ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
تقدیم به روح پر کشیده شیرزاد عزیز.... از زبان مریم اش و دوستانش و سپهر :
تو که نباشی
هرچه که هست
رنگ نبودنت را به خود می گیرد....
نبودن هایت به سنگینی غروب ماننده اند
به بغض های فرو خورده ایی که نه تاب ماندن در گلو دارند و نه روی ترکیدن.....
نبودن هایت چرخ دنده های زمان را اکسیده میکند و ثانیه ها سفت وسخت می چرخند، و با همهء نبودن هایت، من چقدر زود پیر می شوم....
تو که نباشی
هرچه که هست احساس را بر نمی انگیزد و خزان می آید و بر بودنم چنبره می افکند و احساس وقتیکه رنگ می بازد و به زردی می گراید، روح را می پژمرد و من میشوم همین روح چروکیده ایی که می بینی.....
برای همهء نبودن هایت مینویسم
تا بدانی این خط های شکسته را یک روح شکسته نگاشته....
تا بدانی که تنها گل ها نیستند که می پژمرند.....
تا بدانی که روح هم تشنهء باران می شود....
دلتنگ بهار ...
بی تاب پرستو....
بیزار خزان.....
مگر نمی دانستی که روح خویشاوند گلهاست.....
تا بدانی همهء نبودن هایت، روحم را آرام، آرام تبخیر میکند و مرا از بودن تهی.....
تا بدانی بودنم بخاطر نبودن هایت چقدر ذره به ذره ترک بر میدارد و به ناگاه فرو می پاشد.....
تو که نباشی
هرچه که هست
رنگ نبودنت را به خود می گیرد
حتی بودنم........
( حرف های تنهایی... سایه روشن )
پی نوشت :
بازی شیرزاد امشب ساعت ۱۰:۱۰ به وقت بهشت رونمایی می شود ...
تو که نباشی
هرچه که هست
رنگ نبودنت را به خود می گیرد....
این روزا کارم شده آه کشیدن و پنهون کردن بغض صدا و اشک چشمم....تا این درد به کسی منتقل نشه........
خونده بودم این نوشته ی سپهر رو....چقدر مناسبه برای احوال این روزای ما......
منتظر بازی بهشتی شیرزاد هستم....گرچه میدونم امشب ضیافت اشک داریم.....
سلام کیای عزیز
همین الان فایل صدام رو برات فرستادم
این "به وقت بهشت"ش بدجوری چنگ انداخت به دلم...ما هم منتظریم...راس 10:10....به وقت جهنم.......راستی این وسط برزخ کجاست؟....
:(
تو که نباشی
هرچه که هست
رنگ نبودنت را به خود می گیرد
حتی بودنم
برای مریم شیرزاد....
آه چه زود میگذرند ثانیه ها
و من اسوده و آرام محو خاطراتی هستم که بر جا گذاشته ای
اینجا تاریک است تاریک تر از اعماق وجودم به یادت اشک میریزم
و تو چه ساده مرا وداع گفتی
مرا که قلبم مملوء از یادت بود از خاطرت
از آن زمان که رهگذر کوچه ی بی کسی هایم شدی
تو همه کسم شدی و حال که رفته ای من بی کس تر از گذشته ام
موهایم برای نوازشت بی تابند
لرزش دستانم گرمای دستان مردانه ات را میخواهند
شیرزادم من تو را میخواهم با اشکم با آه م با ناله ام
تو که پشت بانه ای استوار بودی برایم
از همین تاریکی فریاد میزنم من تو را خواهم تورا ....
به وقت بهشت، برای یک بهشتی ...
سلامممم کیامهر
کاش بتونیم این نبودن ها را تاب بیاریم...
مریم عزیز از صمیم قلب با تک تک سلول هام برات تاب و توانایی و آرامش آرزو می کنم...هرچند که میدونم حرف زدن برا ما راحت و درون دل تو غوغایی نا دیدنی...
کیامهر این تکه حرفای من برای شیرزاده نتونستم فابل صدا بفرستم..خواستی همین روحساب کن...شاید شیرزاد صامت هم بتونه بخونه..میتونه مگه نه
شیرزاد عزیز...
یادمه اولین باری که برای یکی از پستات نظر گذاشتم
اومدی برام گفتی برات جالبه که یکی به اسم فاطمه
این جوری حرف یزنه والا آخر....منظورت نداشتن تعصب و این حرفاااابود یادته..میدونم یادته..
معتقدم اگه آدم تکلیفش با خودش روشن باشه خیلی از چیزا توی این دنیا ،اون دنیا و همه دنیاها حله..
و فکر کنم بی تعارف تو تکلیف با خودت نسبتا روشن بود
پس خیلی نگرانت نیستم و نیستیم ..می ماند دلتنگی ها که امان می بره..همین
برای مریم نازنینت آرامش بفرست ...همین
سلام
کیامهر جان این مطلب دست نوشته ی خودت هست فقط یکی سریعا بهم جواب بده مرسیییی؟؟؟؟؟
سلام آرمین هستم
کیامهر جان این مطلب دست نوشته ی خودت هست فقط یکی سریعا بهم جواب بده مرسیییی؟؟؟؟؟
بی صبرانه منتظریم. کاش مریمش هم به موقع بیاد.
:(