همین که چشم باز کرد و خودش را شناخت
یک دختر ۱۶ ساله بود با یک عالمه جوش بلوغ روی صورتش که حتی خودش از دیدن خود توی آیینه می ترسید چه برسد به پسرهایی که وقتی توی چشمش نگاه می کردند
متلک بارش می کردند که : از دور دل می بری و از نزدیک زهره !
عاشق فیلم های هندی بود و رقص هایشان
عاشق امیر خان بود و فوکلش که توی باد تکان تکان می خورد وقتی توی سبزه های پررنگ فیلمهای هندی خودش را تکان تکان می داد ...
شبها که چشمهایش را می بست چهره امیر خان می آمد توی ذهنش که دارند با هم زیر باران دور یک درخت می چرخند و می رقصند و همدیگر را می بوسند
و توی خواب هیچ وقت انقدر زشت نبود
به همین خاطر پریسا خوابهایش را عاشقانه دوست داشت ...
-
عامرخان - ستاره بالیوود
زینب نزدیک ترین و صمیمی ترین دوستش بود
چه توی مدرسه و چه بیرون از مدرسه
پریسا هرچند قد بلندی داشت و اندامی زیباتر
اما صورت زینب انقدر زیبا بود که هر جا که بودند و می رفتند توی چشم بود انگار
طوری که هیچ کس انگار پریسا را نمی دید
پسرها متلک هایشان را نثار او می کردند
معلمها زینب را که خطاب می کردند لبخند می زدند
حتی مغازه دارها باقی پول را به او پس می دادند
و در تمام این لحظه ها ٬ پریسا با نگاهی توام از لذت و حسرت به زینب نگاه می کرد
و آرزو می کرد ای کاش ذره ای از زیبایی زینب را خدا به او می داد .
انقدر با هم اخت بودند که گاهی شبها زینب می آمد خانه آنها و شب هم می ماند
تابستان ها توی پشت بام آن خانه ویلایی ته خیابان هفدهم جا می انداختند و تا صبح برای هم داستانهای عاشقانه تعریف می کردند .
به زینب می گفت بالاخره یکروز یک پسری می شود شهزاده رویا و می آید و با هم می روند توی دشت های سبز رنگ و زیر باران با هم هندی می رقصند و زینب مسخره اش می کرد که لابد اسمش هم امیر خان است
و پریسا هم می خندید و می گفت: اگر امیر خان نباشد که من زنش نمیشم
و با هم می خندیدند و تا صبح ستاره می شمردند و شهزاده رویای من می خواندند .
روزها با هم تمرین رقص می کردند و انقدر جنسشان با هم جور شده بود و رقصشان هماهنگ
که بعد از مهمانی تولد سحر - همکلاسیشان - وقتی رقصشان کولاک کرد و همه انگشت به دهن ماندند ٬ مهمانی ی نبود که این دو را دعوت نکنند تا برای حضار هندی برقصند .
توی رقص ٬ پریسا زن بود و زینب مرد
عینهو فیلمهای هندی می رقصیدند . قشنگ و هماهنگ
سال آخر دبیرستان زینب اولین کسی بود که داستان عشق پریسا و امیر را فهمید
و با تاسف به پریسا گفت : بالاخره امیر خانت را پیدا کردی هاپو کومار ؟
و پریسا فکر کرد که تمام ناراحتی ها و پند و اندرزهای مادربزرگانه زینب از روی حسادت است
و این شد که دائم از هم دور و دورتر شدند و بی خبرتر
امیر خان یک لا قبا آمد خواستگاری و پریسا انقدر الم شنگه راه انداخت و تهدید کرد
که بابایش یک جشن نامزدی ساده برایشان گرفت و تمام خرجش را هم خودش داد
مبادا دخترش بنشیند ترک موتور امیر خان
و بروند توی جاده چالوس برای خودشان گوگوش و بهروز وثوقی بشوند .
امیرخان نه قیافه داشت نه اخلاق نه پول و نه کار . سربازی هم نرفته بود خاک بر سر
اما در عوض همه اینها یک چیزی داشت که خروس هم دارد
خیلی غیرتی بود الدنگ ...
اینها برای ۱۰ سال پیش است
همان سالی که زینب رفت دانشگاه سمنان حسابداری بخواند و پریسا پیش دانشگاهیش را ناتمام گذاشت و رفت کلاس سفره آرایی تا هر وقت امیر خان عزمش را جمع و جور کرد و خواست برایش عروسی بگیرد شام وناهار خوش مزه ببندد به خیک لامصبش ...
