جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

ده سال و دو ماه بعد در چنین روزی ...

ده سال و دو ماه بعد در چنین روزی  

یعنی ۱۸ اسفند ۱۳۹۹ ما در آستانه ورود به قرن جدید خواهیم بود . 

مردم توی خیابانهای کثیف شهر مشغول خرید برای عید هستند . 

خسته از تلاش و جان کندن روزانه به خانه بر می گردید  

و یک فنجان چای می خورید برای تمدد اعصاب و روان داغونتان . 

کامپیوتر را روشن می کنید تا وبلاگ دوستانتان را بخوانید ... 

به نظر شما وبلاگ نویس ها ده سال و دو ماه دیگه  تو وبلاگشون چه خواهند نوشت  ؟ 

 

  

 

 

 محسن باقرلو ( کرگدن )

امروز سه هزار و صد و بیست و سومین نامه کرگدن به محسن باقرلو  نوشته شده است . 

در این پست کرگدن به محسن باقرلو می گوید : 

سلام عزیز دلقلمبه من ... 

دهنم صاف شد بسکه به تو نامه نوشتم و تو جواب ندادی ای کچل فراخ ماتحت ...

حالا گیریم من یک غلطی کردم و گفتم تا وقتی حالت جا نیاید برایت نامه می نویسم ...

تا تکون میخوری سر آدم منت میذاری که من ده سال برای تو خون جیگر خوردم ...

خب منم الان دارم برات ده ساله که نامه می نویسم ...

بسسه دیگه ... 

این آخخرین نامه ای بود که برای تو نوشتم ... 

از این به بعد خودت اصلن باید بنویسی بچچه ...

باشه محسن جان ؟ آففرین نازنین بی مو .. 


مهربان(سطرهای سپید)  

امروز مهربان بیست و هفتمین پستش را نوشت  

جدیدا خیلی فعال شده است مهربان  

و این پست دومین پستی است که طی هشت ماه اخیر نوشته است . 

مهربان در پست جدیدش نوشته است : 

من از آدمهایی که کیفیت را فدای کمیت می کنند بدم می آید . 

اصلا چه معنی داره آدمی که خودش وبلاگ داره بره یه وبلاگ جدید بزنه ؟ ها ؟


دکولته بانو  

دکولته بانو یا همان مریم ترین سابق ده سال است یعنی دقیقا از روزی که رفته است سر کار   وبلاگش را به روز نکرده است . 

حالا که یک بچه کرگدن هم دارد دیگر اصلا نباید امیدوار بود که دوباره بنویسد .  


الهه (خونه دل)

الهه بانوی عزیز که درحال گذراندن امتحانات دکترای خود است در پست آخرش نوشته : 

دوستان عزیز ! با توجه به اینکه دارم امتحاناتم را می گذرانم و خیلی سرم شلوغ است  

تا اطلاع ثانوی چیزی نمی نویسم . اما طبق معمول به وبلاگ شما سر می زنم و کامنت هم خواهم گذاشت . تازشم حتی کامنتهای شما رو هم جواب خواهم داد . 

راست هم می گوید بنده خدا ... 

درسته که پست نمی نویسه . اما تا ساعت ۶ صبح توی کامنتدونی محسن گشت می زنه و برای هر وبلاگی که به روز میشه کامنتهای دو - سه کیلومتری مینویسه ...  


کورش تمدن (کلکله ) 

کورش تمدن در آخرین پست خود یک طنز نوشته است درباره مرگ آخرین کلاغ آسمان تهران 

بدین شهر :  

آقا جون ! کی میگه این کلاغ به خاطر آلودگی هوا مرده ؟ 

هوای تهرون به این تمیزی به این قشنگی 

من خودم دیدم این کلاغه ماسک اکسیژن داشت  

اصلا این حرفها شایعه ای بیش نیست و کار ایادی استکبار جهانیه 

باور نکنید بی زحمت ... 


روشنک (اون یکی نیمه من ) 

روشنک بانو در آخرین پستش یک مطلب نوشته از گذراندن تعطیلاتش در سواحل هاوایی 

یک عکس سانسور نشده هم انداخته در کنار براد پیت با عینک دودی و لیوان لیموناد  

بعد هم عید را تبریک گفته و قول داده برای همه بچه های بلاگستان از هاوایی سوغاتی بیاورد . 

گز و سوهان هاوایی را نخورده اید . 

خدایی حرف  ندارد ... 


حمید (ابر چند ضلعی ) 

حمید امروز قسمت دویست و سی و هفتم مملی پک رو نوشته  

داستان از این قراره که مملی که تازه از سربازی اومده مرخصی  

توی راه می بینه خانوم  رضایی سوار یه ماشین آخرین سیستم شده و رفته  

یعنی اوتو زدنش

بنابراین تصمیم گرفته فردا که میره پادگان یه تفنگ بدزده و خودش رو خودکشی کنه .  


محسن (پاییز در فرنگ ) 

محسن در آخرین پستش که تو موزه لوور نوشته شده  گفته که در حالیکه حسابی مست بوده و داشته تلو تلو میخورده گویا پاش سر میخوره و با سر میره توی تابلوی لبخند ژکوند داوینچی  

دماغش دقیقا رفته بوده توی دهن مونالیزا و تابلو سوراخ شده . 

الان هم دستگیرش کردند و احتمالا تا چند لحظه دیگه تیرباران میشه 

از همه بچه ها خداحافظی کرده و از محسن باقرلو عذرخواهی  

که نتونسته عکسهای این هفته رو براش بفرسته ...  


دختر خاله سپیده ( نیلوفر آبی ) 

دختر خاله سپیده در آخرین پستش نوشته : 

از وقتی ریاست بورد روانشناسی کالج وست ساید مینستر اوهایو به من سپرده شده  

کمتر پیش میاد که براتون مطلب بنویسم .  

این شعر رو به عنوان عیدی از من قبول کنید پسر خاله ها و دختر خاله های عزیزم :  

امروز در حوالی نوروزی دلم 

یک زن کنار سایه خود راه می رود  

امروز خاطرات خسته ایرانی مرا 

در امتداد کوچه شب باد می برد  

تو ...    


م.ح.م.د (وبلاگ دختر همسایه )

مملی امروز اولین پست ششصد و هفتاد و هشتمین وبلاگ جدیدش رو نوشت . 

توی این پست نوشته : 

واقعا قصد نداشتم وبلاگ قبلیم رو حذف کنم  اما باز هم عجله کردم  

اما امروز به خاطر پیروزی استقلال تهران بر نفت اراک ناچار شدم که این وبلاگ رو بسازم و یک پست بنویسم .  

زنده باد استقلال  

زنده باد سلطان فرهاد مجیدی  

البته فرهاد مجیدی ده سال بعد مربی استقلاله نه بازیکن ... 


نیما (وجدان آگاه ) 

نیما در این پست داستان بازداشت اخوان ثالث را به دست ساواک نوشته است . گویا ساواک شعری را که در یکی از شبنامه های آن روز چاپ شده بوده می برد پیش نیما یوشیج و نیما که پیرمرد ساده ای بوده است از دهنش می پرد و می گوید : 

به این بد مشدی گفتم از این شعرا نگو ها . 

اخوان هم توی زندان اینطور می سراید : 

 مرا نیمای مادر ..حبه لو داد      مرا لو ٬ پیشوای شعر نو داد   


مومو  

استاد مومو در پست آخرش شدیدا از کفشهای پاشنه ۳۰ سانتی که جدیدا خانوم ها پاشون  

می کنند شکایت کرده و نوشته است : 

امروز ۲۰ تا مغازه رو زیر و رو کردم تا یه کفش پاشنه ۱۰ سانتی واسه خودم پیدا کنم اما نشد که نشد . 

در ضمن استاد مومو در پست خود یک روش تربیتی جدید برای ساکت کردن آقا پسرهای کلاسش پیدا کرده است بدین شرح : 

امروز وقتی دیدم پسر ها همینطور یکدم دارند حرف می زنند و ساکت نمیشن مجبور شدم روش آخر تربیتی خودم رو اجرا کنم و انصافا خیلی خوب هم جواب داد . 

در این روش تربیتی آقا پسر ها به حالت چمباتمه روی زمین نشستند و دختر خانومهای کلاس کتابهاشون رو گذاشتند روی دوش پسر ها و تمرینهاشون رو حل کردند . 

همه پسر ها با رضایت کامل اینکار رو کردند و من از این روش تربیتی خودم خیلی خوشم اومد .  


مامانبزرگ دختر نگار (زنبیل درویشی )

ماما نگار در  آخرین پست خودش تحت عنوان خودت باش نوشته است : 

اجازه ندهید رفتارهای دیگران بر روی رفتار شما تاثیر منفی بگذارد . 

با همه درست رفتار کنید حتی کسانیکه با شما بدرفتاری می کنند .

 


 پرند (قلم سبز ) 

پرند در آخرین پست خودش نوشته : 

دوستان عزیز ! مدیریت تی شورخانه سبز فرصت اینکه باز هم براتون مطلب بنویسم نمیده  

اومدم تا یه سلامی عرض کنم و بگم : اگه تو این شبهای شلوغ آخر سال وقت و حوصله خونه تکونی ندارید . همه کارهای خودتون رو به ما بسپرید . 

تی شورخانه سبز با ده سال سابقه درخشان در انجام کارهای منزل  

همراه شماست ... 

 


حنانه (فلوت زنی روی بام ) 

حنانه در پست آخر وبلاگش هشتصد و نود و سومین پست روزی کودک بودم را نوشته است و در آن خاطره خوردن لواشک توی کوچه پشتی مدرسه و دل درد بعد از آن را تعریف کرده است . 

 


سهبا ( زمزمه های گاه گاه ) 

سهبا  در آخرین پست خود نوشته است : 

سلام دوستان ! من امشب عازم مشهد هستم . ببخشید که اینروزها انقدر کم مطلب  

می نویسم . تدریس در کلاسهای انجمن ادبی استاد قهرمان  فرصت بودن در خدمت شما عزیزان را از من گرفته است .  

البته از این به بعد نیایش زحمت نوشتن مطالب این وبلاگ را خواهد کشید . 

من هم هر وقت که فرصتی به کف آید می خوانمتان ... 


بهنام (دوکلام حرف حساب ) 

بهنام در آخرین پست خود خاطره ای از سر کار گذاشتن همکاران شرکتش نوشته است : 

امروز دکمه یقه پیراهنم را تا ته بستم و پیراهنم را انداختم روی شلوار . ریشم را هم نزدم و یک چفیه هم انداختم گردنم . 

خیلی با حال بود . نمی دونید همکارام چطوری نگاهم می کردند . خیلی خوش گذشت . 


آناهیتا (آریایی ها )  

آناهیتا در آخرین پستش یک خاطره از استاد بلالی تعریف کرده  

در آخر هم بابا محمود یک پی نوشت اضافه کرده  

و عید سال ۱۴۰۰ را به بچه های بلاگستان تبریک گفته است  .


 نینا (از هر دری سخنی ) 

نینا یک مینیمال خیلی کوتاه ولی جیگر سوز نوشته . به این شرح : 

امشب برای دختر همسایمون خواستگار میاد . 

کاش میشد خانوما برن خواستگاری آقایون  


دنیز ( دختری از یک شهر دور )  

دنیز یک پست در حمایت از سعید مظفری رئیس کمیته داوران نوشته و گفته : 

سعید جان! اصلا برای من مهم نیست که همه مربی ها و روزنامه ها دارن بهت فحش میدن 

به نظر من تو بهترین رئیس کمیته داوران دنیایی

 


مژگان امینی ( بوی خوش آشنایی )  

مژگان خانوم در آخرین پستش طرز تهیه والک پلو با برنج نیم دونه یارانه ای رو نوشته 

و خانوم نسرین بهجتی هم در آخر پست نکاتی برای صرفه جویی در مصرف آب و گاز اضافه کرده .


