جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

نتیجه دو ساعت و ده دقیقه زل زدن به صفحه مانیتور

و هی فکر کردن و تایپ کردن و هی دیلیت کردن

می شود یک جمله ساده :


چند روزی نیستم ...



...

عزیز دلم ! مهربان

دوست داشتم در وقت و موقعیت بهتری و با حال و روز خوش تری برایت می نوشتم

اما گاهی زبان قاصر می شود و کلمات توانایی گفتن ندارند


عزیز دلم مهربان

می دانم حالا که مهمان و دوست و فامیل رفته اند و من و تو مانده ایم با یک عالمه عکس و بنر و پارچه سیاه و تاج گل

جای خالی بابایت را بیشتر حس می کنی

و من برای پر کردن این جای خالی خیلی کوچکم

می دانم هیچ واژه و جمله و کلام و حرفی تسلی نمی دهد درد تو را

و تسکین نمی دهد این حال بدت را


اما ما سه نفر

من ... تو و مانی

همیشه ی خدا با همیم و در کنار هم

و با هم تلخی ها و سختی ها را پشت سر خواهیم گذاشت

و اجازه نمی دهیم زندگی کمرمان را خم کند


عزیز دلم مهربان

فرداهایی خواهند آمد پر از خوشی و لبخند

که من و تو دست در دست هم برای غم های دیروزمان شکلک در بیاوریم

فرداهایی که اسب چموش زندگانی خسته شود از جفتک زدن به بخت و خاطره هایمان

و رام شود در مقابل صبر ما


عزیز دلم مهربان

این چند روز هزار هزار بار تسلیت شنیده ای

بگذار من آن یکنفری باشم که جرات دارد در این شرایط به تو تبریک بگوید


عزیز دلم

مهربان

بیستم تیرماه

پنجمین سالگرد ازدواجمان

مبارک ...




حقیقت اینست که ...


می دانی آقا ولی ؟

اینکه پای عکس مرحوم می نویسند : همیشه به یادت هستیم یک دروغ بزرگ است .

فراموشی خصلت همه آدمهاست و استثنائا در این فقره خیلی هم خوب است .

دردی که موقع دیدن پیکرت وقتی داخل قبر کوچک قبرستان آرمیده ای

مثل روز اول توی دل کسانی که دوستت دارند می ماند

باید همیشه ی خدا زار می زدیم و شیون می کردیم .

اما آدمها زود همه چیز را فراموش می کنند .

نمی شود که همیشه به یادت باشند .

این همیشه به یادت بودن از روزی چند بار ، می رسد به چند روزی یکبار و ماهی و چند بار و سالی چند بار و ...


بله آقا ولی ! همیشه به یادت هستیم دروغ بزرگیست اما

حقیقت اینست که ما همیشه چه امروز و چه فردا و چه ده ها ماه و سال بعد هم

هر وقت که به یادت بیفتیم

دلمان برایت تنگ می شود .






می دانی آقا ولی !

وقتی یک آدم در طول عمرش صدها و هزارها عکس می گیرد

وقتی که صاف می ایستد و لبخند می زند و اجازه باز و بسته شدن به پلک هایش نمی دهد

وقتی صورتت در کادر دوربین عکاسی ثبت می شود

تو نمی دانی که از بین این صدها و هزاران تصویر

کدام یک قرار است عکس اعلانیه ترحیمت باشد .

اما انگار تو می دانستی

می دانستی آن صبح روز سیزدهم فروردین

وقتی ایستادی کنار گلهای دم در خانه

و لبخند زدی و گفتی : از من عکس بگیر

می دانستی قرار است یکسال بعد روبان مشکی بخورد گوشه آن 




از تک تک عزیزانی که تماس گرفتند یا اسمس دادند یا کامنت گذاشتند و تسلیت گفتند تشکر می کنم و امیدوارم که در خوشی و شادی بتوانم جبران محبت کنم . دانه دانه لطف شما قوت قلب و تسلی من و همسرم بود و به داشتن چنین رفقایی به خودمان می بالیم .

مراسم ترحیم آقا ولی در شهر پدری ایشان برگزار می شود که به دلیل بعد مسافت ومصادف شدن با اولین روز ماه مبارک رمضان متاسفانه امکان پذیرایی از دوستان وجود ندارد و به هیچ عنوان راضی به زحمت شما عزیزان نیستیم .

ممنون میشم اگر برای شادی روح آقا ولی فاتحه ای بفرستید و اگر مقدور بود قران تلاوت کنید و هنگام افطار ماه مبارک دعایش کنید .




امشب آسوده می خوابی مرد


پدر همسرم - آقا ولی - بابای مهربان

امروز به رحمت خدا رفت .

از تک تک شما عزیزان استدعا می کنم برای شادی روحش دعا کنید

و همچنین برای مهربان من دعا کنید

که صبور باشد ...




استاد محمود دولت آبادی


زنده باشی استاد محمود دولت آبادی




گریه اش را سر داد. شانه هایش لرزید و سرش روی دوش بابا سبحان افتاد. بابا سبحان نتوانست خودش را  نگه دارد، بغضش ترکید، گردنش خم شد و بی اختیار مسیب را بغل کرد و میان خاموشی با هم گریه کردند.... صدایشان را امــا، هیچکس نمی شنید. شب بود و خاموشی، و مردم همه خواب. /


آوسنه بابا سبحان - صفحه  136




+ منبع




.....

یک

****

روزی که گذشت یعنی 15 تیرماه مصادف بود با اولین سالگرد درگذشت مادر هاله بانوی عزیز ...

مادرها انقدر خوبن ، انقدر پاک و ماه و عزیزن که نیازی به بخشش و آمرزش ندارن

از صمیم قلب برای هاله بانوی عزیز آرزوی صبر دارم و دعا می کنم تا روزی که زنده ام دیگه غم و نارحتیش رو نبینم . آروز می کنم یه روزی از طریق جوگیریات خبر عروس شدنش و بعدها خبر مامان شدنش و خبر موفقیت ها و خوشی هاش رو بنویسم . امیدوارم سالهای پیش رو براش بر خلاف سالهای گذشته پر از شادی باشه و اتفاقهای خوب نه تلخی و نه خاطرات بد . مطمئنم که اینطور میشه . خیلی زود ...



دو

****

خواننده های قدیمی تر جوگیریات احتمالا حبیب باقالی را به خاطر دارند . حبیب متاسفانه همکار من در شرکت است و با تاسف بسیار همشهری من نیز هست و در کمال تاسف خیلی هم دوستش دارم اما دلیلش را نمی دانم .

حبیب باقالی چند وقتی یک وبلاگ درپیت و زاقارت هم داشت که خوشبختانه تعطیلش کرد . اینها را گفتم چون احتمالا دوستان جدید او را نشناسند و البته جای نگرانی نیست چون چیزی را از دست نداده اند .

الغرض ... دیشب عروسی حبیب باقالی بود و این دوست و همکار و همشهری ما بالاخره رفت سر خونه و زندگیش .

این چند روزی که حبیب توی شرکت نیست انگار یک گم کرده ای دارم و حسابی جایش خالیست .

گرچه الان با عیالش در سفر ماه عسل به سر می برد و بعید می دانم اینجا را بخواند اما از صمیم قلب این ازدواج فرخنده را به حبیب عزیز تبریک و به همسر و خانواده محترم ایشان تسلیت عرض می کنم .



سه

****

غم ها و شادی های زندگی توامان هستند و زندگی با همین تلخی و شیرینی هاست که زندگی می شود . درست مثل شماره اول و دوم همین پست ...

زندگی مثل یک رودخانه در گذر و گذار است . نه می شود به شادی هایش دلخوش کرد و نه باید گرفتار غمهایش شد . من ایمان دارم که تنها باقیات مردم این دنیای فانی خاطرات خوبیست که از خودشان به جا می گذارند .



چهار

****

مانی چند دقیقه پیش برای اولین بار خندید . خوابیده بود و بیخودی می خندید . شاید هم خواب فرشته ها را می دید نمی دانم . مهربان می گوید زیاد اینکار را می کند اما من تا به حال ندیده بودم و داشتم از شعف پرواز می کردم . اگر چه خنده های مانی تا روزی که زنده ام خوشحالم می کند اما شاید این شور و شعف امشبم دیگر تکرار نشود .

ما آدمها خیلی زود به همه چیز عادت می کنیم و خیلی دیر قدر ساده ترین دارایی هایمان را می فهمیم  .

متاسفانه ...





لینکدونی جوگیریات

با خاموش شدن گوگل ریدر ، خیلی عظیمی از وبگردها و بلاگرها دچار سرگردانی شده اند .

اصولا در عصر سرعت اخبار و اطلاعات خیلی خنده دار است که بروی و روی دانه دانه لینک هایت کلیک کنی تا بفهمی وبلاگ مورد علاقه ات به روز شده است یا خیر ؟


عجالتا و تا زمانی که جایگزین جدیدی برای لینکدونی گودری پیدا بشود ، صفحه جدیدی در جوگیریات ایجاد کردم که بشود فهرست وبلاگ های منتشر شده را در آن مشاهده کرد .


اما توجه به چند نکته در اینجا لازم است :


اول اینکه اضافه کردن لینک های منتشر شده بصورت دائم و روزانه کاری زمانبر است و نیاز به کسی دارد که بطور دائم آنلاین باشد . تلاش می کنم هر شب لینک وبلاگ های منتشر شده را  اضافه کنم . اما اگر به هر دلیلی این اتفاق رخ نداد باید ببخشید و عفو بفرمایید .


دوم  : مطابق تصویر زیر برای ورود به صفحه لینکدونی کافیست روی ستون سمت راست جوگیریات و در قسمت صفحات وبلاگ روی عبارت لینکدونی کلیک کنید .





سوم : انجام این کار یک راه حل موقتی است و در صورت استقبال شدن از آن می شود همین کار را در وبلاگی جداگانه انجام داد و تعداد وبلاگ های بیشتری را به آن اضافه نمود . و در صورتی که استقبال نشود هم که معلوم است . کرکره را پایین خواهیم کشید .


چهارم : لینک کردن افراد یک کار سلیقه ایست و من هیچ وقت برای لینک شدن یا لینک کردن گرو کشی نکرده ام . دوستانی که نامشان در این فهرست قرار دارد لزوما کسانی نیستند که جوگیریات را لینک کرده اند بلکه صرفا بر اساس علاقه و سلیقه خودم انتخاب شده اند . بنابراین بنده این حق را بر خود محفوظ می دانم که هر زمانی دوستان جدید را به این فهرست اضافه کرده یا نام کسی را از آن حذف کنم . در صورتی که تمایل دارید نام وبلاگ شما به فهرست وبلاگ های لینکدونی جوگیریات اضافه بشود لطفا کامنت بگذارید و اگر مقدور باشد حتما اینکار را انجام خواهم داد . و صرفا جهت یادآوری عرض کنم که برای اینکه اسم وبلاگ شما به این فهرست اضافه شود کیفیت مطالب وبلاگ شما اهمیت دارد نه اینکه از دوستان بنده باشید یا جوگیریات جزء لینکهای شما باشد .


پنجم : هرچقدر تعداد بازدید کنندگان این صفحه بیشتر باشد مطمئنا تعداد بازدید از لینک های شما نیز بیشتر خواهد بود پس  اگر برایتان مقدور بود ، لینکدونی جوگیریات را به دوستانتان معرفی بفرمایید .



در آخر امیدوارم لینکدونی جوگیریات فعلا کارتان را راه بیندازد ...




هزارمین پست جوگیریات





تقریبا چهار سال از شروع وبلاگ نویسی من می گذرد و این هزارمین پست جوگیریات است .

هزارمین پست جوگیریات مصادف شد با یک ماهگی پسرم مانی ...

دقیقا یک ماه پیش در چنین روزی ، درست ساعت 9:45 دقیقه صبح

وقتی با اضطراب و نگرانی داشتم جلوی در اتاق عمل رژه می رفتم

خانم پرستار در را باز کرد و پسرم را نشانم داد

بزرگترین و زیباترین هدیه خداوند به من در روز سیزدهم خرداد 1392 پا روی زمین گذاشت

و زندگی من و همسرم را رنگ و جلایی محشر و بی نظیر بخشید .


 

ادامه مطلب ...

تولدت مبارک شازده کوچولو







می خواستم شازده کوچولو صدات کنم اما

شاهزاده ها مال توی قصه ها هستن و اینایی که من می خوام برات بگم قصه نیستن

و اصل واقعیتن .

پس دختر کوچولو صدات می کنم .


میدونی دختر کوچولو ؟

تو الان کوچیکی و معنی خیلی از این چیزایی که می خوام برات بگم رو نمی فهمی . اما یه روز بزرگ میشی و حرفای امروزم رو می فهمی و متوجه میشی که منظورم چی بوده .


تو حالا پنج - شیش سالت بیشتر نیست

مدرسه نمیری و سواد نداری و دندونهای شیریت یکی یکی دارن میفتن

تصورت از بزرگ شدن اینه که مدرسه بری و سواددار بشی

خانوم بشی . خوشگل بشی . قدت بلند بشه . عروس بشی

توی ماشین عروس بشینی و بوق بوق کنی و با مهمونهات بزنی و برقصی

تصورت از بزرگ شدن اینه که خاله بشی و خواهر زاده ات رو بغل کنی


یه عالمه  آرزو داری برای وقتی که بزرگ میشی

آرزو داری شاعر یا نویسنده بزرگی بشی

آرزو داری یه وکیل مشهور بشی که پرونده های بزرگ رو وکالت می کنه

آرزو داری که یه عالمه دوست پیدا بکنی

هر روز باهاشون تلفنی حرف بزنی

مهمونی بری خونشون و مهمونی بیان خونه ات





میدونی دختر کوچولو ؟ الان که سال هزار و سیصد و شصت و خورده ایه

تصور سال هزار و سیصد و نود و چند خیلی سخته . مثل یه رویای دیر و دور می مونه


اما دختر کوچولو

چشم که به هم بزنی می بینی سال نود و خورده ای شده

مثل برق و باد عمر آدما میره و میاد

سال 92 که بیاد مدرسه که هیچ دانشگاهت هم تموم شده

خانوم شدی . خوشگل شدی . قد بلند شدی . عروس هم شدی

خاله شدی و یه خواهر زاده خوشگل داری که خیلی ازت دوره و دلت براش یه ذره شده

وبلاگ داری

گاهی توش شعر می نویسی

گاهی داستان می نویسی


اما توی دلت هم یه عالمه درد داری

گاهی که اون مریضی لعنتی میاد سراغت و تو دوست داری دنیا تموم بشه

دوست داری دیگه نباشی و هیچ کدوم از قشنگی های دنیا رو نبینی

گاهی حال دلت و حال روحت انقدر خراب میشه که نه به دوستات زنگ میزنی

و نه حوصله جواب دادن به زنگهاشون رو داری


ولی دختر کوچولو

سی سال دیگه که هیچ ، صد سال دیگه هم که بگذره

بعضی دوست های آدم هستن که هیچ جوره فراموشت نمیکنن

وقتی حالت بده غصه میخورن

وقتی گوشیت رو خاموش میکنی نگرانت میشن

وقتی پیدات نیست جای خالیت رو حس میکنن



آره دختر کوچولو

به قول شازده کوچولو

تو برای همیشه مسئول کسانی می شوی که اهلیشان کرده ای


پس چه حالا که سال شصت و خورده ایه هجری خورشیدیه

چه سی سال بعد که بشه سال نود و چند

چه صد سال دیگه اگه زنده باشن

بودن یا نبودنت براشون فرق داره

بودنت براشون مهمه

دوستت دارن و دلتنگت میشن

و حتی اگه نباشی

روز تولدت رو فراموش نمیکنن




تولدت مبارک میثا ....