امروز عصر ٬سر خیابان هشتم وقتی سعید کوچولو لج گرفت
و عروسک های مغازه اسباب بازی فروشی را ریخت به هم و سر آخر خودش را با گریه و زاری کف مغازه ولو کرد که : من مردنکبودی میخام ٬ زینب مایوسانه به صاحب مغازه نگاه کرد و او نشانی مغازه ای را داد سر خیایان یازدهم
وقتی که با سعید کوچولو که مرد عنکبوتی را گرفته بود توی دستش از آن مغازه آمدند بیرون
و سوار ماشین شد . وقتی داشت ماجرای لج کردن سعید را برای شوهرش می گفت از جلوی خانه ای رد شدند ته خیابان هفدهم
همان خانه ویلایی که از آن یک دنیا خاطره داشت
برای لحظه ای تمام آن خاطره های شب بیداری تابستان و زنگ تفریح مدرسه و رقص هندی و آوازها برایش تداعی شدند .
همینکه رسیدند خانه ٬ رفت سراغ کارتن آلبومها و عکس های پریسا را بیرون آورد
و نشست و زار زار گریه کرد .
سعید داشت با مرد عنکبوتی بابایش را می کشت و با هم کشتی می گرفتند
زنگ زد خانه پدرش و به مادر نشانی دفتر تلفن قدیمی را داد و شماره خانه پریسا را از او گرفت
زنگ که زد - پرستو خواهر کوچک پریسا - که آنوقت ها دبستانی بود گوشی را برداشت و از شناختن زینب آنچنان جیغی زد که حتی سعید کوچولو و بابایش که داشتند وسط هال همدیگر را می کشتند هم شنیدند .
پرستو گفت که امیر و پریسا همین دی ماه گذشته یک عروسی جمع و جور توی خانه آنها
گرفته اند و عذر خواهی کرد که کسی را دعوت نکرده اند .
زینب گفت دلش برای پریسا تنگ شده و می خواهد با او صحبت کند
پرستو گفت : اگر اجازه بدی به پریسا میگم تا با امیر خان در میون بذاره که میتونم شمارش رو بهت بدم یا نه ؟
آنوقت زینب بغضش گرفت و تشکر کرد و گفت : نه !! فقط از قول من بهش تبریک بگو
گوشی را گذاشت و آهی کشید و رفت توی آشپزخانه
تا برای سعید کوچولو و بابایش شام درست کند .
این پست تقدیم می شود به آناکارنینا
این هم ترانه شهزاده رویا با صدای شهاب حسینی
پی نوشت :
تولدت مبارک محسن فرفری
-
با اقتدار اول می شویم
قرار نشد به روم بیارید دیگه!!
آخ جون شما هم فهمیدید کیامهر خان؟! تو این ۷ماه سومین نفر بودین!!
هوراااااااااا!!
سلااااااااام سلاااااام به دوستای گلم.
خوبین؟
چی شد؟ پشت سر من حرف می زدید؟
سلام به
الهام
هاله
میلاد
دخترک زبون دراز(وای که چقدر از اسم وبلاگت خوشم میاد)
و.....
باز هم که صابخونه نیست.
سلام شازده جون چه قدر رو قولت موندی شما
چت روم چی شد؟
شماها که میگید نمی خوایید؟
اسلام ن علیک یا صاحبخانه و جمع کثیری از دوستان شب زنده دار چت رومی در کامنت دونی مردان سربلند!!!!!!!!
الحمدالله استغفرالله الله اکبرررررررر الله اکبرررررررررررر
و(آِکون صدای خمپاره)!!!
پونه جان خیلی خودت و خسته نکن قربونت برم
صابخونه طبق معمول نیست.
راستی تقبل الله..
راستی آره دختر زبون دراز،
دیدی چقدر به قولم عمل کردم و کامنت نذاشتم برای این پست.
اراده قوی دارم خواهررر
آقا میلاد کجایی شما؟
وبلاگ که راه نمی ندازی، حرف هم که نمی زنی؟
نکنه ترک پست کردی؟
کیامهر قانون گذاشته هرکی ترک پست کنه اضافه خدمت می خوره.
پونه سلام شبت بخیر...بقیه افراد انلاین کجایید؟
راست میگه این دخترک خوشگل ما، پس بقیه کجان؟
اول خیال کردم پست جدید گذاشته آقا کیامهر الان یه نگاه کردم دیدم نه خبر ی نیست بابا من درودیورا متر کردم شما دیگه نکنید
من اینجام کشیک دادم هر وقت میلاد اومد بیام بگم
میلاااااااااااااااااااااااااد تو هنوز
نخابیدی؟؟
یعنی قبل وبلاگ زدن می خواد بخوابه ؟چه جسارتا
سلام دخترک زبون دراز. شبت پر ستاره عزیزم.
میثا جون سلام دلت پر امید خانمی.
افراد آنلاین سه نفرند من شازده پونه خودمونیم درودیوار وبلاگ آقا کیامهر
نه میلاد تو فکر سور و سات مهمونی هست که قراره برای افتتاحیه وبلاگش بگیره.
اذیتش نکنید قول داده همه رو دعوت کنه
سلااااام پونه جون خوشگلم
برات کامنت گذاشتم توی وبلاگت.
من نیز برای شما دو دوست خوب کامنت نهادم
قرار نیست پست بذاره این آقا کیامهر ایا؟
عاششششششششقتم پونه
مگه الان آنلاینه؟
نه بابا فکر کنم فردا پست جدید و بذاره دخترک زبون دراز.
رویت شد پونه جون مرسی...
یعنی کلا به خودم خسته نباشید میگم نشستم اینجا منتظر
پونه جان مرسی
هزارتا بووووووووس
دخترک زبان دراز
خوب کیامهر همیشه شب آپ می کنه دیگه مگه نیست؟
شازده جان آخه الان من با این گردن درد وحشتناک فقط دارم حرص می خورم که از ۱۱اینجام
چت رومم که نزده
الهیییییییییییییی قربونت برم من
قرار شده برای چت روم یه کاری بکنه ولی خوب شاید مجبور بشه نرم افرازری رو نصب کنه یا چه می دونم هرکاری،شاید زمان ببره. من و بقیه بچه ها هم به کیا گفتیم که دنبالش هستیم. پونه هم یه سرچ هایی کرده بود نمی دونم نتیجه اش چی شد
صدای خودت با اینکه آهنگ نداشت ؛ به نظر من قشنگ تر بود.
تولد محسن رو خیلی تبریک میگم.
چرا حنانه نمی یاد ؟بازم که دیر کرد
فکر میکنی بیاد از این به بعد؟
راستی پونه رفت بخوابه؟
خوب طفلی فردا باید زود بیدارشه،چون ناهارش از دهن میوفته دیگه.
http://blog.chatroll.com/how-to/add-a-blog-chat-room-in-3-easy-steps
حنانه که میاد امروز که پونه سرخیز شده بود ۱۲بیدار شد به گمونم
شازده وایسا برم نخود بیارم یه مجلس نخودچی خورون راه بندازیم
پایه ام اساسی..
خوب از کجا شروع کنیم؟
از کیامهر خوبه؟
شدیم ۲نفر
یعنی نفرسومی که وراد شد کیه؟
آره بگو
زود خودتو معرفی کن نفر سوم
دستات و هم بذار روی سرت
تو محاصره شدی
خودتو معرفی کن
دیدی تازگیا مردم الاف خودش می کنه مثلا خود من الان چندساعته اینجا منتظرم پست بذاره ادامه اش رو تو بگو
آره همیشه همینطوریه کیا مهر، ندیدی چطوری خودشو تو بازی اول کرد؟
آره نکرد مهربان اول کنه که حداقل تابلو نباشه اگرنه هم می دونستند من اولم
به نظرم نفرسوم کیامهره صداش در نمیاد
آره قربونت برم همه می گفتن که یه تقلبی ، چیزی شده ها. من هم به همه بچه ها ایمیل زده بودم که به تو رای بدن
آره می دونی تا لحظه آخر من اول بودما خوابدیم بیدار شدم دیدم رای هام نیست
جدااااااااا؟ ای والله بهتر
بزار حقیقت و بدونه خوب خواهر.
چقدر حرف نزنیم
چقدر بشینیم تا صب مواظب کامنتای پستش باشیم بی هیچ جیره و مواجبی خواهررررررر
اووووووووووووووووووووووووووول
اووووووووووووووووووووووول