 پونه (عشق )  

پونه در آخرین پستش نوشته : 

الان در کنار دریا هستم و خورشید داره غروب می کنه  

من غروب خورشید رو دوست ندارم 

چون تو رو یاد من میاره ...


جزیره (جزیره اسرار آمیز ) 

جزیره در آخرین پستش می خواسته یه مطلب علمی مهم بنویسه اما  نوشته : 

سلوم دوستی جون جونای خودم 

من امروز خیلی عصبانی و قاطی پاتی هستم . 

از هرچی دوست نامرده بدم میاد . 

اصلا من دوست نمیقی (منظورش نمی خوامه )  


 افروز ( این منم بی تظاهر ) 

افروز در پستش یک خاطره ای نوشته از روزهای اول آشناییش با علیرضا  

این پست رو خطاب به دختر کوچولوش نوشته  

و در آخر از خاطرات روزهای مدرسه و خونه مادر بزرگش گفته ...  

به دخترش گفته : 

عزیز دل مامان ! 

زندگی یه خاطره زیباست . شاید الان اینو نفهمی 

ولی فردا حسرتش رو خواهی خورد ...

 


ریحانه ( قهوه اسپرسو )  

ریحانه یک بازی راه انداخته و چهار تا سوال از چهار میهمانش پرسیده و اونها رو در شرایط سخت فرضی قرار داده و جوابهای طنز  میهمانهاش رو نوشته : 

مهمانهای این پست عبارتند از : 

توکا نیستانی 

محمود احمدی نژاد 

هادی ساعی   

و کامبیز دیرباز


دندانپزشک فهیم  

در آخرین پستش خاطره ای نوشته از یکی از مریض های مطبش  

گویا همینکه می خواسته  آمپول بی حسی  رو فرو کنه تو دندون مریض بینوا برق رفته  

و طی دو ساعتی که طول کشیده تا برق بیاد دندانپزشک فهیم براش از مزایای وبلاگ نویسی صحبت می کرده . 

وقتی که برق میاد می بینه که آمپول بی حسی رو به جای لثه زده تو گردن بنده خدا و مریض بینوا هم خواب بوده . 


رها پویا ( در سایه سار تنهایی )

رها در آخرین پستش نقدی نوشته بر آخرین فیلم پولانسکی فقید  

و در مورد بازی خیره کننده ژرار دپاردیو  که نقش یک پدر خوانده مافیایی رو بازی کرده نوشته.  

بازی کریستینا ریچی رو هم به شدت نقد کرده و گفته این دختره نیم وجبی کل این فیلم رو زیر سوال برده . 

در آخر هم پیشنهاد کرده حتما این فیلم رو ببینید . 


 رها بانو (یادداشتهای ... ) 

رها بانو یک بازی وبلاگی راه انداخته و پدر بلاگستان را درآورده است . 

هرجا می روی می بینی همه نوشته اند : 

به دعوت رها بانو این بازی را انجام می دهیم ..  

رها بانو جان شما بزرگ شدی خواهر من  

دیگه این بازی ها از من و شما گذشته  


هیشکی ( حرفهایی هست برای ... ) 

هیشکی بانو در آخرین پستش  عکس یک نارنگی بزرگ رو گذاشته و می خواسته یک شعر در مورد نارنگی بنویسه اما نیم ساعت اول پست غش غش خندیده و درآخرش هم یادش رفته چه شعری می خواسته بنویسه . 

این پست رو تقدیم کرده به امیر علی 


امیر علی هیشکی ( ماندگار ) 

امیر علی طی ده سال گذشته هیچ پست جدیدی ننوشته 

و آخرین پست وبلاگش همون اولین پست وبلاگشه که یه آقایی دستشو دراز کرده و سلام داده 


گوجه سبز  

 گوجه سبز در آخرین پست وبلاگش قسمت صد و هشتاد و نهم آنسوی دیوار رو نوشته 

و ماجرا از این قراره که دختر خانومها آجر شل توی دیوار رو بیرون آوردند  و به پسرهای اونور دیوار ابسولوت و چیپس و ماست موسیر دادند . 

پسرها هم خوردن و مست شدن و تو حیاط مدرسه عربده کشی کردن 

البته فکر می کردن که مست شدن  

چون دختر خانومای اینور دیوار توی شیشه ابسولوت ...شیده بودند .


 عاطفه ( در این سرا ) 

عاطفه در آخرین پستش که آنرا توی قطار مشهد نوشته است  

یک پست پدر درآر فمینیستی نوشته است که هر مردی آن را بخواند سرش را از شرم بر دیوار خواهد کوبید . در آخر هم آرزو کرده است امیدوارم وقتی از قطار پیاده شدم نسل تمام مردان نامرد کره زمین منقرض شده باشد . 


 حبیب ( آرتونی خرچه ) 

این حبیب باقالی توی آخرین پستش یک عالمه از این آیکون های رقصان و چرخان و خندان گذاشته و عید سال ۱۴۰۰ را به همه تبریک گفته است . 

از سنش هم خجالت  نمیکشه مردک خرس گنده ... 


شیرزاد (مکتوب ) 

شیرزاد طلعتی در آخرین پستش خاطره ای نقل کرده است  

از کارگرش محمد باقر  وقتی تازه کار حفر تونل زیر دریای مانش را شروع کرده بودند . 

در آخر هم عذرخواهی کرده است و گفته که کار تونل تا یکسال دیگر تمام می شود  

و قول داده از آن به بعد بیشتر مطلب بنویسد . 

عید را هم تبریک گفته به تمامی بچه های بلاگستان  


سیمین (رسوبهای نقره ای ) 

سیمین در آخرین پست هفتاد و هشتمین وبلاگش نوشته است : 

از وقتی وبلاگ آخرم رو به خاطر نوشتن یک پست در مورد گربه توی کوچمون که اسمش دیوید بود فیلتر کرده اند جرات نمی کنم در مورد حیوانات مطلب بنویسم . 

الان هم حالم خوب نیست و با مورفین سرپا هستم . 

فقط اومدم عید رو بهتون تبریک بگم و برم ... 


لیلیتا (زن اسفند ) 

لیلیتا یک خاطره نوشته است از سالهای اول ازدواجش  

آنروزهایی که وضعشان زیاد خوب نبود و توی یک خانه دوبلکس در حوالی جردن زندگی می کردند و مجبور بودند با ماشین سواری به کرج رفت و آمد کنند . 

پستش را توی هواپیمای شخصیش بر فراز دریای خزر نوشته است و گفته که تعطیلات نوروز را توی قصرشان در کلاردشت می گذرانند  

و دعوت کرده تا برای تعطیلات عید برویم و به ایشان سر بزنیم .  


بازیگوش ( من و آقا خروسه ) 

بازیگوش آخرین پستش را در بازگشت از جلسه فیزیوتراپی نوشته است . 

کلی هم در مورد مزایای استفاده از این ماساژورهای خانوم تایلندی صحبت کرده و گفته است 

خانومها دقت داشته باشند که اگر به شوهراتون اعتماد ندارید  

یک وقت از این ماساژور تایلندی ها نخریدا ... 


بابای آرتا خان  

 بابای آرتا خان نوشته که امروز برای خرید کفش فوتبال برای آرتا رفته بوده اند میدون گمرک  

و آرتا گیر داده بوده است که برایش از این کفش های سه میلیون هفتصد هزار تومنی بخرند 

بعد یک خاطره تعریف کرده از آن سالهایی که هنوز یارانه ها هدفمند نشده بود و کفش کتونی نهایتا سی - چهل هزارتومن بیشتر نبوده است . 

در آخر هم عید را تبریک گفته و گفته است برای موفقیت آرتا در تیم ملی نونهالان ایران دعا کنید .


سارا (گاه نوشت های من ) 

سارا یک خاطره از آن زمانهایی نوشته است که مردم از موبایل استفاده می کردند  

و برای هم اس ام اس می دادند . و توانسته بوده است یکی از دوستان دوران دبیرستانش را به کمک اس ام اس پیدا کند . 

در آخر هم گفته است که این تکنولوژی های جدید اصلا بدرد نمی خورند و دوستان را از هم دور می کنند . عید را هم تبریک گفته است ... 


مهدی عجمی  

دکتر مهدی توی پست آخر وبلاگش از خاطرات سفرهایش به شاهرود نوشته و تمرین های سختی که به شاگردانش در دانشگاه می داده است . 

دکتر مهدی در حال حاضر یک پروژه بزرگ عمرانی در دشت آهوان در دست احداث دارد و بس که لوطی و بامرام است گفته حاضر است به همه وبلاگ نویسانی که هنوز صاحب مسکن نشده اند یک واحد آپارتمان به عنوان عیدی هدیه بدهد .... 


عاطی (پر پرواز ) 

عاطفه بانو که در حال حاضر معاون شعر و ادب وزارت ارشاد اسلامی است  

در یک شعر بلند بالا نوروز سال ۱۴۰۰ هجری را به تمام وبلاگ نویسان تبریک گفته و برای آنها آرزوی سالی سرشار از سلامتی و دوستی کرده است . 


کودک فهیم  

ایشان در آخرین پست وبلاگ خودش و در بخش un cut  یک مصاحبه خفن با آنجلینا جولی ترتیب داده و از او در مورد خاطرات بازیگری در هالیوود پرسش و پاسخ نموده است .  

آنجلینا جولی هم در آخر به فارسی عید را به بچه های بلاگستان تبریک گفته . 

فایل صوتی تبریک عید آنجلینا جولی در وبلاگ کودک فهیم موجود است . 

می تونید برید دانلودش کنین . 


لیلی ( یک رز برای صلح ) 

لیلی طی یک کامنت عید را به همه بچه های بلاگستان تبریک گفته است . 

اما وقتی می روید تا تبریکش را جواب بدهید یک سایت ناجور باز می شود . 

لیلی جان ! قربون شکلت 

تورو خدا آخر آدرس وبلاگت به جای دات کام بزن دات آی آر 

ملت میان چشم و گو ششون باز میشه ها ... 


من و من  

من بزرگ که الان به عنوان اولین شهردار زن تهران مشغول به کار است در آخرین پست وبلاگش نوشته : 

هموطنان عزیز ! 

ضمن تبریک ایام مبارک آغاز سال نو استدعا دارد  

آشغالتون رو سر ساعت 9 بذارید دم در  

در ضمن عیدی  ما رو هم فراموش نکنید ... 


نازگل (کاغذ کاهی) 

گزارشی از جشن بهزیستی نوشته و عکسهای اون رو توی پستش گذاشته  

در ضمن گفته : 

من نازگل الف هستم و این تنها وبلاگیه که دارم  

لعنت بر پدر و مادر هر کسی که با اسم من میره و برای بچه ها کامنت میذاره ... 


دختر ایرونی  

ایشون در آخرین پست وبلاگشون یک شعر از فروغ گذاشته و در پی نوشت پستش نوشته : 

آهای آدمای بیکار ! 

اصلا به شما چه مربوط که این عکسی که من گذاشتم تو پروفایلم عکس منه یا کس دیگه 

چقدر بی فرهنگید آخه شما آقایون ؟ 


مهتاب ( تب ماه ) 

مهتاب به عنوان یکی از اعضای بلند پایه حزب راه سبز  

دیگه نه فرصت وبلاگ نویسی داره و اصلا برای شان و شئوناتش افت داره که بیاد و با ما وبلاگ نویسها دمخور بشه . 

توی صفحه آخر مجله رهایی عید رو به همه اهالی قلم تبریک گفته و برای همه آرزوی موفقیت کرده  ... 


 میکاییل ( سیزده نامه ) 

میکاییل که الان استاد دانشگاه شده یک پست نوشته  از خاطراتش در وبلاگ سیزده نامه...  

عذرخواهی کرده از اینکه به خاطر کارهای بورسیه اش از آکسفورد سرش خیلی شلوغه و نمیتونه به بچه ها سر بزنه ... 

عید رو هم به همه تبریک گفته ... 


مینا ( حرفهای بی حساب ) 

مینا در آخرین پستش یک شعر نوشته در مورد گرونی های شب عید  

 والا انقدر بی تربیتی بود این شعر که من شرمم میاد درباره اش توضیح بدم 

ولی دمش گرم خوب گفته ... 


 ماهی تنگ بلور  

 یک پست نوشته به این مضمون :  

سال 89 ماهی قرمز می خریدیم میذاشتیم سر سفره هفت سین 

سال 99 ماهی قرمز می خریم میریزیم تو سبزی پلو مون 

سال 1419 سوسک هم گیرمون نمیاد به خدا  


ملکه نیمه شرقی  

ایشون یک پست نوشته به نام رساله ای در باب مجازستان قسمت چهل و پنجم 

در این پست در مورد این وبلاگ نویسهایی نوشته که میان و به آدم گیر میدن که منو لینک کن 

و کلی نقد کرده این آدمها رو  

در ضمن قالب جیگری رنگ  وبلاگش رو هنوز عوض نکرده ... 


 آلن 

در آخرین پستش نوشته : 

بوی عیدی بوی توپ بوی کاغذ رنگی  

خودمونیم مگه توپ هم بو میده ؟ 

ض.م : 

خیلی خوش ...سی     دم درم وامیسی ؟ 


 

دوست داشتم برای بقیه دوستای خوبم مثل 

زن ذلیل - پاتینا - منیژه - مهتاب - مامان بهار - ساقی -  فرناز - فرزانه - دخترک -فریبا

شب شراب - وانیا - ویدا - نعیمه - پری - مریم - سپهر - سیروس - عبدالکورش - آرمین  - بهروز - فاطمه - غزل - سحر - شیخ - اون یکی فاطمه - اون یکی رها -  سین - نقطه - پرنیان - سروناز - مریم - فرشته - سمیرا - سحر - دخترک زبون دراز - علی لرستانی - شاراد - لژیونلا - ممول - دزد دریایی - پارسا - روشنفکر نما -رولی - سیفتال - فری - مهدی - جوجه کلاغ - امیر حسین - مهرداد - ساده - رهگذر -     مامان لیمو -  

اشرف گیلانی - قلاچ - حسین ترابی -دختر کوچولو - پوریا -  مهام - مارکوپولو  

و خانوم زائر  .... بنویسم  

اما ساعت 3 صبحه و صبح  هم باید برم سر کار ... 

اگر اسم کسی رو فراموش کردم  

تو رو خدا ببخشید ... 

 

نظرات 143 + ارسال نظر
مهتاب(شب) شنبه 18 دی 1389 ساعت 05:49 http://www.night94.blogfa.com

سلام.خیلی خوب بود.
چه شود ده سال دیگه

مرسی مهتاب

میکائیل شنبه 18 دی 1389 ساعت 07:25 http://sizdahname.wordpress.com

کیا من در عجبم ... تو شبا قبل خواب چی میزنی ....
ساعت از 3 گذشته مغزت از موتور های بنزم سریعتر کار میکنه ؟؟؟؟

بنزین یارانه ای می زنم

الهه شنبه 18 دی 1389 ساعت 07:30 http://khooneyedel.blogsky.com/

سلام...
خنده های کل پست رو با این نوشته ی آخر راجع به خودت زهر کردیا!توجه داری؟

ببشخید

عاطی شنبه 18 دی 1389 ساعت 07:30 http://parvaze67.blogfa.com

سلام . خیلی باحال نوشتی کیا ، خیلی . سوژه هات منو کشته . آخه ساعت ۳ نصفه شب ، خسته و کوفته از کجا میاد اینا ؟ چند ساعت داشتی تایپش میکردی ؟ هرچی میخوندم تموم نمیشد .
معاون شعر و ادب وزارت ارشاد اسلامی رو خوب اومدی ، هرچی باشه از بیکاری بهتره که . شاید اونجا یه شاعر پیدا شد این قصیده مون رو بدیم ترمیم کنه . دمت گرم . روز خوبی داشته باشی .

قابل شما رو نداشت عاطفه جان

کورش تمدن شنبه 18 دی 1389 ساعت 07:37 http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
به به عالی بود
بچه هایی که من میخونمشون دقیقا همینجوری هستند که گفتی
خوب نحلیلشون کردیا
الهه خانوم نگ ران نباش مگه من میزارم؟
من رو کشونده آورده اینجا بعد ولم کنه بره؟
دور از جونتون و جونشون ...میکنه
کامنت ها رو هم داشته باشید تا سحرخیزها و درس خون ها رو بشناسید
البته کیا شبیخون زده نه سحرخیزی

نوکرتم
با لهجه کرمانشانی بخون

سلام اقا کیامهر
ساعت 3صبح این پست رو نوشتن خسته نباشید داره ...
این آخری چیه نوشتین اگه می بود می نوشت؟

حالا که دیگه گذشت و منم پاکش کردم
بی خیال خواهر

امیرحسین... شنبه 18 دی 1389 ساعت 07:52 http://afrand.blogfa.com

خیلی خوب بود.
من فکر می کنم از تو اینجوری باشه که : ده سال و دو ماه بعد در چینی روزی بعد از آن پست بازی تولدها کیامهر مجبور است در هر پست روزانه اش تولد صد و پنجاه و پنج نفر را تبریک بکوید

اینم فکریه
اصلا بعید نیست امیر حسین جان

امیرحسین... شنبه 18 دی 1389 ساعت 07:53 http://afrand.blogfa.com

من موندم تو چه شکلی تا ساعت ۳ بیدار می مونی و فردا هم می تونی بری سر کار. من که حداکثر تا ۱۲.۵ بیدارم

به سختی

سمیرا شنبه 18 دی 1389 ساعت 07:54 http://nahavand.persianblog.ir

ما هم اگر هایمان را نوشتیم رفیق

ممنون سمیرا جان

خدیجه زائر شنبه 18 دی 1389 ساعت 08:08 http://480209.persianblog.ir

هاله بانو شنبه 18 دی 1389 ساعت 08:21 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

خوب من الان جزو این اسامی نیستم حالا هم حتما باید ببخشم .....

خدا منو مرگ بده
شرمندم

یک زن ذلیل شنبه 18 دی 1389 ساعت 08:35 http://1zanzalil.persianblog.ir

خسته نباشی برادر!...جالب بود

قربون شما

یک زن ذلیل شنبه 18 دی 1389 ساعت 08:39 http://1zanzalil.persianblog.ir

همیشه همینطور بوده...وقتی تو صف نونوایی هم می ایستادم تا نوبت من میشد زرتی یا نون تموم میشد یا شاطر قهر میکرد...خلاصه همیشه اولین نفر در صف بی نصیبان بودم...اینجا هم همینطور شد...


خدا لعنتت نکنه
خیلی باحال نوشتی
جبران می کنیم آقا

کاغذ کاهی(نازگل) شنبه 18 دی 1389 ساعت 08:46 http://kooche2.blogfa.com

واااای خدا مردم از خنده
کوروش .. محسن پاییز بلند ... نینا ...

جزیره یعنی عاااالی بود !!

کیامهر حالا ما یه کاری میکنیم تو فوری دست بگیرا !

قربان شما
جدی نگیرید
من باب مزاح بود

سهبا شنبه 18 دی 1389 ساعت 08:54 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام کیامهر . مرسی آقا بابت این همه خلاقیتت . خیلی عالی بود ، فقط کاشکی من ده سال دیگه توی راه مشهد نبودم ، خود مشهد بودم !

ایشالا که ده سال دیگه واقعا مشهد باشی

الهه شنبه 18 دی 1389 ساعت 09:15 http://khooneyedel.blogsky.com/

مرررررررررسی که پاک کردی اون آینه ی دق رو....تازه انکارش هم نمیتونی بکنی!آقا کورش هم دیده!مدارکش هم موجوده!
حالا میشه گفت دمت گررررررررررررم...به این میگن یه پست باحال...و البته وقت گیر...

قربان شما الهه بانو

افروز شنبه 18 دی 1389 ساعت 09:37 http://apoji.persianblog.ir

به خدا تو یه انرژی مافوق بشری داری به جون خودم(همین الان زدم به تخته)مرسی که از خوابت میزنی و این همه وقت میگذاری برای پستهای زیبات وقتی پستهای تورو میخونم یکم از خودم خجالت میکشم به خاطر چیزهایی که می نویسم،یعنی من انقدر مادر خوبی میشم؟؟؟؟؟؟؟

مطمئنم که مامان خوبی میشی آبجی افروز

مهربان شنبه 18 دی 1389 ساعت 09:47 http://mehrabanam.blogsky.com

من وبلاگ نویسی برام تمام زندگیم نیست مثل تو...
یه سرگرمیه
ساعت ۴ صبح خوابیدن رو به خاطر یه پست دوس ندارم
اگر هم واقعا تا ۱۰ سال دیگه فقط ۲۰ تا پست بنویسیم برام مهم نیست

بی توجه شدن به اطرافیان حقیقی برام مهمه...
آپدیت به چه قیمتی..
خوندن این همه وبلاگ
جواب دادن به این همه نظر
بدون توجه به یک قدم کنار دستت...

می تونی کامنتم رو پاک کنی
ناراحت نمی شم
دیگه عادت کردم به ناراحت نشدن

حق با شماست ...

مذاب ها شنبه 18 دی 1389 ساعت 09:48 http://mozabha.blogsky.com

سلام کیامهر عزیز
جالب بود....
در ادامهء این پست ، ده سال آیندهء دوستان از قلم افتاده رو هم بنویس ببینم چکار میکنی.....

ایشالا در یک فرصت دیگه سپهر جان
با یک فرمت دیگه

فرشته شنبه 18 دی 1389 ساعت 09:51 http://surusha.blogfa.com

باحال بود...مخصوصا تیکه نازگل و محسن پاییز بلند...

آقا پستای اینجوری رو کم کم بنویس که مجبور نباشی تا ساعت ۳ بیدار باشی...

ممنون
به توصیه شما گوش فرا خواهیم داد

وای خیلی قشنگ بود!!
ده سال بعد!!
یعنی 10 سال بعد هنوز وبلاگ مینویسیم؟؟؟
واقعا دنیای مجازی خیلی قشنگه خیلی!!
و مهمتر از همه اینه که با روحیات همه خیلی خوب آشنایی...
دمت گرم...همیشه باش تا 10 سال دیگه بیایم اینجا بنویسی سال 1410 وبلاگ نویسا چی میخوان بنویسن!!
خیلی خوب بود...

ممنون دنیز جان
ایشالا که هستیم و هممون می نویسیم

مهربان بانو از دست ما اینهمه عصبانیه؟؟

نه بابا

روشنک شنبه 18 دی 1389 ساعت 10:01 http://hasti727.blogfa.com

عالی بود ....یه هدیه خوب برا همه دوستا

از کلمه اول خندیدم تا اخرین کلمه
همه ما رو اونجوری که هستیم توصیف کردی ....انگار خودمون نوشته باشیم ...این یعنی هوش سرشار تو و شناخت از مخاطبی که داری و اینقدر دوست دارن


قربون آبجی
امروز خیلی محبت کردی روشنک
ممنونم ازت یه دنیا

نیما شنبه 18 دی 1389 ساعت 10:09 http://www.arezuhaye-aghaghi.blogsky.com

درود

عالی بود کیامهر خان اما داداش بزرگوار ،به خدا ساعت 3 صبح آپ کردن همچین خوب نیستا ! گیرم حالا چار نفر از ما کامنترا میان میگن دمت گرم و اینا ولی زندگی واقعی هم هست ! ( باز من پررو شدم و زیاتی حرف زدم ) به هرحال چه کنم که تفاهم بیش از حد با طایفه ی زن داره از سر و روم میباره !

در ضمن کیا خان جان ، به یمن اینکه شما اسم بلاگم و نوشتی وجدان آگاه ، همین الان رفتم و من آخرش رو حذف کردم ! واقعا زیبا بود ولی کاش ساعت آپ دیت فرق میکرد ! در ادامه ی کامنتا باز خواهیم گشت !

دست شما درد نکنه
یعنی اگر من اشتباهی می نوشتم وجدان کارآگاه گجت میرفتی اسم وبلاگت رو عوض می کردی؟
بابا لوطی
با مرام

م . ح . م . د شنبه 18 دی 1389 ساعت 10:11 http://baghema.blogsky.com/

مررررررررررررررررررررسی بابابزرگ ، عالی بود

قربانت بچم

م . ح . م . د شنبه 18 دی 1389 ساعت 10:11 http://baghema.blogsky.com/

ما بازم پشت سر هم شدیم !

ترنجی شنبه 18 دی 1389 ساعت 10:17

سلام مثل همیشه جالب
منم میخواستم اینده نگاری تورو از ده سال اینده ام میدیدم اما خداییش نگو داره مهمون داری میکنه خوببببببببببببببب

من شرمنده ام که فراموشتون کردم
جبران کنیم ایشالا

نیما شنبه 18 دی 1389 ساعت 10:18 http://www.arezuhaye-aghaghi.blogsky.com

ممد بیا ساعات حضورمون تویه بلاگ کیامهر خان رو زوج و فرد کنیم ! جون تو واسمون حرف درمیارنا !!!!

م . ح . م . د شنبه 18 دی 1389 ساعت 10:21 http://baghema.blogsky.com/

نیما ، الان رفتم وبلاگ محمود پاییز بلند اونجا هم پشت هم شدیم ! ببین الانم که مسنجر نیستی ! جدن تفاهم داریم هااااااااااااااااااااااااااااااا

هیشکی! شنبه 18 دی 1389 ساعت 10:21 http://http://hishkii.blogsky.com

سلام بابایی مرسی که ما رو پیشبینی کردی
چه خوشمزه ام پیشبینی کردی ..

بله به این ا م یر علی خانتون هم بفرمایید
یه پست سفید تو مایه های کرگدن بنویسه لا اقل

بابای آرتاخان شنبه 18 دی 1389 ساعت 10:23 http://artakhan.blogfa.com

اجازه بده مراتب کف کردگی خودم رو از خوندنم این پست به عرض برسونم . یعنی تو در روز این همه وبلاگ می خونی و این همه مینویسی ؟
کاش دست من بود تا لقب کتابدار بلاگستان رو پیشکشتون می کردم .
راستی اولین گل آرتا تو مسابقات نونهالان به شما تقدیم خواهد شد .

ممنون به خاطر اولین گل آرتا
لطفا بفرمایید عکس بنده رو روی زیر پیرهنش بزنه و بعد از گل
پیرهنشو در بیاره و دور زمین بگرده

نیما شنبه 18 دی 1389 ساعت 10:25 http://www.arezuhaye-aghaghi.blogsky.com

ممد بیا مسنجر بچچه ! اینجا رو چت روم نکن باقالی ی ی ی !

هیشکی! شنبه 18 دی 1389 ساعت 10:25 http://http://hishkii.blogsky.com

اول شمبه پست داداشی و پست شما حالمو توپ کرده اساسی از ذوقم دارم عینهو خر کار میکنم

بلانسبت
به خدا ما راضی به زحمت نبودیم هیشکی جان

هیشکی! شنبه 18 دی 1389 ساعت 10:27 http://http://hishkii.blogsky.com

بابایی مامانیم چه دل پری داره .. چی شده؟

هیچی دخترم
شما برو به درست برس

هاله شنبه 18 دی 1389 ساعت 10:36

سلام.امیدوارم تا ده سال آینده بتونیم با هم دیگه دوست بشیم و اگه هم شدیم دوست هم بمونیم..!!!!!

منم امیدوارم
تولدتون مبارک مجددا

عاطی شنبه 18 دی 1389 ساعت 10:39

ما بی چون وچرا طرف مهربان بانو را میگیریم زیرا حرف حساب جواب نداره . قسمت مهربان رو که خوندم یاد صحبتاتون تو بازی صوتی شب یلدا افتادم . کیامهرخان ، مهربان بانو رو دریاب که بدجوری دلخوره ، حقم داره .

حله خواهر
غصه نخور

لیلیتا شنبه 18 دی 1389 ساعت 10:42 http://lilitaa.blogsky.com/

الان فقط مال خودم خوندم و باید بگم مردم از خنده( اینجا آیکن قهقهه نداره که!) امیدوارم واقعا همه چیز اونطور که تو پیش بینی کردی بشه. اونوقت قول شرف میدم که بغل ویلامون یه دونه هم واسه ما بخرم که با مهربان بیاید و همسایمون شید.

ما والا به شستشوی هواپیماتون هم راضی هستیم
یه خونه کارگری هم بدین راضیم خانوم
خدا شما و آقا بهرام رو از بزرگی کم نکنه خانوم

لیلیتا شنبه 18 دی 1389 ساعت 10:43 http://lilitaa.blogsky.com/

ولی باید تهش رو اینطوری تموم میکردی:

و دعوت کرده تا پس فردا به مناسبت تولدش برویم و صفا کنیم و تا انتهای تعطیلات عید پیششان بمانیم.

پس فردا منظورت ۲۱ اسفنده دیگه ؟
بله یادمه
تو و محسن تو یه روز بدنیا اومدین

لیلیتا شنبه 18 دی 1389 ساعت 10:47 http://lilitaa.blogsky.com/

حالا من موندم اگه وضعمون خوب نبوده چجوری خونمون جردن بوده؟؟؟ اونم دوبلکس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یعنی وضعمون خوب نبوده خونمون اونجا بوده حالا که خوب شده باید کجا باشه جون من؟

دوبلکس تو جردن یعنی اوضاع خراب
یعنی مثلا داری کلاس میذاری دیگه
ای بابا بگیر دیگه خواهر

آفتاب پرست شنبه 18 دی 1389 ساعت 10:49 http://Www.aftabparast.blogsky.com

من الان نبخشم چی کار کنم هان ؟

در اسرغ وقت میدم بچه ها بالا وبت رو فیلی کنن مهندس
هی جو !!!
راستی آقا دو خواهش اول اینکه این آفتاب پرست ما رو لینک کن لطفا دوم اینکه بیا بازیمون رو بخون سوم اینکه کلی خندیدم مخصوصا با کرگدن و پونه و نیما وممد اراکی و اینا و....خسته نباشی مهندس راستی واسه ماندگار و مهربان بانو هم کلی باحال بود

قربان شما
خدمت می رسیم

کیامهر شنبه 18 دی 1389 ساعت 10:56

هیشکی جان بابا
با این مامانت
ما دو روز دیگه میریم وردست داداشیت

مردک لوس

لیلیتا شنبه 18 دی 1389 ساعت 10:58 http://lilitaa.blogsky.com/

ای وااااااااااااااااااای کیامهر مردم از خنده چه روز خوبی خواهد شد که صبح رو آدم با خنده های بلند بلند شروعش کنه! اونم تو تنهایی . اونم وقتی دخترکوچولوش هنوز خوابه و سعی میکنه که خنده هاش رو کوتاه کنه که خانوم خانوما بیدار نشن
مال کرگدن عااااااالی بود
و مال مهربان
وااااااااااااااااااااااااای مال بازیگوش هم حرف نداشت

مرسی لیلیتا
به خدا همه اون خستگی ها میارزه به یکی از این خنده ها
من دوست دارم شنبه ها صبح
یه پست شاد بنویسم که هفته همه قشنگ بشه

مهربان شنبه 18 دی 1389 ساعت 10:58 http://mehrabanam.blogsky.com

نه کیا جان
این حرفو نزن
تو یه روز ننویسی من دق می کنم هااااااا

به خدا تا می رسم سرکار اول از همه وب تو رو باز می کنم

غرغر هامو نشنیده بگیر

ببینم چی میشه
( آیکون زن ذلیل قمپز درکن )

لیلیتا شنبه 18 دی 1389 ساعت 10:59 http://lilitaa.blogsky.com/

البته من فقط بچه هایی رو که میشناختم خوندم. والا حتما اونها هم عاااااااااالی بودن. مرسی واقعا این آیکن رو هم گذاشتم چون خیلی دوسش داری.

مرسی

بهارمامان امیر شنبه 18 دی 1389 ساعت 11:01 http://oribad.blogfa.com

عالی بود. ممنون که اسم ما رو فراموش نکردی

خواهش می کنم
ببخشید که وقتمون کم بود

مذاب ها شنبه 18 دی 1389 ساعت 11:04 http://mozabha.blogsky.com

کیامهر، چی میگه این مهربان بانو......

آژیر قرمزه..... میشنوی؟.....

مهربان از دستت عصبانیه ها.....

پسر مگه تو کار و زندگی نداری؟...

چی میخوای پای این وبلاگها و کامنتها.....

مهربان بانو بخدا تقصیر ما نیستا.....

ایی آقا کیا خودش یچیزیش میشه.....

کیا جان یلحظه مهربان بانو رو ببین....


مهربان بانو از سر تقصیرات ما گذشته
ببین میتونی دوباره عصبانیش کنی رفیق

نینا شنبه 18 دی 1389 ساعت 11:08 http://taleghani.persianblog.ir/

سلام
من یه روزی تو رو میکشم
هم مشهور میشم هم از دست این اذیت کردنات راحت میشم

نینا شنبه 18 دی 1389 ساعت 11:10 http://taleghani.persianblog.ir/

ولی انصافا زیبا بود واقعا قکر خلاقی داری
ولی سر جدت این فکر خلاقتو در مورد من
به کم خلاقانه تر کن

من هر کار می کنم اول آخر فکرهام در مورد تو منتهی میشه به ازدواج
خب شوهر کن دیگه بابا
این همه خواستگار کل و کور

فری شنبه 18 دی 1389 ساعت 11:14 http://fernevis.blogfa.com

بعضی از بودائی ها اعتقاد دارن ۲۰۱۲ دنیا به آخر میرسه!!! حالا اگه زنده بودیم و دنیا بود و ... حتما با دیدن این پستها یاد تو میافتیم که داری حدس میزنی توی قرن بعدش ما چی مینویسیم!!!


اگر زنده بودیم حتما

گوجه سبز شنبه 18 دی 1389 ساعت 11:32

خدا بود
هم ایده ی کلی پست خودتون
هم ایده ی پست ده سال دیگه‌ی من :))))))

چاکریم گوجه سبز جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد