جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

وختی خیاط توی کوزه می افتد (قسمت دوم )

اگر یادتان باشد محسن باقرلو یک مصاحبه ای با ما کرد  

که چون عریض و طویل می شد و خارج از حوصله شما عزیزان قسمت اولش را نوشتیم و قرار بود قسمت دومش را هم فردای همان شب بنویسیم  

که یکهو مملکت شلوغ شد و حال و هوایمان ابری و دلگیر 

بعد هم که میهمانی گلریزون شهریار پیش آمد و سرمان مثل مملکت  شلوغ

بعد هم آخر هفته و بخور و بخواب

به هر حال با عرض پوزش از شما دوستان ٬ ادامه مصاحبه را امشب بخوانید : 

 

 

 قسمت اول مصاحبه شامل ۳۵ سوال اول را اینجا بخوانید ...

 

۳۶- دوس داری تو سالگرد تاسیس وبلاگت کدوم بچچه ها برات پست اختصاصی بذارن ؟ 

 خب بچه ها قبلا و تو مناسبتهای مختلف حسابی زحمت کشیده اند و شرمنده ام کردند 

اما اگه قرار باشه پست اختصاصی برای تولدم بنویسن دوست دارم از آقایون حمید و از خانوما سهبا و مامانگار برام پست بنویسن  

البته این جواب اصلا الزام آور نیست و اگه ننوشتن من به بزرگی خودم می بخشم  

-


۳۷- چرا هیچوخت عکس خودت رو نمی ذاری توی وبلاگت ؟ 
به قول آدم معروفایی که مصاحبه میشن : سوال خوبی پرسیدید

حقیقتش اولش که وبلاگ نوشتن رو شروع کردم اصلا دوست نداشتم شخصیت واقعیم شناخته بشه و کسی اسم و رسم حقیقی منو بدونه ولی خب خاک اینجا پاگیر بود 

هر روز دوستان مجازیم رو بیشتر شناختم و بعضی هاشون رو دیدم و با خیلی هاشون هم ارتباط تلفنی دارم .  راستش اگه خوش تیپ و قیافه بودم اینکار رو می کردم ولی حالا که نیستم دوست دارم هر کسی هر تصوری که دوست داره از چهره من داشته باشه 

خیلی از دوستانی که مدتها بود وبلاگی همدیگر رو می شناختیم وقتی منو دیدند می گفتن اصلا با تصوراتشون جور در نمیام ( یعنی روشون نشد بگن چقدر قیافه ات زاقارته ) 

مثلا یادته اون شب که با عمه زری اینترنتی صحبت کردیم وقتی منو دید چی گفت ؟ 

فکر می کردم کیامهر باستانی یه آدم جا افتاده و پخته تر باشه  

در هر صورت من یه تصمیمی گرفته ام که یه بارم به خودت گفتم در حال حاضر قصد ندارم عکسی از خودم بذارم ( البته بدون روبند و چشم بند و چادر چاقچور) 

و اگر قسمت شد و یه روزی بابا شدیم و تا اونروز هنوز هم وبلاگ نویسی می کردیم قول میدم وقتی از باستانی کوچولو رونمایی کردیم از خودمون هم رونمایی کنیم .    

یعنی اولین عکسی که از خودم میذارم یه عکس دو نفری باشه با بچه ام . خوبه ؟

در هر حال اگه قرار بود همین حالا وبلاگ نویسی رو شروع کنم حتما عکسم رو میذاشتم تا فیض ببرید و شبها کابوس ببینید .

-  

 ۳۸- کامنتی بوده که دلتو شکونده باشه ؟ و عکس العملت ؟  

چند هفته پیش یه روز اومدم و برگه تولدها رو دیدم و دیدم که روز تولد یکی از دوستای خوبم رو فراموش کردم و تبریک نگفتم . تا پست رو نوشتم شب شده بود . اون دوست عزیز کامنت خصوصی گذاشت که امروز ده بار بیشتر اومدم و به وبلاگت سر زدم که شاید تولدم رو تبریک گفته باشی اما نگفتی . الان دیگه فایده نداره . بی زحمت پاکش کن  

منم پاک کردم اون قسمت رو ولی خیلی دلم شکست  

نه اینکه از دست اون  ناراحت شده باشم نه 

از خودم بیشتر ناراحت شدم که چرا یادم رفته 

حالا ما یا خبطی کردیم و یه بازی راه انداختیم و به دوستان تبریک تولد گفتیم  

این نباید بشه وظیفه من که  

اگه یه روز به هر دلیلی  من نتونستم تولد کسی رو تبریک بگم نباید کسی دلخور بشه که 

این شد که تصمیم گرفتم که فعلا تولد کسی رو تبریک نگم و اگر وقت شد و عمری بود خوشحالیم رو توی وبلاگ خودشون نشون بدم یا بهشون زنگ بزنم  

تا برای کسی سوء تفاهم و دلخوری پیش نیاد 

یه وبلاگ هم درست کردم برای همین کار که البته ناتموم مونده به خاطر مشغله ها 

ایشالا اگه اون وبلاگ درست بشه هم این دلخوری ها پیش نمیاد و هم اینکه یه بار سنگین از دوشم براشته میشه . 

-  

۳۹- با چقد حقوق حاضری شغلتو ول کنی و بری مدیر بلاگ اسکای بشی ؟! 
مدیریت بلاگ اسکای که کار بزرگیه و گنده تر از حد و اندازه  من  

ولی حاضرم با ۵۰۰ هزار تومن برم ور دست آقای چنگیزی کار کنم 

البته نه هر کاری ها : همین در حد چایی آوردن و شستن توالت و تی کشیدن راهرو و ... 

-  

۴۰- شده پست کسی رو بخونی و توی دلت بهش فحش ناجور  بدی ؟!  

آره ... 

یه بنده خدایی هست که هروقت پستش رو می خوندم که هیچ هر وقت که عکسش رو می دیدم و هر وقت که می بینم اسمش تو لینک دوستام هست هرچی فحش ناجور بلدم نثارش می کنم بس که این آدم مزخرف و جفنگ و نامرد و کثیفه  

الحمدالله خیلی وقته وبلاگش رو نمیخونم و لزومی هم نداره فحش ناجور به کسی بدم . 

-  

 

۴۱- دوست داری بزرگترین قرار وبلاگی بچچه ها چه روزی و کجا تشکیل بشه ؟ 

روراست بگم دوست ندارم تو هیچ قرار وبلاگی شرکت کنم . نه اینکه دوست نداشته باشم بچه ها رو ببینم نه ... ولی وقتی جمعیت از یه حدی بیشتر بشه احساس می کنم دیگه کنترل اتفاقاتی که میفته دست آدم نیست و تجربه ثابت کرده قرار های وبلاگی جز حرف و حدیث و تهمت و اتفاقات ناجور هیچ منفعتی نداشته و نخواهد داشت . هرچقدر هم بچه ها درست و خوب و سالم باشن متاسفانه تو این جور جمع ها بلا نسبت کسایی که اینجا رو می خونن یه آدم روانی و مریض پیدا میشه که میتونه گند بزنه به تمام حس و حال خوب اینطور دور همی ها  

بنابراین ترجیح میدم تو جمع های کوچیک و خونوادگی باشم تا قرار های بزرگ توی مکانهای  عمومی که هر کسی میتونه بیاد و شرکت کنه  

اما اگر امکان این باشه که یه روز خاص٬ تمام دوستان مجازی که ندیدم و دوست دارم ببینمشون رو یک جا جمع کنم دوست دارم که لحظه سال تحویل کنار آرامگاه کورش باشه

که یک به خاطر همون دلایلی که گفتم و دو به خاطر پراکندگی دوستان در شهرها و استان ها و کشورهای مختلف و سه به خاطر لحظه های عزیز سال تحویل که همه دوست دارن پیش خانواده خودشون باشن  ٬ اینی که گفتم یه آرزوی محاله و یه رویای دست نیافتنی  

 

۴۲- بین توقیف همیشگی وبلاگت و حضور اجباری در نماز جمعه کدومو انتخاب می کنی ؟! 

صد در صد نماز جمعه رو   

اما میرم صف آخر وامیسم و با احتیاط تمام اینکار رو می کنم  مخصوصا موقع رکوع ... 

 - 

 


۴۳- اگه یه فیلم درباره بلاگستان ساخته بشه و تو نقش اولش باشی دوس داری بازیگر مقابلت کدوم بلاگر باشه ؟! 

هرررررررررررر 

بستگی داره به فیلمش 

اگه فیلمش عاشقانه باشه و دراماتیک و ماچ و بوسه و اینا داشته باشه مهربان 

اگه فیلمش رزمی باشه و بزن بزن داشته باشه همون بنده خدایی که تو جواب سوال ۴۰ گفتم .  

اگه فیلمش ناجور باشه و صحنه های بی ناموسی داشته باشه کورش تمدن  

نه اینکه خدای نکرده کورش مشکل داشته بشه ها نه  

به هر حال رفیق ۱۵ ساله است و رومون به روی هم باز تره  

اصلا ما کشته مرده رفاقتیم . خودم نقش مقابل کورش رو بازی می کنم .اون اصلی باشه ما فرعی  جهنم و ضرر ...  

 

۴۴- فک می کنی کدوم وبلاگ قابلیت  چاپ شدن بصورت کتاب رو داره و اگه یه روز همه وبلاگها بصورت کتاب چاپ بشن بنظرت کدومشون از همه پر فروش تر میشه ؟ دققت کن که اینا دو تا سوال جدا هستن ! 

خب نوشتن کتاب و نوشتن وبلاگ دو مقوله مجزاست 

فکر نمی کنم هیچ وبلاگی همچین قابلیتی داشته باشه ... 

 


۴۵- دوس داری از بین بچچه های بلاگر کدومشون یه روزی رئیس جمهور ایران بشه ؟! و چرا ؟!! 

این که مشخصه خودت 

توی این پست هم که دلیلش رو نوشتم 

چون همه برو بچ بلاگستان به یه نون و نوایی میرسن دیگه ... 

 

۴۶- اگه مجرد بودی و توی یه جزیره گیر می افتادی لب تاپ و اینترنت رو ترجیح می دادی یا مگان فاکس رو ؟! 

ببین آدم باید واقع بین باشه  و نباید فقط آینده نزدیک رو در نظر بگیره

هر چند آدم وقتی این مگان خانوم رو تماشا می کنه نمیتونه به آینده نزدیک نگاه نکنه  

-  


ووووووووووووووف( از ادات حسرت ) 

 بگذریم .  خب چی می گفتیم ؟ آها ببین می خواستم بگم آدم باید واقع نگر باشه و تو یه جزیره تک و تنها ٬مگان فاکس بعد یه مدت دلش رو میزنه و بهتره که لپ تاپ و اینترنت رو داشته باشی تا بتونی از اون جزیره فرار کنی  ولی همش زر مفت بود . من مگان فاکس رو انتخاب می کنم ...  

 

۴۷ - دلت می خواست جهت رویت کامنت خصوصی ها پسوورد کدوم وبلاگها رو داشتی ؟! 

فکر می کنم باید یه وبلاگ نویس آقا رو انتخاب کنم چون فکر نمیکنم از کامنتهای خصوصی که واسه خانومای بلاگر میذارن زیاد خوشم بیاد . از آقایون فکر می کنم خوندن کامنت خصوصی های محمد از همه جذاب تر باشه . البته اون کامنتهایی که بهش پیشنهادهای دوستی و رفاقت و اینا میدن نه اونا که فحش و فضیحت بارش می کنن . 

 

۴۸ -اگه قرار باشه هر وبلاگی به یه حیوون تشبیه بشه جوگیریات کدوم حیوونه و چرا ؟!

خیلی سوال سختیه  

وبلاگها رو از لحاظ محتوا نمیشه به هیچ حیوونی تشبیه کرد 

شاید از لحاظ اسم وبلاگ بشه 

احتمالا به آفتاب پرست تشبیه میکنم جوگیریات رو 

چون بین حیوونها از همه جوگیرتره و زود رنگ عوض می کنه 


۴۹- اگه یه روز عکس لختت رو توی یکی از وبلاگا ببینی چه کامنتی واسه صاحبش میذاری ؟! 

براش می نویسم : 

 خیلی بی شعوری 

و خواهر و مادرت هم خیلی دهن لقن 

 

۵۰- دوس داشتی توو چه برهه ای از تاریخ ایران زندگی می کردی و وبلاگ هم می نوشتی ؟! 

دو تا برهه از تاریخ ایران رو دوست دارم یکی در آینده و یکی گذشته 

در آینده وقتی ملت ما هم به اون حد از شعور و فرهنگ برسن که اجازه ندن ازشون سوء استفاده بشه و بتونن به خاطر اینهمه نعمت خدادادی و استعداد الهی که تو این سرزمین هست در جهان سروری کنند و متحجر و وحشی  و بی فرهنگ و تروریست شناخته نشن  

و در گذشته دوست داشتم در دوره صفوی زندگی کنم  

هرچند امکان وبلاگ نویسی در اون زمان نبوده و از لحاظ مذهبی هم شاید ریشه همه مشکلات  ما به صفویه برگرده اما از لحاظ علم و هنر و منطق و فلسفه دوره درخشانی بوده ضمن اینکه ایران کشور پهناوری بوده و بر جهان آقایی می کرده ... 

چند دهه قبل از انقلاب و بعد از رضا شاه رو هم دوس دارم 

آدمهای بزرگی در اون دوره رشد کردند و به عرصه رسیدند ... 

 

۵۱- ایضن دوس داشتی کدوم شخصیت برجسته ایرانی بودی و باز وبلاگ هم می نوشتی ؟! 

لطفعلی خان زند رو به خاطر شجاعتش خیلی دوست دارم و همینطور دکتر مصدق رو به خاطر حس ناسیونالیستیش . البته اینایی که گفتم شخصیت های سیاسی بودند اگه قرار باشه شخصیت های هنری رو که دوست دارم جای اونها باشم بگم از حوصله این مصاحبه خارجه 

 

۵۲- تا حالا واسه کسی کامنتی گذاشتی که بعد از سِند کردنش مث چی پشیمون بشی ؟! 

یه بار واسه هیشکی یه کامنت گذاشته بودم که توش یه اشتباه تایپی داشت و یه کلمه خیلی خیلی بی تربیتی از کار دراومد البته اون موقع نفهمیدم فرداش زنگ زد و با شوخی گفت :  

بابایی ! این چی بود واسه من نوشتی ؟ 

و من خیلی شرمنده شدم  

یه بار هم واسه یه نفر می خواستم یه پیغام خصوصی بذارم ولی یادم رفت و عمومی شد 

به خودت زنگ زدم و خواهش کردم که تا کسی ندیده بهش خبر بدی که درستش کنه . یادته ؟ 

۵۳- اگه بفهمی یکی از بچچه ها لینک تو رو از توی وبلاگش پاک کرده مقابله به مثل میکنی ؟! 

قبلا که تازه کار بودم معمولا تبادل لینک کاملا توافقی بود  

یعنی فقط کسایی رو لینک می کردم که لینکم کرده بودند  

الان هر کسی که دلم بخواد لینک می کنم و معمولا اونها هم یا قبل یا بعدش اینکار رو می کنن

ولی چند تا وبلاگ هم هستند که لینکشون کردم چون مطالبشون رو دوست دارم ولی اسم من توی لینکهاشون نیست  

به نظرم لینک کردن یه کار دلیه و نباید گرو کشی کرد و اجباری برای طرف مقابل ایجاد بشه 

اما اگر کسی باشه که قبلا لینکم کرده بوده و حالا به هر دلیلی لینکم رو پاک کنه 

منم پاکش می کنم 

یا شاید اصلا یه نفر باشه که یه زمانی به یه دلیلی دوست داشتم لینکش کنم و حالا دیگه دوست ندارم و پاکش می کنم . کلا زیاد رو این قضیه حساس نیستم .  

شمردی چند بار گفتم لینک ؟

 

۵۴- جان محسن اگه دوران مجردی یه شب زیر بارون یه دافِ پایه ( دققت کن : پایه ! ) واستاده بود و یه پیرزن فرتوت کدومو سوار می کردی ؟! 

تو مثل اینکه تا منو همین امشب گوش تا گوش سر نبرن ول کن نیستی برادر 

حالا مثلا من بگم پیرزن فرتوت تو باور می کنی ؟ 

آخه کدوم خری باور می کنه  مخصوصا با اون پایه! ای که روش تاکید فرمودید ... 

 

۵۵- کیا خودت حس می کنی که نسبت به اون اوایل یه نموره  بی حیاتر و مثبت هیژده تر شده کامنتات ؟! 

شاید برای بعضی دوستان صمیمی و کسایی که باهاشون شوخی دارم آره  

خب اون اوایل کسی رو نمی شناختم و شوخی هم نداشتیم   

معمولا کامنتهام یا جدی هستند یا اگرهم شوخی باشن بی حیاگری ندارن برعکس جنابعالی 

  

۵۶- دوس داری چن سال عمر کنی و به کدوم کشورا سفر و ایضن اونجاها چیکارا بکنی ؟
هیچ کس از عمر زیاد بدش نمیاد  

منم دوست دارم انقدری عمرکنم که تنم سالم باشه 

اگه قرار باشه وبال زن و بچه و ویلون و سیلون بیمارستان باشم ترجیح میدم زودتر بمیرم  

دوست دارم خیلی کشورهای دنیا رو ببینم 

اول از همه فرانسه و برج ایفل و موزه لوور 

بعد مصر و اهرام ثلاثه 

آمریکای جهانخوار هم انقدر زیبایی و دیدنی داره که دوست دارم چند سالی اونجا گشت بزنم  

اگر اون ته ته های عمرم نفسی باقی بود بدم نمیاد مناظر دیدنی تایلند رو هم یه زیارتی بکنم

البته خیلی جاهای دیدنی تو ایران هم هست که هنوز ندیدم ... 

 

۵۷ - تو یادت میاد من و تو دقیقن از کی و چجوری رابطه وبلاگی مون صمیمانه شد ؟ 

از وقتی با هم تلفنی حرف زدیم  رابطه مون (غیر جنسی البته ) صمیمانه شد  

تقریبا هر روز با هم حرف می زنیم دیگه  

بعد هم که مهمونی بازی و مسافرت و اینا

فکر می کنم بطور کامل تو این پست توضیح داده باشم ...  

 

۵۸- تا حالا ازم نپرسیدی ولی حالا من ازت می پرسم : فک می کنی چرا وبلاگمو بستم ؟ (توضیح : این مصاحبه در زمان قبل از بازگشت محسن انجام شده است ) 

اگه یادت باشه قسمم دادی که نپرسم  

به نظرم مشکل عشقی داشتی  

من از اونجا که خیلی تیزم فهمیدم ولی به روت نیاوردم 

یادته تو یکی از پستهای آخرت نوشته بودی : تی غصه آخر مرا کوشه رعنا ؟من فکر می کنم تو درگیر یه رابطه عشقی با یه رعنا نامی شدی و از ترس مریم بانو ناچار شدی وبلاگت رو ببندی ... 

 - 

 

۵۹- کللن نظرت درباره وبلاگایی که تعطیل می کنن و میرن چیه ؟ 

اینکار واقعا ناراحتم می کنه و غصه می خورم  

حتی اگه طرف رو نشناسم و مطالبش رو نخونده باشم دلم می گیره  

 - 

 

۶۰- اگه یه روز به عنوان بلاگر برگزیده یک میلیون دلار جایزه بگیری باهاش چیکار میکنی ؟!احتمالا یه سایت رایگان وبلاگ نویسی محشر و بی عیب و نقص درست میکنم 

مسابقات وبلاگ نویسی راه میندازم و به بهترین بلاگر ها جایزه و حقوق ماهیانه میدم که شغلشون رو رها کنن و تمام هم و غمشون نوشتن باشه و بس 

البته اینایی که گفتم بازم زر مفت بود 

اگه واقعا یه میلیون دلار داشته باشم میرم همون کشورایی که گفتم میگردم  

اوسکلم مگه یه مشت آدم رو بدبخت کنم ؟ 

 


۶۱- کدوم برنامه تلویزیونی یا ماهواره ای می تونه تو رو از پای اینترنت و وبلاگت بلند کنه ؟! 

انصافا فقط با صدای ملکوتی مهربان اون هم از نوع خشنش از پای اینترنت بلند میشم  

قبلا به خاطر برنامه ۹۰ یا بعضی اخبار خاص در موقعیت های خاص اینکار رو می کردم  

که خوشبختانه جدیدا  دیگه این کار رو هم نمی کنم . 

 

۶۲ - به عنوان یه کسی که فیلم زیاد می بینه 5 تا فیلمو اسم ببر که آدم نباس اونا رو ندیده بمیره ؟! 

خیلی سوال سختیه اگه به جای پنج تا فیلم می گفتی صد تا راحت تر بود جواب دادن

چند تا فیلم خوب که الان به ذهنم میرسه میگم  البته همشون خارجی هستند : 

بر باد رفته ساخته ویکتور فلمینگ  

همشهری کین ساخته اورسون ولز  

۲۰۰۱ یک اودیسه فضایی ساخته استنلی کوبریک 

پدر خوانده شاهکار فرانسیس فورد کاپولا 

بلوار مالهالند ساخته دیوید لینچ 

 

۶۳ - تا حالا فیلم و مجلهء چیز داشتی و دیدی ؟! چیز دیگه ! همون که اولش پ داره و آخرش واو !! 

فیلم و عکس آره ولی مجله نه  

یه خاطره بامزه از این قضایا دارم که اگه عمری بود یه روزی مینویسمش . 

۶۴- کیا تو حاضری بخاطر وطنت بجنگی و بمیری ؟ حتی توی همچین شرایطی که الان حاکمه ؟ 

آره ... حاضرم حتی با وجود شرایط فعلی 

شاید به عنوان یه راننده لودر برم و خاکریز درست کنم 

یا حتی آشپزی و کارهای خدماتی 

یا شعر بگم و ترانه و فیلم مستند و جنگی بسازم 

یا نمایش بازی کنم یا به سرباز ها درس بدم 

اما اینکه تفنگ دستم بگیرم و کسی رو بکشم حتی اگه اون شخص دشمنم باشه 

فکر نمی کنم از من بر بیاد  

 

۶۵- اونایی که تو رو دیدن میگن انسان  شریفی هستی ، مهمترین ارزشهای اخلاقی و انسانی تو کدوما ان ؟ 

تو که نمیتونی از طرف دیگران نظر بدی . این نظر توئه و نشونه لطفت  

ولی فکر نمی کنم همه کسایی که منو دیدن همچین نظری داشته باشن  

اتفاقا من خیلی اخلاق های بدی دارم که شاید شما ندیده باشین 

اما یه اخلاق خوبی که دارم و خیلی هم بهش افتخار می کنم اینه که دوست دارم صادق باشم 

از دروغ بدم میاد و همیشه و تا آخر عمرم به خاطر دروغهایی که گفتم پشیمونم و شرمسار 

 

۶۶- تلخ ترین حقیقتی که این 31 سال زندگی یادت داده ؟ و شیرین ترینش ؟ 

تلخ ترینش اینه که : هیچ لذتی و هیچ خوشحالی و سرخوشی مدام و موندگار نیست  

هیچ چیز خوب دنیا دائمی و تموم نشدنی نیست

موقع لذت بردن از اونها هم تصور اینکه ممکنه تا ثانیه ای بعد این شیرینی تلخ بشه یا دیگه شیرینی الان رو نداشته باشه و عادی و معمولی بشه ٬ اذیتم میکنه  

و شیرین ترینش این که : 

این دنیا دار مکافاته و بدی های آدم بدهاش دیر یا زود تقاص داده میشه 

و خوبی هایی که می کنیم حتی اگه به چشم نیاد یه روزی و یه جایی کمک حالمون میشه 

این باعث میشه هم راحت تر بتونم ظلم آدمهای بدش رو تحمل کنم و هم انگیزه داشته باشم برای خوبتر بودن  

 

۶۷- کیا ! توی زندگی ت نقطه تاریکی وجود داره که فک کردن بهش خراب و داغونت کنه ؟ 

فکر می کنم همه آدمها همچین نقاط تاریکی تو زندگیشون داشته باشن 

منم مثل بقیه 

 


۶۸- سعی کن ساده اما غیر کلیشه ای این مفاهیمو واسمون تعریف کنی : عشق – خوشبختی – انسان - آزادی و خدا ؟ 

عشق : زیباترین حس بدی  که یه آدم در زندگیش تجربه می کنه 

خوشبختی : یه مفهوم کاملا سلیقه ای شاید نزدیکترین معادل آرامش خاطر 

انسان : خودخواه ترین موجود عالم هستی 

آزادی : نام یک میدان بزرگ در جمهوری اسلامی ایران  

خدا : بی نهایت نور بی نهایت نزدیک  


۶۹- یه سوالی که مطمئن بودی ازت می پرسم ولی نپرسیدم و ضایع شدی ؟! ... و جوابش ؟! 

 انصافا هیچ پیش زمینه ای از اینکه چه سوالاتی می پرسی نداشتم فقط سوال ۶۳ که مطمئن بودم می پرسی و پرسیدی و خودت ضایع شدی  

 

۷۰- ممنون و خدانگهدارت کیامهر عزیز 

منم ممنونم ازت ...  

 

 

پی عکس پست نوشت : 

اشتباه نکنید عکس ابتدای پست مربوط به مسابقات مردان آهنین نیست . 

سمت چپ اون آقایی که لباس خواب سکسی پوشیده اند شهریار بلاگستان هستند  

وسطی طبق معمول بنده هستم  

و سمت راستی هم مهدی پژوم عزیز و رفیق جان ماست 

این عکس بهانه ای شد برای اینکه بگوییم  

مهدی ازاین به بعد سیاه مشق را اینجا می نویسد . 

 

پی نیکو کاری نوشت : 

پیرو پست قبل تعدادی از دوستان برای کمک اعلام آمادگی کردند و شماره حساب نویسنده پست در اختیار ایشان قرار گرفت . در صورتیکه شما هم مایل به کمک هستید اطلاع بدهید ... 

 

 

نظرات 167 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 22:11

اول

هاله بانو شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 22:11 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

هوراااااااااااااا


دود از کنده پا میشه

هاله بانو شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 22:13 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

مرسی برم بخونم بر می گردم

هاله بانو شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 22:18 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

به خدا اون کامنت اول مال من نیست
نمی دونستم کسی مثل شما پیدا می شه که پای من پیرزن رو باز لگد کنه

خب اسمشو ننوشته بود
فکر کردم تویی

هاله بانو شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 22:23 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

من از این شانس ها ندارم که قبل از چلاق شدن بشم اول

بیوطن شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 22:27 http://bivataan.persianblog.ir

سلام برم بخونم ببینم چی نوشتی
مارومیلینکی داداش کیا و افتخار میدی بلینکمت ؟؟؟؟/

آره

بیوطن شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 22:28 http://bivataan.persianblog.ir

بیوطن شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 22:31 http://bivataan.persianblog.ir

۴۲ :بچچه آینه بغل را واسه همچه روزی اختراع کردن خووب

بیوطن شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 22:34 http://bivataan.persianblog.ir

۴۶:هرررررررررررررررررررررررررررررررررررر
من بچه پلاسیم همون اینترنت رو انتخاب میکنم بعد یه میل میزنم به مگان فاکس میگم خودتو برسون جزیره که تنهاااااااااااام

آره اونم میاد

بیوطن شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 22:36 http://bivataan.persianblog.ir

۴۹:و خواهر و مادرت هم خیلی دهن لقن
هرررررررررررررررررررررررررررررر

سیمین شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 22:36

عااااالی بود...فقط اگه میخوای من آدرس یه مسجدو بهت بدم٬ نصفه شب بیرون نمونی.الان پارکا خیلی سرده ها

هرررررررررررر

کرگدن شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 22:39

محشر بود جوابات بچچه ...
ببخشید که طولانی شدن و خسته ت کردم
ولی مطمئنم بچچه هایی که دقیق خوندن لذذت بردن ...
یه عالمه دیگه از این سوالا داشتم که دیگه جددی جددی دیدم طویل و فرسایشی میشه ...
بازم یه عالمه ازت ممنونم و امیدوارم اونایی که باهات حال می کنن و دوستت دارن با خوندن سوال جوابای این مصاحبه صفا کرده باشن ...
فدای تو بسی بسیار !
مممممممممممممممااااااااچچچچچچچچ !!

مرسی محسن
اصلا خسته کننده نبود
امیدوارم بچه ها هم خسته نشده باشن
حالا نوبت منه
نقشه های بدی برات کشیدم

بیوطن شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 22:39 http://bivataan.persianblog.ir

۶۱:چه تفاهمییییییییییییییی

بزن قدش

هاله بانو شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 22:45 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

اون شماره ۴۰ خیلی باحاله
فکر کنم ۸۰ درصد بعد از خوندنش به خودشون بگیرن

خیالتون راحت
اون آدم اینجا کامنت نمیذاره

گل گیسو شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 22:45 http://gol-gisoo.blogsky.com

هم سوال ها و هم جواب ها محشر بودن
مرسی از شما
مرسی از کرگدن

مرسی از شما گل گیسو جان

هاله بانو شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 22:46 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

راستی مرسی

بابت ؟

نینا شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 22:48 http://taleghani.persianblog.ir/

کلا خسته نباشید
چه سوال کننده چه پاسخ دهنده
اصولا خوب بلدی بپیچونی

دیگه شفاف تر از این ؟
امشب رو کاناپه می خوابم
می خوای تو جوب پیدا کنی منو ؟

هاله بانو شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 22:49 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

همه رو خوندم اولا امیدوارم مهربان واقعا امشب رو بهت امون بده و مهربانانه باهات رفتار کنه ... تا فردا هم خدا کریمه
دوما رو هم فعلا نمی گم دلم می خواد جواب هات رو دباره بخونم و بعد بگم

اینطوری ها هم نیست
الکی اسمش مهربان نیست که خواهر

امیرحسین.... شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 22:50 http://afrand.blogfa.com

انصافا قسمت دوم مصاحبه از لحاظ جواب های تو یک سر و گردن بالاتر بود. خیلی خوب و با حوصله به سوال ها جواب دادی. شاید اگر من بودم تو خیلی از سوال ها محافظه کارانه تر از تو جواب می دادم. اما یک چیزی که هست همیشه از صداقت افراد خوشم اومده
دمت گرم

ممنونم امیر حسین جان

هاله بانو شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 22:50 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

اون آدم بی نام و نشون که نفر اول بود هنوز پیداش نشده
دارم به خودم شک می کنم فکر کنم این پیری کار دستم داده و آلزیمر گرفتم خبر ندارم

می خوای پاکش کنم اول بشی ؟

منیژه شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 22:56

خدائیش شما دوتا گوله ی نمک هستین...اون از سوالای محسن اینم از جوابای تو...دستتون درد نکنه

قابل نداشت

منیژه شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 22:56 http://nasimayeman.persianblog.ir

جواب سوال 61 رو...خیلی باحال بود دقیقاً عین خودم...

پس شما هم فوتبالی هستی ؟

منیژه شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 22:58 http://nasimayeman.persianblog.ir

از تو چه پنهون الان هم هی داره غرغر میکنه...که بیا چایی ات سرد شد...منم هی میگم الان میام.


آها پس از اون جهت
مهربان رو میگی ؟

منیژه شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 22:59 http://nasimayeman.persianblog.ir

با جواب سوال 66 هم کاملاً موافقم...یعنی به عبارتی حرف دل من رو هم زدی...

تفاهم داریم پس

نینا شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 23:01 http://taleghani.persianblog.ir/

نه همونجا بخواب هوا سرده
درضمن من حاظرم این ریسکو بکنم و
ببینمتون بیام تعریف کنم برای بچه ها
هاهاهاها

ایشالا عید تشریف بیارید ما هم شما رو ببینیم یه دل سیر بخندیم

نینا شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 23:04 http://taleghani.persianblog.ir/

امشب به شدت حس اذیت کردن شما مرا گرفته
به به میریم تو فاض اذیت
فقط اگر ۱ کلمه اذیتم کنی
میزنم زیر گریه گفته باشم

دو خط کامنت بدو غلط نمی تونی بنویسی دختر ؟
کدوم ده طالاقون فاز رو می نویسن فاض ؟

الهه شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 23:06 http://khooneyedel.blogsky.com/

سلااااااااااااااام....
برقا رفته بود و همین الان اومد!خدا بگم چیکارشون کنه...!
الان میخونم ببینم تا چه حد در کوزه افتادی خیاط باشی

اوکی

منیژه شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 23:07 http://nasimayeman.persianblog.ir

کیامهر فکر می کنی آدمی پیدا بشه که نقطه ی تاریک تو زندگیش نداشته باشه؟؟؟

آدم نه

نینا شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 23:08 http://taleghani.persianblog.ir/

مگه من تویی سرمالم که به بخندی
ما پیران شمایی جوانانی مسخره گروستیم

بشو رد گرد دتر
بشو خوارتی همرا املا کار کن رفوزه نگردی جان

شیخ شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 23:09 http://koh-boy.blogfa.com

سلام کیاجان
تو خسته نشدی این همه نوشتی؟؟؟
من که خوندمشون خسته شدم البت اون قسمت اولم نخونده بودم که الان خوندم .
در کل ازت خوشم اومده ادم جالبی هستی(حالا یکی نسی بگه کی خواست تو خوشت بیاد نه که خیلی ادم مهمیم هستی)

اختیار دارید
ما هم از شما خوشمون میاد آقا رضا صادقی

الهه شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 23:14 http://khooneyedel.blogsky.com/

من هرجا سوالی برام پیش بیاد گیر میدم بهت!از الان گفته باشم!
برای شروع:
جوری که مینویسی این حس رو به آدم میده که یه آدم بسیاااار پخته هستی و کلی سرد و گرم چشیده ای...خب اینا که اصلا به قیافه ربط نداره!وقتی کسی که ندیدتت برای بار اول میبینه تو رو شاید یه کم جا بخوره چون قیافه ت از سنت هم کمتر به نظر میاد...قلمی که داری با نویسنده های حدود ۴۰ سال که تو دوران شکوفایی قلمشون هستن برابری میکنه....حالا به من بگو اینا چه ربطی به زاقارت بودن قیافه ت داره؟!!مثلا میخوای شکسته بندی کنی حالا؟

دمت گرم تا اینجاش که خوب بود
تا آخرش همینطور تعریف کنی
حق حسابی که قولش رو داده بودم می گیری

الهه شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 23:17 http://khooneyedel.blogsky.com/

ولی موقعیت مناسب و خوبی رو برای رونمایی از خودت انتخاب کردی....رونمایی پدر و پسری یا پدر و دختری....ای جاااانم...نی نی باستانی

با حال میشه ها
نه ؟

سیمین شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 23:32

من بیدارم

ایول قداره کش کرج

الهه شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 23:33 http://khooneyedel.blogsky.com/

آره...خیییییلی باحال میشه....چه ذوقی بکنم من اون روز

الهه شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 23:36 http://khooneyedel.blogsky.com/

خیییییییییلی خوب بودن جوابات کیامهر...این دفعه هم بلندتر جواب دادی و هم کاملتر و به قول خودت طنزتر....صداقتت منو کشته

خودمم بیشتر دوستش داشتم

کیا جان دوستت آقا مهدی را اول به جای روح الله داداشی اشتباه گرفتم بعد که دقت کردم دیدم نه این موهاش پرپشت تره ...
کاش این سوال را از محسن جان بپرسی که بین لب تاب و مگان فاکس کدوم را بیشتر طالبه...

می پرسم ازش

الهه شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 23:38 http://khooneyedel.blogsky.com/

حق حساب من رو بذار رو حقوق معوقه ی چند ماهه ی من...فکر کنم این پولا رو جمع کنی بتونی یه ملکی چیزی بخری واسم!بهت اعتماد کردمااااا!با پولا فرار نکنی


تو حقوقم می خوای ؟
خیلی کار می کنی ؟
برو حقوقت رو از استاد بگیر

دلارام شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 23:40

خیلی مصاحبه جالبی بود .از سری اول کاملتر جواب داده بودین .حتما مهربان بانو واقعا مهربانند واگر نه احتمالا شب رو باید توی پارک بگذرونی.مرسی از مصاحبه کننده و مصاحبه شونده
اینطور که معلومه اینجا اول شدن مهمه .دفعه بعد باید بیشتر تلاش کنم

نه دلارام عزیز
همچین هم مهم نیست
ولی خب من خودم هم تا حالا اول نشدم
یکجورهایی کیف می دهد
حالا ایشالا اول بشید خودتون می فهمید

الهه شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 23:42 http://khooneyedel.blogsky.com/

مرررررررسی از آقا محسن با این سوالهای محشرشون....انصافا من خسته نشدم اصلا... پته هات ریخته رو آب و خوندنشون خیلی هم باحاله...الان زوایای تاریکی از وجود تو برای من روشن شده...خاکم به سر!تو که اینجوری نبودی!

با رفیق ناباب گشتم از بس

سیمین شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 23:42

میبینم که هنوز خونه ای...پس مهربان واقعن مهربانهاز طرف من بهش بگو کارش درسته و ماچش کن
فک کنم بهتره دیگه بیشتر از این بیدار نمونم

واقعا مهربانه

نینا شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 23:45 http://taleghani.persianblog.ir/

من آخرشم سواد دار نمیشم
به من چه اثلا دوثت دارم قلت قولوت بنویصم

دلارام شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 23:56

راستی یادم رفت که بگم من هم مایل به کمک کردن هستم اگه اشکالی نداشته باشه .

بیزحمت آدرس ایمیلتون رو بذارید چشم

الهه شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 23:57 http://khooneyedel.blogsky.com/

یه اتفاق باحال!داشتم کم کم وصیت نامه رو آماده میکردم که فردا میخوام برم برای خرید!تماس گرفتن گفتن تحویل پروژه افتاده 12 اسفند!!!!باورت میشه کیا؟اصلا تحویل ندیم دیگه!چه کاریه!؟!
اینوگفتم که دلت رو صابون نزنی واسه حلوا و مخلفاتش!

چه حیف

دکولته بانو یکشنبه 1 اسفند 1389 ساعت 00:02

سلام...خیلی خووووووووووووووووووووووووووب بد...اینبار خیلی فکر شده تر و طولانی تر جواب داده بودی که بیشتر لذت بردم...

مرسی دکولته جان

نینا یکشنبه 1 اسفند 1389 ساعت 00:05 http://taleghani.persianblog.ir/

درضمن چه معنی داره تا اسفند میشه
همه چی تعطیل میشه
مگه ما اسفندیا گناه کردیم که اسفند بدنیا اومدیم
به جان خودم اگه تبریک نگی میام
زنگ در خونتونو میزنم در میرم

مگه شما هم اسفندی هستید ؟
لابد ۸ اسفند ؟

فلوت زن یکشنبه 1 اسفند 1389 ساعت 00:11 http://flutezan.blogfa.com/

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام.
خیلی خیلی خوب بود !
از دفعه قبلی بهتر بود و همچینی حسابی افتادی توو کوزه ها !!!! بعضی جاها کلی خندیدم !
ولی واقعاً هم سوالا خیلی خوب بود و هم جوابا ! کلاً خیلی چسبید ! کاش ادامه دار بود ، اینجوری بیشتر دستت برامون روو می شد !
حالا محسن خان کی قراره بیافتن توو کوزه ؟

مرسی حنانه
ایشالا محسن هم بزودی در کوزه میفتد

م . ح . م . د یکشنبه 1 اسفند 1389 ساعت 00:12 http://baghema.blogsky.com/

۴۹ را خیلی خوب اومدی بابابزرگ ...

والا همین چند وقت پیش 46 اومد خصوصی گذاشت ! اما پیشنهاد نداد ، فحش و فحش کاری کرد !

این دفعه نسبت به قبلی خیلی بامزه تر بود ... مرسی از هر 2تون ...

قابل نداشت مملی جان

سرو یکشنبه 1 اسفند 1389 ساعت 00:13 http://yeksarv.persianblog.ir

فلوت زن یکشنبه 1 اسفند 1389 ساعت 00:15 http://flutezan.blogfa.com/

پاسخت به سوال ۶۶ رو خیلی دوست داشتم !
راستی لطفاً اون شماره حساب رو به من هم بده ! ممنون.

چشم حتما

مریم یکشنبه 1 اسفند 1389 ساعت 00:16 http://mazhomoozh.blogfa.com

خواندم ها فقط الان مغزم هنگ کرده. کلی لذت بردم ولی نمی دونم باید چی بگم. تا بعد.

خدا بد نده
شما چرا جدیا همش صحبت از هنگ کردن می فرمایید ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد