جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

به آکادمی موسیقی خوش آمدید ...

همین اول بگویم که این بازی با همه بازی های وبلاگی که دیده اید فرق دارد  

اینبار قرار نیست عکسی از شما دیده شود  

اینبار قرار نیست یک فایل ساده صوتی پر کنید و بروید بنشینید کنار 

اینبار قرار نیست دست به کیبورد ببرید و فکر کنید و چیزی بنویسید  

اینبار باید چشمهایتان را ببندید و هنرتان را رها کنید 

این بازی ٬بازی سختیست ... 

 

 

ادامه مطلب ...

تو از دیوژن روزنامه خوان ٬دیوانه تری آبجی نرگس !

خواهرم نرگس ٬توی کامنتهای پست قبلی برایم نوشته : 

((بعد از ده روز از مسافرت برگشتم سریع اومدم رادین رو خوابوندم اومدم نت  

گفتم حتما دلت برام تنگ شده و یه خط از من نوشتی یا شاید تولد من هم جزء تبریک ها باشه . اما از همه حرف زدی جز من جای آدم ها باید تو دل باشه نه تو شناسنامه ..............ببخش که فکر میکردم دلت واسم تنگ شده )) 

 

 -

 

 

 

ادامه مطلب ...

الهی همیشه حالت خوب

مهرماه سال ۸۹  

شب تولد من ٬ وقتی دوستای عزیزم از خونه ما بر می گشتند تصادف شدیدی کردند . 

خدا خیلی رحم کرد که اتفاق خیلی بدی نیفتاد و کسی چیزیش نشد . 

محبوب تا مدتها سر درد داشت . 

محسن  سرش شکست و چند تا بخیه خورد  

و   ایرن ٬ کمردرد شدیدی گرفت

ماشین ابی هم شدیدا خسارت دید ولی باز هم شکر که بدتر از این نشد . 

کسی که این وسط از همه بیشتر آسیب دید ٬ ایرن بود . 

کمر دردش هر روز شدید تر می شد و هر دکتری که می رفت نتیجه نمی گرفت . 

معالجات ادامه پیدا کرد ولی دردش کمتر و بهتر نمی شد . 

تا اینکه مجبور شد بره پیش یه دکتر دیگه و دکتر هم گفت که دیسکش به شدت آسیب دیده 

و باید یک ماه تمام استراحت مطلق داشته باشه و هیچ حرکتی نکنه . 

این اتفاق درست چند روز قبل از عید بود 

فکرش رو بکنید ... 

به همه لحظه های سال تحویل و مسافرت ها و مهمون بازی ها و عید دیدنی ها و سیزده به در و گردش و تفریح آدم گند می خورد به کنار ٬ مجبور هستی روی تخت دراز بکشی و از جایت تکان نخوری و ترک های در و دیوار و سقف را بشمری 

این وسط محسن هم هزار و یک بدبختی و بد شانسی یکهو  آوار شد روی سرش و کمر درد ایرن هم مزید بر علت شد .

واقعا وحشتناک است و غیر قابل تحمل  

وقتی برای بازی صوتی تبریک عید زنگ زدم خیلی حال محسن خراب بود و حق هم داشت .  

 

دلم برای محسن و ایرن قدر یک ارزن تنگ شده 

حقش بود توی عید می رفتم و سر می زدم ولی قضیه سفر پیش آمد . 

  

دوره یک ماهه استراحت ایرن کم کم داشت  تمام می شد که دکتر دو هفته دیگر تمدیدش کرد.   آرزو می کنم که حالش زودتر خوب شود و خواهش می کنم شما هم برای سلامتیش دعا کنید . 

 

امیدوارم سال ۹۰ و دهه ۹۰ برای محسن و ایرن زیباتر و بهتر از سال بد ۸۹ بیاید و برود . 

 

الهی همیشه حالت خوب ٬  دختر   بادهای بنفش و تیره   

 

 

جواب ها

عالی بود  ...

در عرض 20 دقیقه 9 تا از چهره ها شناسایی شدند . 

هاله بانو : یک جواب درست 

دلارام عزیز : یک جواب درست 

 

و قهرمان بلامنازع مسابقات تشخیص هویت امیر حسین : هفت جواب صحیح  

 

من اینجا خاضعانه در مقابل استعداد شگرف امیر حسین کلاه از سر بر می دارم و به نشانه احترام به ایشون تعظیم می کنم . 

جام قهرمانی تقدیم می شود به امیر حسین  افرند   

 

 

 

جوابها در ادامه مطلب ... 

 

ادامه مطلب ...

تشخیص هویت ۴

سلام علیکم ... 

راستش پست های تشخیص هویت رو خیلی دوست دارم 

هم به خاطر جار و جنجال ها یی که برای برنده شدن اتفاق میفته 

و هم به خاطر اینکه این پست ها بهانه ای هستند برای آشنا شدن با آدم ها 

آدم هایی که نمی شناسیم ولی بد نیست شناختنشان 

یا کسانی که اسمشان را شنیده ایم اما چهره هایشان را ندیده ایم  

ببینیم اینبار چه کسی موفق می شود ؟ 

 

ادامه مطلب ...

پس فردا ٬ فردا ٬ امروز ٬ امشب ...

پس فردا - جمعه ٬ تولد خاله نازگل کاغذ کاهیه  

البته سن و سال نازگل طوری نیست که من خاله صداش کنم . 

(مامان جون یا مادر جان یا خانوم بزرگ واژه های مناسب تری هستند  )  

جدا از شوخی ٬ نازگل از دوستان قدیمی من توی بلاگستان است و براش آرزوی موفقیت و سلامت دارم ... 

 

تولدت مبارک نازگل کاغذ کاهی

 

 


فردا - پنجشنبه ٬ روز تولد رهای عزیز است . نویسنده اعترافات شطرنجی ... 

به علت وجود چندین و چند رها توی بلاگستان 

برای اینکه رهای اعترافات شطرنجی یادم بماند او را رها پاستیلی صدا می کنم  

 

تولدت مبارک رها پاستیلی 

 

 


 

امروز - چهارشنبه ٬ تولد کسی نبود . 

چند وقت پیش پونه به خاطر اینکه روز تولدش را فراموش کرده بودم از من دلخور بود 

البته بعد با هم آشتی کردیم ولی تصمیم داشتم دیگر تولد کسی را تبریک نگویم . 

امروز که این پست پونه را خواندم دلم لرزید .   

این پست را گذاشتم تا بگویم : 

من تبریک گفتن روز تولد دوستانم را دوست دارم 

اما دوست ندارم این تبریک گفتن بشود وظیفه  

و اگر به هر دلیلی یادم رفت باعث دلخوری کسی بشود .  

بنابراین با اینکه امروز تولد پونه نیست : 

 

تولدت مبارک پونه عاشق  

 ببخشید چند ماه دیر شد ...  

 


 

امشب - ساعت ۱۰:۳۰ تشخیص هویت داریم . 

برندگان و قهرمانان و مدعیان از جمله عاطی و امیر حسین و میلاد و اینا .... 

و معترض همیشگی سمیرا نهاوندی آماده باشید و نگید نگفتیم . 

نینا هم بیاد یه کم بخندیم ...  

 

 

 

قر تو کمرم فراوونه نمدونم کجا بیریزم ؟

دیشب خواب دیدم توی یه سالن بزرگ همه بچه های بلاگستان جمع شدند 

 همه اونایی که می شناسم و دیدم 

حتی اونایی که می شناسم و ندیدم 

حتی اونایی که نمی شناسم 

همه مرتب و تر و تمیز نشسته بودند توی سالن 

منم داشتم اون وسط می رقصیدم  

یعنی می رقصیدما ...  

منی که یه عمر داشتم غصه چه جوری رقصیدن شب عروسیم رو می خوردم 

شده بودم یه پا ممد خردادیان 

ملت همینجور شق و رق و اتو کشیده نشسته بودند  روی صندلی هاشون  

نه می خندیدند 

نه دست می زدند  

نه عکس العملی نشون می دادند

و من مثل احمق ها داشتم اون وسط می رقصیدم ...  

 

 

بی زحمت یکی بیاد این خواب ما رو تعبیر کنه  

 

پی نوشت : 

عکس ربطی به پست ندارد ... 

 

یک خبر٬ دو سفرنامه ٬ سه کتاب

 ۱ - خبر : 

 

دلم لک زده است برای یک بازی وبلاگی  

یا ایها الذین آمنوا !!! 

بدانید و آگاه باشید که اوایل هفته بعد یک بازی وبلاگی خواهیم داشت انشاء الله ...

 

 


 ۲- سفرنامه :  

-

این کورش پدر صلواتی یک پست طنز نوشته است در مورد سفر نوروزی ما به آذربایجان 

امروز توی شرکت خواندم و دل درد گرفتم از خنده   

دمت گرم پسر !

عالی بود  ...  

 

سفرنامه مصور نوروزی مرا اگر نخوانده اید از اینجا  

و طنز  محشر کورش تمدن را با نام سفر آبگوشتی در اینجا بخوانید ... 

 

 

  

 


 ۳ - کتاب :   

-

اگر این کتاب ها را نخوانده اید که حتما بخوانید 

ولی اگر دوستدار کتاب باشید مطمئنا این کتاب ها راخوانده اید . 

به هر حال دانلود و داشتن نسخه الکترونیکی اش که ضرر ندارد . هوووووووووووووووووم ؟  

دانلود کتاب   بوف کور   نوشته (( صادق هدایت )) 

دانلود کتاب   خاطرات روسپیان سودازده من   نوشته (( گابریل گارسیا مارکز )) 

دانلود کتاب   قلعه حیوانات  نوشته ((جرج ارول))

 

نمی شود نه گرگ باشیم نه گوسفند ؟

 همکارم   امیر ٬ چند ماهی است که یک شرکت زده است . 

اوایل قرار بود کار خدمات منزل مثل نظافت و اینها را انجام دهد . 

از کارهایش سر در نمی آورم . 

یکجورهایی پیگیر بودن و دنبال کار بودنش را دوست دارم 

یکجورهایی هم نمی توانم خودم را حتی یک ثانیه به جایش تصور کنم . 

نوشتن این پست کار سختیست به نظرم  

چون امیر همین فردا ٬ توی شرکت می آید و اینجا را می خواند 

اما تصمیم دارم بی رودربایستی حرف دلم را بزنم و اصلا برایم مهم نیست که امیر  

چه عکس العملی نشان خواهد داد .

 

 

ادامه مطلب ...