جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

مخلص عمو عزی دل نازک...

 

 

 

وقتش که برسد باید بروی 

فرقی نمی کند پیر باشی یا جوان 

مایه دار باشی یا بدبخت کارتن خواب 

محبوب باشی یا منفور  

سریع ترین زن قایقران باشی یا قوی ترین مرد ایران  

فرقی نمی کند آماده رفتن باشی یا هزار کار نکرده داشته باشی 

وقتش که برسد باید بروی  

و مرگ تنها حقیقت عالم است که هیچ فرقی بین آدمها نمی گذارد و عادلانه رفتار می کند  

 

باید تسلیم بود و راضی 

چون عمو عزی تا رضایت ما را نگیرد جانمان را نمی ستاند...

 

 

نظرات 49 + ارسال نظر
هاله بانو دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 14:28 http://halehsadeghi.blogsky.com/

هاله بانو دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 14:29 http://halehsadeghi.blogsky.com/

هیچ کی نیست یعنی؟؟؟؟؟؟؟

هاله بانو دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 14:33 http://halehsadeghi.blogsky.com/

اولی رو نشنیده بودم اما دومی رو همین امروز صبح شنیدم یعنی ماتم برد ها
مملکته داریم ما آخه .... یعنی به همین راحتی می شه کشت و مرد ....

کیامهر دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 14:34

آره عروس کدخدا
از اینم راحت تر میشه کشت و مرد

هاله بانو دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 14:38 http://halehsadeghi.blogsky.com/

پس حالا که هر کی هر کیه منم یه سر برم .. یکی رو نابود کنم و برگردم حداقل دلم خنک شه ...

تیراژه دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 15:00 http://tirajehnote.blogfa.com

سلام
خیلی خوشحالام که حال مادر بزرگ گرامیتان بهتر شده
وضمنا

اصلا با اون دو خط آخر پستتون موافق نیستم
یعنی چی که "عمو عزی" تا رضایتمون رو نگیره جونمون رو نمیگیره؟!!!
یعنی همه ی اونایی که میمیرن رضایتنامه ی کتبی امضا کردن واسه جناب عرزائیل؟!!
اونایی که در اثر سانحه میمیرن هم؟اونایی که هنوز بچه ی در راهشان راندیده اند هم؟
یعنی همه خیلی با کلاس بهشون الهام میشه که رفتنی اند بعد سر صبر میشینن حساب کتابای باقی موندشون رو صاف و صوف میکنن بعدش دوش و لباس مرتب و سفید ترجیحا و ادکلن و لبخند ژوکوند و خوابیدن رو رختخواب پر از شمع و گل ودستها قفل رو سینه و خداحافظ شما ما رفتیم؟!!!
یعنی چی که تا رضایتمون رو نگیره ما ر و نمیبره؟!!
یعنی همه ی اونایی که دم آخر از یه سانحه جون به در بردن ناراضی بودن و بقیه که حتی فرصت پلک به هم زدن نداشتن راضی؟!!!

پونه دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 15:05 http://jojo-bijor.mihanblog.com

کیامهر حالت خوبه تند تند آپ میکنی به گرد پات نمیرسم
منم خیلی از فوت اون پهلوون ناراحت شدم

علیرضا دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 15:33 http://yek2se.blogsky.com/

خوب باید رضایت بدیم
محکومیم به راضی بودن
چه نوح باشیم چه هر کس دیگه ای بالاخره یه روز وقت رفتن ما هم میرسه ...
در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت به تو خود نمیرسید از دگران
بهرام که گور میگرفتی همه عمر هم مرد تموم شد و رفت و فقط یه اسم خشک و خالی ازش مونده !
و اگه راضی باشبم فکر کنم راحت تر این اتفاق بیفته و درد نکشیم !
نمیدونم !

مهربان دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 15:40 http://www.mehrabanam.blogsky.com

ای بابا
تو هم که می بینی بلاگ اسکای مفته ........
هی آپدیت کن
هی
آپدیت کن

هاله بانو دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 15:43 http://halehsadeghi.blogsky.com/

مهربان جونم آخه می دونن امشب تو تراس کامپیوتر نیست ....

علیرضا دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 15:45 http://yek2se.blogsky.com/

مهربان دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 15:46 http://www.mehrabanam.blogsky.com

نه هاله جونم تن تن می نویسه چون می ترسه عمو عزی بیاد سراغش و حرفاش نا گفته بمونه

هاله بانو دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 15:50 http://halehsadeghi.blogsky.com/

وای مهربان
یعنی دارم منفجر می شم از خنده (آیکون قایم شدن پشت مانیتور )

پری گلی دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 15:53 http://kimiyagarepir.persianblog.ir/

خوشحالم حال مادربزگتون خوبه.الهی سلامت باشن و سایشون تکیه گاه آرامشتون.

دلارام دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 15:53 http://delaramam.blogsky.com

همیشه میگن مرگ حقه و بلافاصله توی ذهن من این جمله نقش میبنده که : پس زندگی ناحقه !
کیامهر خان ما رضایت بدیم یا ندیم ، یه روز خلاصه این عمو عزی دست ما رو میگیره و با خودش میبره .
الهی مرگ و میر حالا حالا ها دور باشه از همه

مهربان دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 15:54 http://www.mehrabanam.blogsky.com

فک کن عزرائیل اومده بالا سر کیامهر

هی می گه کیامهر پاشو بریم........ پاشو

کیامهر می گه:

برو بابا مسخره
کوری نمی بینی دارم آپدیت می کنم

می گه خب وایمیستم آپدیتت تموم شد بریم

کیامی گه:
نه خیر... تازه بعد از پست باید برم جدول تولد هامو نگاه هکنم و تبریک بنویسم

دوباره عزرائیل می گه:
پاشو کیامهر تبریکت هم که گفتی

کیامهر میگه:
امکان نداره ... یه نفر از گینه وبلاگ منو لینک کرده باید برم منم لینکش کنم... آخه ناراحت ی شه

دلارام دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 15:55 http://delaramam.blogsky.com

چقدر تاسف بار بود شنیدن مرگ این دو نفر ...

مهربان دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 15:55 http://www.mehrabanam.blogsky.com

باز هی عزرائیل میگه بیا بریم:

کیا می گه نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یکی از وبلاگی ها ۴۸ ساعته که ننوشته باید زنگ بزنم ببینم چی شده
نگرانشم

هاله بانو دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 15:59 http://halehsadeghi.blogsky.com/

مهربان
کیامهر چه کردید با این مهربان من؟؟؟؟
چقدر دلش پره ......

مهربان دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 16:00 http://www.mehrabanam.blogsky.com

خلاصه آخررش هم کیا یه وبلاگ به زور واسه عزرائیل می زنه.... و سرگرمش میکنه

اقدس خانوم دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 16:00 http://aghdaskhanoom.blogsky.com/

مرگ اول رو نشنیده بودم !!!
به هر حال من دلم نمی خواد این عمو عزی رو ببینم فعلن

وانیا دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 16:15

عجبا از دست این مهربان بانو
کیامهر سابقت خرابه ها

کیامهر دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 16:25

این مهربان امروز زیادی مزه خورده احتمالا گرفتتش
مشکوک میزنه
احتمالا باز مست و عربده کشون میاد خونه منو با کمربند سیاه و کبود می کنه

Knight دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 16:26 http://funoos.blogfa.com/

لایک به نظر دلارام... واقعا" زندگی ناحقه!
من از دیروز تا حالا وقتی خبر کشته شدن داداشی رو شنیدم تو شوکم!!!
یادمه تو صندلی داغ که داشتن باهاش مصاحبه میکردن تا اسم مادرش اومد بغض کرد... از بچگی هم یتیم شده بود!
آدمی که یه مصاحبه میخواد بکنه خجالت میکشه، چطور میتونه تو یه دعوای معمولی کشته بشه؟ چطور میتونه الکی دعوا کنه؟؟؟
وقتی مملکت هرکی هرکی بشه، ورزشش هم میشه این! یکیشون کشته میشه، یکیشون هم میکشه و فراری میشه...

تیراژه دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 16:43 http://tirajehnote.blogfa.com

مثلا این پست صحبت از مرگ و میر و عمو عزی جون بودا!!

مردم از خنده با کامنتهای مهربان بانو

محدثه دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 17:15 http://shekofe-baran.blogsky.com

منم دیشب شنیدم خبر دومیرو!!
چه وحشتناکه!!
کامنتای مهربان بانو چقده خنده دار بودن!!!!

آوا دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 17:22

چه لحظه ء شیرینیست آن دم که ملک
الموت دستش را به سوی آدمی
دراز می کندو چشم در چشم
همان زمان که برقٍ رضایت
را در چشم ٍ موجودات ٍ
زمینی می بیند او را
به آنی می برد.حال
یکی با حادثه یکی
درخواب یکی در
شام ویکی در
هنگامٍ باروری
خورشید در
طلوعٍ یک
صبح...
یاحق...

ارش پیرزاده دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 17:26 http://www.arashpirzadeh.persianblog.ir/

باهات شدیدا موهفقم همه حتی اونایی که تو تصادف میمیرند قبلا رضایتشون جلب شده یه جورایی با خودشون خلوت کردن بهش فکر کردن جواب مثبت دادن

الهام دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 17:27 http://sampad82.blogfa.com

عزیزززززززززززززززززززم! این عذرائیل چقد نازه!

وروجک جیغ جیغو دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 18:34 http://jighestan.blogfa.com

من از صب عکساشو دارم تو فیس بوک میبینم اما از ترسم بازش نمی کنم تا اینکه تو فیس بوک دانشگاه مجبوری دیدمش اصلا باورم نمیشه خیلی مسخره س خیلی مسخرس

کیانا دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 18:42 http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

منم اولیو نشنید بوووووووووودم
خدایاااااااااااااااااااااا این دیگه چه جورشه
اره واقعن نمیشه از دست عمو عزی خلاص شد

نیما دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 19:26

اینجور که بوش میاد و مهربان خانوم توصیف کرد شما خیلی باهاش صحبت میکنی ! بهش بگو سمت خونه ی ما نیاد آخه عزرائیل گیر (بر وزن جن گیر و دزدگیر) نصب کردیم ! اگه تحویلش بدیم دست پلیس بخاطر این همه جنایت و آدم کشی معلوم نیست از کجا و کدوم قسمت بدنش آویزونش کنن ! از ما گفتن !

پرند دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 19:58 http://ghalamesabz1.blogsky.com

بیا اینم سومی!
http://ayandenews.com/news/32976/

سحر دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 20:11 http://dayzad.blogsky.com/

تیترت منو کشته کیامهر...
راست میگی هیچوقت فرق نمیذاره لامصب
حیف از آدمای گل و خوبی که مثل شیرزاد ما رفتن...
کاش ی کم فکر میکرد و آدمای بی مصرف رو میبرد ...
شاید دنیا قشنگتر میشد...

حبیب دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 20:44 http://artooni.blogsky.com

سلام خدا رحمتشون کنه

کیامهر همیشه تو تولد میگیری اینسری من برای یک نفر تولد گرفتم

دوست داشتی بیا برام کامنت بذار

حبیب دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 21:13 http://artooni.blogsky.com



قرارمون یادته نره ها

وگرنه رسوا میکنم امروز چکار کردیم و چی شد

بد قولی کردن صد هزار تومان جریمه داره ها

البته تحریم غذایی هم میشی

ماهی تنگ بلور دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 21:28 http://parspalace1.persianblog.ir/

دو روز کرج نبودم ببین چه اتفاقا افتاد؟!!!!نمیشه این مملکتو دو روز ول کنی بری تعطیلات

کلاسور دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 22:46 http://celasor.persianblog.ir

آره والا راست میگی. تنها چیزی که آخره عدالت هست همین مرگ هست.
راستی کیا جان حال مادربزرگت چطوره انشاله خوبه ؟

سارا دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 22:56 http://www.semi-elf.blogsky.com

خیلی وحشتناکه وختی امروز صب شنیدم بدنم لرزید
وای از این مردم
چقدر سنگ شده دلاشون

فرزانه دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 22:57 http://www.boloure-roya.blogfa.com

خدا رحمتشون کنه.
خوشحالم که احوال مادربزرگتون بهتر شده.

فلوت زن دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 23:31 http://flutezan.blogsky.com/

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام.

گفتی حال مادربزرگت بهتره ! خوشحالم !

و مرگ

آخرین راهیه که هممون باید طی کنیم... ولی خوبه ! خیلی خوب ! واقعاً اگه مرگ نبود چیکار می کردیم ؟!

روح این دو عزیز هم شاد باشه !

بازیگوش سه‌شنبه 28 تیر 1390 ساعت 00:46 http://bazigooshi7.persianblog.ir/

واقعااا هم همینه...

امروز ظهر فهمیدم خدا رحمتش کنه

تیراژه سه‌شنبه 28 تیر 1390 ساعت 02:31 http://tirajehnote.blogfa.com

چقدر راحت شده شنیدن و خوندن خبر ها این روزا
انگار داری لیست کارای روزمره ات رو چک میکنی
انگار نه انگار..چی به سرمون آوردن!..آخرش به کجا میرسیم؟
عین آب خوردن شده کشتن و قتل و جنایت و تجاوز...بدون ترس انگاذ..فکر کنم تو دلشون میگن نهایتش اینه که اعداممون میکنن دیگه..یا چه میدونم حبس ..واقعا تو سرشون چی میگذره؟
گرفتن جون یه آدم شده مثل انداختن دستمال کاغذی تو سطل

سمیرا سه‌شنبه 28 تیر 1390 ساعت 07:28 http://nahavand.persianblog.ir

کی نوبت ما میشه؟

پنگوئن سه‌شنبه 28 تیر 1390 ساعت 08:20 http://pangoan2.blogfa.com

قوی ترین مرد جهان

:(

پنگوئن سه‌شنبه 28 تیر 1390 ساعت 08:36

قوی ترین مرد جهان

:(

حدیث سه‌شنبه 28 تیر 1390 ساعت 09:01 http://khatkhatihayman.blogfa.com

واییی خیلی ناراحت کننده بود...

مریم چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 19:06 http://mazhomoozh.blogfa.com

آقا اجازه این رضایت ناممون نباید اولیامون امضا کنن؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد