جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

پچ پچ های مرد محتضر خوابم را آشفته چند شب ...

چشمم را که می بندم خواب  هجوم  می آورد توی چشمهایم 

برای منی که هیچ وقت ٬ ذره ای از خواب هایم را به خاطر نمی آورم این اتفاق  کمی عجیب است 

صبح ها تمام جزئیات از جلوی چشمم رژه می روند بی کم و کاست 

به همان ترسناکی و مو به تن راست کنی خواب دیشب 

 

از لحاظ مکانی ٬ خواب های من محدود می شوند به چند لوکیشن محدود 

یا واقعی یا غیر واقعی 

غیر واقعی ها شباهتی به آنچه باید باشند ندارند 

بیشتر یک مفهومند تا مکان 

می دانم اینجا محل کارم است اما شباهتی به آنجا ندارد 

می دانم که اینجا خانه فلان رفیق است اما دکوراسیونش متفاوت است .  

می دانم که طالقان است اما فقط می دانم و شباهتی نمی بینم

اما واقعی ها فقط دو جا هستند  

یکی خانه مادر بزرگم که سه سال اول عمرم آنجا زندگی می کردم 

و دیگری خانه خودمان توی بچگی  

و عجیب است که از این خانه ای که تویش می خوابم و سه سال بعد از ازدواج و یکسال پیش از آن توی آن زندگی کرده ام هیچ خوابی نمی بینم ...  

زمان به مراتب مفهوم غیر قابل درک تری دارد توی خوابهایم 

نمی دانم زنده ام یا مرده 

نمی دانم کودکم یا پیر 

نمی دانم صلات ظهر است یا نیمه شب  

 

از این بی مکانی و بی زمانی نسبی که بگذریم٬ پلان آخر خواب بلا استثناء یکیست 

لااقل این چند شب گذشته که اینطور بوده است .  

توی یک اتاق هستم که دیوارهایش معلوم نیست 

از مفهومش می فهمم اتاق است 

نشسته ام روی یکی از این صندلی هایی که تکان تکان می خورند  و تاب می خورم 

و بعد این تاب خوردن ها سریع تر می شود 

و هی تند تر 

هی تند تر 

و از کنترلم خارج می شود 

سرگیجه و تهوع می گیرم 

می خواهم نگهش دارم ولی لامصب نمی ایستد  

به طرز آزار دهنده ای تند تند تکان می خورد و ناگهان از عقب با سر محکم می خورم زمین 

مثل تنها تصادف عمرم احساس می کنم دهانم پر از خون شده است 

سرم را بر می گردانم همانطور که صورتم به کف مالیده می شود  

و درست روبرویم یک مرد می بینم که افتاده است روی زمین عین من 

صورتش مماس با زمین است عین من 

ریش های بلند دارد 

و انگار که مرده باشد با چشمهای باز زل زده است به من

زیر لب دارد حرفهای نامفهومی می زند که من نمی فهممشان 

بعد تصویر زوم می شود توی لبهایش تا بفهمم چه دارد می گوید 

اما هر چه تقلا می کنم نمی فهمم ... 

 

 

 

پی نوشت : 

امروز تولد دختر خاله عزیزم مژگان بود .قرار بود عکس هایش را بفرستد تا یک پست از بچگی هایمان بنویسم . اما نفرستاد ... 

تولدت مبارک مژگان عزیز ... 

 

فردا هم تولد رویاست . 

تولدت مبارک رویا ی حرفخونه آشنا   

 

 

 

نظرات 46 + ارسال نظر
بهنام یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 00:03 http://www.delnevesht2011.bogfa.com

اووووووووووووووووووووووووول

بهنام یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 00:04 http://www.delnevesht2011.bogfa.com

همینجوری خیلی وقت بود اول نشده بودم دلم تنگ شده بود واسش!

بهنام یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 00:06 http://www.delnevesht2011.bogfa.com

تازه سوم هم میخوام بشم!

هاله بانو یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 00:15 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

نه خیرم پسرکم من اینجام

وانیا یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 00:22

دوسش دارم کم فهمیدم اما متن و دوست دارم بازم بخوونم

هاله بانو یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 00:24 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

تولدشون مبارک ...
کیامهر نخندی تو رو خدا ها ناراحتم نشو
ولی یواش یواش داره حسودیم می شه ......

به کی هاله ؟

پونه یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 00:33 http://jojo-bijor.mihanblog.com

بر میگردم

شازده کوچولو یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 01:23 http://www.shazdehkocholo.blogfa.com

می خوام یه چیزی رو راجع به خوابها بگم چون راجع بهش کلی پرس و جو کردم و همیشه از همین تیپ خوابها رنج می برم

ببین کیا، خواب درواقع به عنوان یه درمانگر در وجود انسان آفریده شده
یعنی روحی که چنین توانایی و داشته باشه که به مرز ناخودآگاهی برسه تمام مشکلات جسمی رو می تونه درمان کنه
خواب یا ناخودآگاهی از چند لایه تشکیل شده
و خوابهای پریشون و اغلب تکراری ما به این معنیه که سطح ناخودآگاهی تنها به روی سطحی ترین لایه خودش رسیده
این به این مفهمومه که خوابهایی تعبیر دارن که در سطح ناخودآگاهی تلاش می کنن تا چیزی رو به ما نشون بدن.
در غیر این صورت خواب پریشان هستند و حتی اگه بارها و بارها هم تکرار بشن بازهم تعبیری نخواهند داشت

کیامهر تو اینقدر مهربون و ماهی که غصه های دیگران هم آزارت میدن برای همین حساسیت هم هست که خوابایی می بینی که آزارت میدن
ایشالله اگه جزو دسته خوابهایی هم باشه که تعبیر داره خیره به امید خدا داداش گلم

بهنام یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 01:28 http://www.delnevesht2011.bogfa.com

اوووووووووووووف این خوابا چیه میبینی بابا!
یعنی الان که من این کامنت رو میذارم تو داری همین خوابه رو میبینی؟ یعنی الان داری تاب میخوری؟

فاطمه (شمیم یار یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 01:38

سلاممم
همیشه معتقد بودم دنیای خواب دنیا عجیب و خاصیه...

تیراژه یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 01:45 http://tirajehnote.blogfa.com

من چند تا از تابستونا ی بچگیمو تو طالقان گذروندم..تو انشای سوم راهنمایی نوشتم طالقان زادگاه وجودم نیست اما زادگاه خاطرات کودکی ام است....
...راستش اینقدر این پستتون تلخ و هولناک بود که دیدم یه چیز بیربط بگم شاید بهتر باشه..ببخش که کامنتم در خور شان پستت نیست کیامهر خان

تیراژه یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 01:48 http://tirajehnote.blogfa.com

از خواب و عالم درون و ناخوداگاه هم به قدر کافی سر در نمیارم که چیزی بگم....فقط امیدوارم خوابهایت آرام و شیرین باشد کیامهر خان....وشرمنده که یه چیزی یادم رفت...سلام

پونه یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 01:49 http://jojo-bijor.mihanblog.com

چقدر ترسناک
کیامهر به چیزهای خوب فکر کن خواب خوب ببینی


تولد مژگان جون مبارک


تولد رویا هم مبارک

پری گلی یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 01:55 http://kimiyagarepir.persianblog.ir/

چقدر هولناک.چه طعم تلخی داشت این پست.امید که خیر باشه.
تولد مژگان و رویا مبارک.با بهترین آرزوها برراشون.

الهه یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 01:57 http://khooneyedel.blogsky.com/

حس خوابت رو به شددددت درک میکنم!این سرعت گرفتن و یهو با مغز به زمین خوردن و حتی صدای وحشتناک برخورد سر به زمین رو منم تو خواب میدیدم....اونم کِی!وقتی که هنوز دبستان نرفته بودم!من همیشه روی تاب بودم و تاب سرعت میگرفت و ادامهٔ ماجرا!
خوابهای ما از درونمون سرچشمه میگیره...باید ببینی چه فکری داشتی این چند وقته و چی به سر روحت اومده......

الهه یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 01:58 http://khooneyedel.blogsky.com/

تولد مژگان جون و رویا جون هم مبارک باشه

پسر عباس قلی خان یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 02:17 http://yadeyaremehrban.blogfa.com

آقا مرحمت میکنید این رمزه چت روم رو؟

حرفخونه یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 02:25 http://roro1.blogfa.com

واااااااااااااااااااااااااای اصلا انتظار نداشتم. بی حد ممنونم از این محبتت و تبریک تولدم.
خیلی ذوق کردم.

کیانا یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 04:51 http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

با خوندن پستتون یاد خابای خودم افتادم ،خابایی که مدتها ادامه داش ... با این که هر شب یه خابو میدیدم اما همچنان ترس توو وجودم بوود....
بعضی خابا خیلی دردناکن

کیانا یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 04:52 http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

راسی رادم رف بگم تولداشووووووون خیلی مبارک

م . ح . م . د یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 05:58 http://www.baghema.blogsky.com/

صبح بخیر بابابزرگ جان !

بعد امتحان میام میخونم پستو ...

الان اومدم بگم مثلا پا شدم درس بخونم اما ...

کورش تمدن یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 07:38 http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
هاله بانو به چی حسودیت میشه
این کیا کم کم داره قاطی میکنه
نکنه چیزی مصرف میکنی؟
از این قرص ها و مواد جدیدی استفاده نکن خطرناکن
خطرداره کیا

مریم یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 07:40 http://mazhomoozh.blogfa.com

من معبر نیستم. خب پس جی می تونم بگم؟!

تولد هر دوشون مبارک باشه. شاد باشن همیشه.

جزیره یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 07:43

سلام
اوه اوه چه خوابی
خیر باشن ایشالله
آهااااااااااااااااااااااااان یادم اومد میگن هئابی که توش خون باشه باطله.خب پس خدا رو شکر اتفاق بدی برات نمی افته
میگمااااااااااا یا شبا شام زیاد میخوری یا روزا مشغله فکری زیادی داری

سحر یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 07:59 http://dayzad.blogsky.com/

ترنج یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 08:56 http://toranj62.persianblog.ir/

منم خوابهای این مدلی میبینم همیشه خواب میبینم یکی محکم با توپ بسکتبال میزنه توی دهانم و تموم دهانم پر خون میشه چند بار دیدمش شاید علتش ترس از اصابت توپ بود به دندونهام واسه همین این ترس کم کم به صورت کابوس توی خوابهام اومد شاید شما هم جایی رفتین و توی ضمیر ناخود آگاهتون ترسی از چیزی دارین اتاقی که درش صندلی هست و بعد اون اتفاقا

افروز یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 09:45

انشالا که خوابت خیره برادر

هیشکی! یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 09:50 http://www.hishkii.blogsky.com

سلام بابایی نتم درست شد
خیر باشه ایشالا ..
قدیمیا مث مامان جونم میگن خواب بد که میبینی برا کسی تعریف نکن !!
دست و صورتتو بشور و برا آب روون بگو نمیدونم حکمتش چیه؟!

نیما یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 10:19

باید با کوروش یه سری بحث روانشناسانه در مورد معقوله ی خوابت انجام بدیم. من کم کم دارم به چهره ی اصلی تو پی میبرم ! تو شباهت خاصی به بن لادن داری ! حالا واستا با کوروش بعد صحبت میکنیم !

رها بانو یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 11:17 http://rahabanoo.blogsky.com

خواب ...
من یه خواب ثابت رو از همون بچگی میدیدم ، یه مرد که هیچوقت چهره شو ندیدم همیشه دنبالمه و میخواد اذیتم کنه ... منم همیشه در حال فرارم از دستش !
خیلی آزار دهنده ان این خوابا ...

دل من در دل شب
خواب پروانه شدن می بیند
مهر در صبحدمان
داس به دست
خرمن خواب مرا می چیند ...

کاش خوابهامون واقعا این مدلی بودن ...

* تولد هر دو دوست عزیز مبارک باشه .

مامانگار یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 11:57

...خواب لوکیشنهای کودکی و خونه ماما بزرگ و طالقان که طبیعیه !...اون سالها تصاویر و تاثیراتش همه عمر در ناخودآگاهمون میمونه!..
...اون صحنه اختتامیه خواب هات هم احتمالا مال همون تصادفه که اثر عمیقی در ناخودآگاهت گذاشته..و یه استرس و اضطرابی ته وجودت هست که آرامش رو ازت میگیره تو خواب!..
...اگر با تصویرسازی و تجسم ..بیای و بازسازی کنی اون صحنه های خوابت رو..و بجاش صحنه هایی از آرامش و شادی عمیق..و چهره اون مرد درحالیکه سالم و خوشحاله و داره باهات میگه میخنده رو بگذاری..و مرتب یه مدت هرشب قبل از خواب تکرارش کنی...به احتمال زیاد برطرف میشه !..امتحان بی ضرره !

امیرحسین... یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 11:58 http://afrand.blogfa.com

عجب خواب هایی می بینی تو.
خواب های من که مثل سریال های درجه الف هزار تا لوکیشن داره و هر بار به جاییه.نمی دونم چرا وقتی مشخصان اون مرد را دادی با ریش بلند و ... یاد بن لادن افتادم!
تولد مژگان و رویا مبارک

دلارام یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 12:02

خیر باشه ایشالا .
تولد مژگان جون و رویای عزیز مبارک .

هاله بانو یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 12:07 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

اگه بگم به چی حسودی می کنم می خندید آخه

کورش تمدن یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 12:30 http://www.kelkele.blogsky.com

نه بگو سعی میکنم نخندم
خداییش این کیا با این خوابهای عجق وجق حسودی داره؟؟؟

هاله بانو یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 12:39 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

ای داد اشتباه شد
من که به کیامهر حسودی نکردم جناب تمدن

هاله بانو یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 13:06 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

من به صاحب تولدها حسودیم می شه جناب تمدن نه خود کیامهر

کیامهر یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 13:24

تقصیر خودت بود هاله جان
بد موقع بدنیا اومدی

دلارام یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 13:42

میگم هاله می خوای برات با یک ماه و خورده ای تولد بگیریم؟هوم؟

دلارام یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 13:44

یک ماه و خورده ای تاخیر البته

هاله بانو یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 13:45 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

دقیقا به خاطر همینه که حسودیم می شه کیامهر
یه دفعه یاد اون آدمی افتادم که گفته بود چرا منو یادت رفته .... حرفم این نیست
گاهی مسائلی پیش می یاد که ممکنه خیلی بی اهمیت باشه اما یه دفعه خیلی مهم جلوه کنه
به خدا آدم حسودی نیستم اما نمی دونم چرا یه دفعه اینجوری شدم ... فکر کنم باید یه اصلاحاتی انجام بدم گویا دارم آدم بدی می شم

هاله بانو یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 13:48 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

نه به خدا حرفم اصلا اینا نیست دلی
نمی دونم شاید به قول کیامهر تقصیر خودمه دیگه
آدم وقت نشناس به من می گن

هاله بانو یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 13:49 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

حالا فکر کنید این مسئله رو الان جناب تمدن بیان بخونن
چه شود؟؟؟
احتمالا تا یه هفته می شه سوژه خنده شون

هاله بانو یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 14:05 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

یعنی بهترین وقت برای گذاشتن پست جدید
دیگه کسی فرصت نمی کنه بیاد این کامنت ها رو بخونه خصوصا ....

فلوت زن دوشنبه 23 خرداد 1390 ساعت 23:39 http://flutezan.blogsky.com/

سلااااااااااااااااااااااااااااااااام.
من بیشتر خواب هام یادم نمی مونه ، یه سری از خواب هام هم یه جور ِ عجیبیه ، انگاری زمان و مکانش همخوونی ندارن ، یا می دونم کجام ولی به قول تو شباهتی به اون جائی که باید ، نداره !
تا حالا نشده یه خواب رو چند بار ببینم ، همیشه خواب هام جدیدن !
این خوابی که تعریف کردی ، همین تعریف کردنش مو رو به تن راست می کرد ، چه برسه به دیدنش !!
این مدت که کلاس یونگ می رم و البته کتابش رو هم مطالعه می کنم متوجه شدم یونگ خیلی به خواب هاش اهمیت می داده ، حتی به خواب های کودکیش ! نظرش این بوده که تمام ِ این خواب ها معنا و مفهومی در زندگی ِ واقعی ِ ما داشتن و دارن و به ناخودآگاه ِ ما مربوط می شه و به اتفاقاتی که در طول زندگی برامون می افته یا رنج هایی که متحمل می شیم.

تولدتون مبارک مژگان جان و رویا جان !

قلاچ پنج‌شنبه 26 خرداد 1390 ساعت 21:13

تو به این میگی خواب؟؟؟؟
این که ازصدتا کابوس بدتربود؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد