ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
صبح ها ساعت ۸
صف کارمندان برای ورود به شرکت
انگشت کردن ساعت ورود و خروج
بیییییییییییییییییییییییییییییب
چهره های خسته تر از ساعت ۵
آدم های ناچار
آدم های منتظر سر برج
آدم های گرفتار
آدم های خوره یارانه و سهمیه بنزین
شکم های بر آمده از ۹ ساعت پشت میز نشستن
نه سلام
نه لبخند
نه دست دادن و روبوسی ...
اگر آدم سه نسل قبل ترم بودم
حالا توی دهاتمان داشتم
پای یک مترسک زشت نان و پنیر و گردو می خوردم و چپق می کشیدم
کاش هیچ وقت به این شهر دود و آهن نیامده بودم
کاش زودتر می زائیدندمان ...
پی نوشت :
ممنون از دعاهایتان برای مادر بزرگ
حالش بهتر است
ولی متاسفانه پیری درمان ندارد ...
اوللللللللللل شدممممممممم؟؟؟؟
سلام
اووووووووووووووووووووووووول
سارا خیلی بدی
خدا رو شکر که حال مادر بزرگ بهتره امیدوارم سایه شون مستدام باشه و برکت بودنشون همیشگی
هووووووررررررررررراااااااااااااااااااااااا
اووووووووولللللللللللللللللللللللل
وای که چقد روزمره شدن بده آدم دپرس میشه افسردگی هاد میگیره
ولی من کارمو دوس دارم همکارامم خیلی باحالن
از وختی میشینم تو سرویس وولووم میدیم به ضبط بزنو برقص تا سازمان ظهرم که برمیگردیم بزنو بزقص تا خونه شااااارژژژژژژژژژ میشیم در حد لالیگا
هاله بانو جونم حالا ما یک دفه اول شدم
خوشحالم که مادر بزرگتون خوبن مادربزرگ پدربزرگا برکت زندگین
اولن سلالم
دومن سارا چرا جای هاله بانوی منو گرفتی هاااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بزنمت؟؟؟؟؟؟؟؟؟تو بیا خونه من میدونم وتو
اره منم میگم کاش زوودتر زاییده شده بودم ...
ایشاا.. بهتر تر شدن مامان بزرگ کیامهرخان
این حرف ها برام آشنا بود
سال هاست بابایی بنده در برابر علت مهاجرت مسلسلی از این حرف ها می زنند...
می گویند هنوز هم در شهرستان های ایران آرامش برقرار است اما پایتخت و حومه پر شده از دلواپسی و دور از جون همه سگ دو زدن!
اما برای من قابل قبول نیست...شیر خفته غبار گرفته تهران و قم و طالقان هم ندارد...
خوشحالم حالشون بهتره.شکر...
سلام
چه شغل کسل کننده ایامیدوارم اینده شغلی من اینجوری نباشه که اصلا حال نمیده
ولی خب اون نون و پنیر و گردو رو هم دوس ندارم. سه نسل قبل تر خیلی زندگیه بسته ای داشتن که من دوس ندارم
خدارو شکر که حال مادربزرگت بهتره و چه بد که پیری درمان نداره
خدا رو شکر به خاطر مادربزرگت
زندگی مون شده پر از تکرار
یه تکرار اجباری
من الان تو این وضعیت خفن کاری واقعا دلم می خواست پای یه مترسک زشت نشسته بودم و نون و پنیرم رو می خوردم
بعد خیلی راحت دراز می کشیدم روی زمین و دستم رو زیر سرم قلاب می کردم و به ابرها نگاه می کردم و هر لحظه تو ذهنم به یه شکلی درشون می آوردم
عوضش خیالم راحت بود و هیچ دغدغه ای نداشتم
تازه گاهی هم به پسر کدخدای ده که دل و دینش رو بردم فکر می کردم
هاله جان اگه شما توی ده بودی الان تو این سن و سال باید به نوه نتیجه هات رسیدگی می کردی مادر
فکر کردی بابا ننه های ده مثل بابا ننه های شهر صبر و تحملشون زیاده که دخترشون رو تا ۴۰ سالگی نگه دارن تو خونه
البته شرمنده که سن و سال واقعیتون رو لو دادم
واقعا از ته دل من گفتی کیامهر
هر روز همین صحنه ها و خستگیها و روزمرگیها...
کاش همان آدم سه نسل قبل بودیم.
برای مادربزرگت خیلی دعا کردم...
باز هم دعا میکنم انشالهه که بهتر بشه و اون چه که عاقبت به خیرش میکنه براش اتفاق بیافته!
..سلام کیامهر...
...خیلی خوشحال شدیم از بهبودی مادربزرگت...
...پستت هم خیلی صفا و پاکی داشت توش...دلی بود !...
..اما روستا هم همون روستای سه نسل پیش !!..
هرررررررررررررررررررررر
راست می گی کیامهر به اینجاش فکر نکرده بودم
با این لطف شما کیامهر (لو دادن سن بنده) بعید نیست که کلا پیش خونواده موندگار بشم
البته خالی از لطف هم نیست
هاله کدخدای ده ما یه پسر عقب مونده داره
می خوای بیایم برات خواستگاری ؟
فکر کنم به هم بیاین
ممنون از مامانگار و سحر و کلیه دوستان
حتی اونایی که مشهدی نیستن
راست می گی کیامهر
آخ جونمی
ندید قبول
با این وضعیت سنی که من دارم فکر کنم مورد خوبیه
مضاف بر این که عروسی رو تو ده می گیریم و کلی صفا سیتی و همه بچه های بلاگستان هم دور هم جمع می شن خوش می گذرونیم
(آیکون یه هاله که خودش رو فدای دیگران می کنه )
با سلام و عرض ارادت صبح گاهی
خدمت تمامی دوستان روستا دوست و دهاتی
باید عرض کنم کیامهر جان
در اولین فرصت یک مترسک می سازم برایت و می ذارم توی تراس... می تونی بری بشینی پاش و چپق بکشی
ولی متاسفانه درباره اینکه چرا همکارات هرروز صبح باهات روبوسی نمی کنن کاری از دستم برنمی یاد
فقط می تونم یه چن تا ادکلن خوب و چن تا تی شرت شیک بخرم شاید افاقه کرد و همکاران خانم در یه گوشه کناری یه روبوسی باهات کردن...
آخه این هم شد مشکل؟
سلام مهربان جونم
عجب کامنتی
مهربان بابا روشن فکررررررررررررر
کشتی منو با اون یه خط آخرت..
آهان یه راه دیگه هم هست......
تو هرروز صبح بری به زور بوسشو کنی
شاید روزای اول مقاومت کنن ولی بالاخره کوتاه می یان و مثل اون انگشت زدن صبح حها بهش عادت می کنن
منم عاشق زندگی روستایی ام..
یه روز هم این کارو میکنم..
البته اگه تا اون موقع روستایی وجود داشته باشه..
راستی خدارو شکر که حال مادربزرگتون بهتر شده.. خوشحال شدمم
فدات شم مهربان جون بی خیال راه حل تو رو خدا
چرا هاله؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
راه حل هام به این خوبی؟
تازه می خوام براش یه زن دهاتی هم بگیرم
خوبه ؟ نه؟
مهربان این روشنفکریت کار دستت میده ها..
روشن فکری کدومه حدیث جان
می خوام زن دهاتیه بیاد کارهارو بکنه... مگه بده؟
نه اصلا هم خوب نیست مهربانم
قربونت این آقایون نزده می رقصن تو لطفا راه حل های اینجوری ارائه نده دیگه
حالا ممکنه کیامهر از این قائده مستثنی باشه ولی به هر حال ....
خوب خدا رو شکر که حالشان بهتره.... ولی خودمانیمااااااا اگر اون وقت هم بودی دلت تکنولوژی و دود میخواست.. اساسا این ذات انسان است...
د همون دیگه اولش به نیت کارهای خونه میاد تو خونه بعدش..
حوصله داری مهربان جان خودت کاراتو بکن عزیزمم..
کیامهر همه این ها واسه اینه که امیدمون را کشتند. همون روستایی وقتی تو مزرعه می نشست و چپق می کشید و به مزرعه اش نگاه می کرد و حاصل دسترنجش را می دید امید و روحیه می گرفت
حالا ما چی؟ کار کردن و این همه جون کندن ها به چه امیدی؟ به کدام روزنه روشن دل ببندیم؟
خوشحالم که حال مادربزرگت بهتر است
مهربان جان می بینم که کولاک کردی سر صبحی؟
باز بربری تقویت شده خوردی عزیرم ؟
میشه به جای زن دهاتی یه زن اوکراینی برام بگیری که ماساژ کره ای بلد باشه ؟
دست شما درد نکنه
تازه مخصوصا این که آقا کیامهر هوس روستا هم کرده..
بد نگذره کیامهر یه موقع
بیا مهربان جونم تحویل بگیر
خرده فرمایش هم دارن تازه ....
ای بی سلیقه
ای وطن فروش
این همه گفتی روستا روستا
زن روستایی کشورمونو به زن اکراینی اجنبی فروختی؟
آهههوووووی کیااااااامهر خااااااان آهوووووووووی
به مهربان خانوم بسپرین سر راه خواهر اون حاج خانم اکراینی رو هم واسه ما بگیره منتها آشپزیشم خوب باشه هااااا [:S007
دستتون درد نکنه
خدا عوض بده ایشالا باجناق
هاه هاه هاه ... از دست مهربان ...
لااااااااااااااااااااااااایک به کامنتای مهربان بانو
قربون دستت مهربان جان حالا که داری برای کیا یه زن خوب پیدا می کنی ، خواهری کن و دم دستت یکی هم برای عادل پیدا کن بلکه منم راحت شم.
کیا جان .. انگشت بکن برو سر کارت بیکاری ÷ست اینطوری می زاری ..
شب می ری خونه می بینی نه از زن اکراینی خبری هست نه از زن روستایی نه از شام تویی یه متکا یه تراس یه مترسک که مهربان جان برات اونجا کاشته تا احساس تنهایی نکنی
واااااااااااای
آرش خیلی خوب گفتی
دقیقا امشب کیا رو توصیف کردی
پس با این حساب کیامهر امشب خوش بگذره ... مهربان جونم مهمون نمی خوای؟؟؟؟ دور هم خندیدن می چسبه ها
آره بیا هاله
می خندیم
نون و پنیر و گردو و چپقت رو هم با خودت بیار
ما آدم های منتظر سر برج اینا رو نداریم هااااااااااا
ای جانم چقدر خوش بگذره امشب مهربان
مهربان دیگه چیزی احتیاج نداری سر راه بگیرم بیارم ؟؟؟؟
چه حالی بکنیم امشب هوررررررررررررررررررررررررررررررا
...الههههی بگردم این پسر بااحساس و عاطفی رو که دوست داره همکاراش هرروز صبح همدیگرو بغل کنن و ببوسن و قربون صدقه هم برن..و برا صبحونه بشینن پای مترسک و نون پنیر گردو چپق بخورن و بکشن !!
...کاش همچین روزای پرمهروصفایی رو ببینیم به چشم..
...اون بالایی بی نام من بودم...
خدا رو شکر مادر بزرگتون حالش بهتره
اتفاقا منم دیشب یه پست نوشتم که چه روزگاری داشتند این قدیمی ها . کاش یکم از صفای اون دوران رو ، این روزها میشد تجربه کرد .
امیدوارم مادر بزرگ گرامی بهتر باشند .
کاش اصلاً نمیزائیدندمان!!
کار با این زود و دیر آمدنها درست نمیشه! بودن درده! حالا هر دهه و صده و هزارهای هم که میخواد باشه!
خوشحالم که حال مادربزرگت بهتر شده کیامهر...
شما دلت سن بالاست ولی اصالتا جوونی!