اونایی که کشته میشن دشمن خدا
منطق رضوان درسته
و کاش اینطور بود
مرسی منجوق جان

سپیده پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 11:37 http://1394a.persianblog.ir

کاش کوچه ی بن بست فقط یه قصه بود.....
کاش این قصه ی واقعی تلخ زودتر تموم شه....
کاش یه پایان خوش داشته باشه...

کاش ...

هلیا پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 12:18 http://www.mainlink2.blogsky.com

چقدر بد که هیچوقت اسم فیلما یادم نمیمونه ...........
یاد یه فیلمی افتادم . اونشب که رفتیم بازینو شام خوردیم ............. تو را ه گفتین قشنگه ببینینش
از اول تا آخر فیلم هی یه نفر یه کاری میکرد بعد نشون میداد که اون کارش چه تاثیر بزرگی رو زندگی یه نفر دیگه داشته
آهان .................
فکر کنم اسمش flash بود
آره
یاد فیلم flash افتادم.

مرسی هلیا که یادته اون شب
اطلاق خوب و بد به آدمها واقعا اشتباهه
آدمها خاکسترین و مطلقا خوب و بد نیستند
این شرایط هستن که خوب یا بد بودن ما رو رقم میزنن
یه آدم بد ممکنه در شرایط خاص کار بزرگ و خوبی انجام بده
و یه آدم خوب هم ممکنه عکس العمل بد
درسته
البته با عرض معذرت اسم فیلم crash بود

دریا پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 13:56 http://sedaybaran.blogsky.com/

سلام .
روزتون بخیر و خوشی.

مرسی

سارا پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 14:46 http://gahneveshthayeman.blogfa.com/

سلام
خیلی زیبا بود! آدم یه روز وقت نکنه بیاد این جا کلی ضرر می کنه!

اختیار دارید

کامیار پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 15:25 http://parchineharf.blogsky.com/

کیا جان عالی بود
عاشق خودکارتم(قلم)

ممنون کامی
قابل شما رو نداره خودکار ما

کرگدن دل نازک پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 16:23 http:// karrgadan.blogfa.com

این روزها همه تلخ شدیم.
تلخ نویس...
به خوانشم بیا .

االی پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 16:24 http://e-motamedi.blogfa.com/

دوست داشتم مطلبت رو کیامهر...

این روزها خیلی غصه این اتفاقات رو خوردم...خیلی...

عبدالکوروش پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 16:51 http://www.potk.blogfa.com

از طرف ARA:
"عباس آقا وجدان داشته
ولی حاج منصور عقیده"

روهان پنج‌شنبه 28 بهمن 1389 ساعت 17:30 http://farawaynear.persianblog.ir/

چقدر این سیمین نازه !!

مگه دیدیش ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد