جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

آن خط سوم منم ...

 

 

ده سال پیش یکروز عصر که داشتیم با کورش تمدن بستنی می خوردیم به سرم زد که یک الفبای رمزی مخصوص خودمان دو تا اختراع کنیم .  

قضیه از این قرار بود که نرگس خواهر فضولم با خواهر کورش دست به یکی کرده بودند و دفترهای خاطراتمان را می خواندند .  

من و مهربان تازه با هم دوست شده بودیم و کورش و هلیا هم همینطور... 

من و مهربان دو تا سر رسید داشتیم که تویش برای هم چیز می نوشتیم و وقتی بعد از چند وقت همدیگر را می دیدیم سر رسیدهایمان را عوض می کردیم . کورش و هلیا هم همینطور ... 

من دانشجوی سمنان بودم ٬هلیا دانشجوی رشت و کورش هم  بروجرد سرباز بود . 

این الفبا تشکیل شده بود از یک سری اشکال ساده و قرار دادی که فهمشان برای ما چهار نفر آسان بود ولی غریبه ها خودشان را پاره هم می کردند نمی فهمیدند .  

بنابراین با خیال راحت می شد نامه ها و سر رسید ها را گذاشت جلوی چشم دیگران

چه نامه هایی که برای هم نمی نوشتیم آن سالها 

چه رازهای مگویی را آسوده خاطر روی کاغذ می آوردیم و خیالمان راحت بود که هیچکس کشفشان نمی کند .  

امروز داشتم فکر می کردم به آن الفبای من درآوردی 

حرفهایش زیاد به یادم نمانده بود جز همین چند تایی که می بینید . 

چه خوب بود می شد توی بلاگستان هم یک الفبای رمزی داشت که با خیال راحت با آن بنویسی و هیچ غریبه ای از آن سر درنیاورد ... 

 

 

 

+ عنوان تقریبا بی ربط این پست اشاره ایست به جمله ای مشهور از شمس تبریزی

آن خطاط سه گونه خط نوشتی :  

یکی او خواندی، لا غیر ....  

یکی را هم او خواندی هم غیر او ... 

یکی نه او خواندی نه غیر او ... 

آن خط سوم منم که سخن گویم ...  

نه من دانم ، نه غیر من ... 

 

 

نظرات 56 + ارسال نظر
هاله بانو چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 22:02 http://halehsadeghi.blogsky.com/

هاله بانو چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 22:05 http://halehsadeghi.blogsky.com/

اون سررسید ها رو هنوز نگه داشتید؟؟

بله نگه داشتیم

هاله بانو چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 22:06 http://halehsadeghi.blogsky.com/

به به هیچ کس نیست
خودم اول
خودم دوم
خودم سوم(کلی کار دارم ها ولی نشستم اینجا کامنت بازی می کنم)

فسیل چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 22:06 http://www.fosil.blogsky.com/

یادش بخیر منم از این رمز گذاری ها میکردم ولی اینقدر سخت بود که خودمم خسته می شدم و یادم میرفت
از اول نبوغ نویسندگی داشتی ها

کلا نوشتن با این الفبا سخت بود
ولی می ارزید به سختیش

فریناز چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 22:07 http://delhayebarany.blogsky.com

چه جالب...

دیدم الفباهای مختلفو...

اما تاحالا خودم همت نکردم...

چه قدر لذت بخشه مرور خاطرات گذشته

واقعا لذت بخشه

فسیل چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 22:08 http://www.fosil.blogsky.com/

مقام چهارم رو نتونستی کسب کنی. مدال برنج از آن بنده شد

مدال برنج نشاسته و کلسترول داره
مواظب اضافه وزنت باش

داود(خورشیدنامه) چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 22:08 http://poooramini.persianblog.ir

هر کبوتر می پرد در مذهبی
مذهب ما مذهب لا مذهبی
ما نه مرغان هوا نی خانگی
دانه ما دانه بی دانگی

این شعر مولانا نیز چیزی است در معنی عبارت صائب

البته صائب نه شمس
وقتی دو نفر از لحاظ روحی انقدر در هم تنیده شده باشند
عجیب نیست که حرفهایشان شبیه هم باشد
اصلا عجیب نیست

آناهیتا چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 22:09 http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

چه جالب
خب این چند تا رو بهمون بگید

متوجه نشدم آناهیتا
کدوم چند تا ؟

داود(خورشیدنامه) چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 22:09 http://poooramini.persianblog.ir

هم دلی ز هم زبانی بهتر است...

داود(خورشیدنامه) چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 22:10 http://poooramini.persianblog.ir

اینجور زبانها زبان دل هستند

درسته

خدیجه زائر چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 22:13 http://480209.persianblog.ir

نمیدانم چرا یاد داستان طوطی بازرگان افتادم
ولی نر گس شما کجا و.....................

تیراژه چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 22:36 http://tirajehnote.blogfa.com/

"هر کبوتر می پرد در مذهبی
مذهب ما مذهب لا مذهبی
ما نه مرغان هوا نی خانگی
دانه ما دانه بی دانگی"

ممنونم جناب پور امینی

و ممنونم بابک برای جمله ی معروف حضرت شمس
.
.
یک عمر هم گاهی به نظرم کمه برای فهمیدن این شعر ها و جمله ها ی خط سومی..

پست هایت همه جانبه است بابک
همه چیز با هم
خاطره های شاد و جوانانه..نکته های عمیق زندگی..مفاهیم انسانی...و گاهی هم گریزی به عرفان
زنده باشی دوست گرامی

مرسی تیراژه جان
واقعا ما گنجینه ای از ادبیات داریم که یک عمر برای کشفش کمه

مریم همسفر شیرزاد چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 22:56

آخ گفتی!
منم عاشق این یواشکی بازیام
آقا شما زبونو اختراع کن دیگه

چشم

مبارزگر چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 22:59 http://www.stargirl1391.blogfa.com

اخ که چقدر من حرص میخوردم از این زبون رمزی!
اون موقع ها خواهرم ودخترداییمو دختر خالم تقریبا هم سنو سال بودن.منم که خیلی ازشون کوچیک تر والبته بسیار تخس ولوس!اینا هی رمزی حرف میزدن ومن هی پیش مامانم شکایتشونو میکردم..........
هی.....الان که یاد گذشته کردم فهمیدم که چه ادم مزخرفی بودم تو بچگی.......

البته ما زبون رمزی نداشتیم
فقط خط بود
ولی متوجه میشم که چقدر اذیت می شدی از اینکه نمی فهمیدی چی میگن

عاطی چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 23:04


چقد قشنگ!

بله

صالی چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 23:08 http://afsonkhanomi.blogfa.com

چه الف بای جالبی

یاد برادرم افتادم یواشکی می رفتم سراغ سر رسیدهاش می خوندم تادو سال گارآگاه بازی در آوردم موقع نامزدیش دستم رو شد بهم گفت تو این مدت درس می خوندی یا سر رسیدهای من رو زیرو رو می کردی

به احتمال زیاد بارها توی سر رسیدهای رد بدل شده جمله دوستت دارم رو نوشتین ولی تو حرف هایی که یادتون مونده هیچ کدوم از حرف های این جمله نیست این چیزا نباید فراموش شه

متاسفانه من فراموش کردم
ولی شاید مهربان یادش مونده باشه
کلا شما آبجی ها خیلی علاقه دارید سر از کرا برادراتون در بیارید نه ؟

عاطی چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 23:13



دقیقن می خاستم س خط آخر صالی رو بنویسم!:دی


آناهیتا چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 23:14 http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

یاد زبون زرگری و سوسکی افتادم!
رمز بین خاندان ما این زبونا بود! البته با کمی دقت میشد فهمید چی میگن!

کیفش به اینه که یه زبونی بلد باشی و دو نفر بغل دستت به اون زبون در مورد تو حرف بزنن و فکر کنن تو متوجه نمیشی
خیلی باحال میشه

آذرنوش چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 23:52 http://azar-noosh.blogfa.com

جای نرگس خانم وخواهر کوروش خان اینجا خالیه

نرگس که اینجا رو میخونه
حالا دعوا داریم با هم بزودی

امیرحسین... پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 00:01 http://afrand.blogfa.com

چه جالب... من و داداشم هم یه همچین چیزی برای زبان گفتاریمون اختراع کرده بودیم

احتمالا باید صحبت کردن به اون زبون کار سختی بوده باشه

نیما پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 00:06

یاد زبان "سوسکی" افتادم ! از لحاظ پیچیدگی منظورم بود !

موسی کو تقی بخورتت بچچم

این موسی کو تقی رو از فسیل یاد گرفتما

تیراژه پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 00:10 http://tirajehnote.blogfa.com/

نیما جان زبون سوسکی( )از زبون جن و پری که شما همش در حال گفتمان با این اشخاص محترم هستی بهتره که!!!

شازده کوچولو پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 00:21 http://www.shazdehkocholo.blogsky.com

ببخشید تویاین زبان رمزی "ش" و "ق" نداره چرا؟
لازم میشده خب

همون عین کافی بود

رعنا پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 00:24 http://rahna.blogsky.com

چه جالب بود ..
اگه تو بلاگستان هم از این الفباها داشته باشیم پس نوشته ها هم مخاطب خاص میخوان دیگه ..

آره احتمالا

فرشته پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 00:27 http://surusha.blogfa.com

آخ آخ آخ گفتی بابک...

مخصوصا وقتی داری خفه میشی از شدت حرفایی مه نمیتونی بزنی و باید یه جا بالا بیاریش...

خدا رو شکر من تا به حال اینجا این حس رو خیلی کم تجربه کردم
ولی مهربان میگه دوست داره یه وبلاگی داشته باشه که حتی منم ندونم و بتونه راحت توش بنویسه
بعضی وقتها آدم به همچین فرصتی احتیاج داره

نیما پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 00:31

تیراژه جن های خونمون احوالپرست هستنا. میخوای یه شرح حال ازشون واست بنویسم. هی به اینا گیر نده. یه روزم نوبت خودت میشه ها.

نازگل پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 00:40 http://khoneyenazgol. blogfa.com

در مورده جمله شمس ، شکیلا یه اهنگ خونده..قشنگه

درسته
شنیدم اون آهنگ رو

silent پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 01:30 http://bikhialeeshgh.blogfa.com/

کار جالبی بود
منم از این نوع کارا زیاد می کردم!!

هممون به یه خلوت اینطوری نیاز داریم گاهی

عارفه پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 01:44 http://inrozha.blogsky.com/

سلام بابا خلاقیت
چه قدر خوب که هرچی میخواستین رو می تونستین بنویسید خیالتون راحت بوده که کسی نمی تونه بخونه بنده خدا خواهر های شما دونفر معلوم نیست چه قدر این سر رسید ها رو بررسی کردن تا کشف کنند

آره
دیگه بی خیال فضولی شدن

آرشمیرزا پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 03:02

اونوقت شما با همین حروف نامه می نوشتین؟
بقیه ش کو؟ با این الفبا که اصلن نمیشه نوشت : دوستت دارم! پس چی می نوشتین؟ فحش ناموسی؟ نه اونم نمیشه چون حرف ِ مقدس کاف رو هم نداره!!!!
خدایی چی می نوشتین؟




من یه زبون مختص به خودم دارم که کاربردیه و هیچ مردی هم ازش سر درنمیاره !


آرش جان من تعجب می کنم از درک عمیقت
البته بهت حق میدم
فکر کنم درست نخوندی
این الفبا سی و دو حرف داشت مثل فارسی
ولی من فقط همینا یادم مونده که می بینی


زبون مختص به خودت زبون نامرداست ؟

دل آرام پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 07:36 http://delaramam.blogsky.com/

چه زبان سختی . کلی وقت میبرده ترجمه اش
ولی به اینکه کسی سر از کار آدم درنیاره ، می ارزیده

دقیقا

کاپو پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 07:52

تو این جور پست ها دنبال کامنت مهربان میگردم که ببینم اون چی میگه
شما ۴تا بودین همفکری میکردین!
به فکر منو احمد که ازین چیزا نمیرسید!
یه روز مامان جانمان تشیف برد به اتاقمون و تموم نامه هامون رو پیدا کرد :(((((((((((
بعدش هم تا مدت ها منو احمد همدیگه رو نمیتونستیم ببینیم :((((((((((((((((((((

مهربان انقدر اینروزا سرش شلوغه که نمیرسه کامنت بذاره ولی مطمئنم که میخونه
اخی دلم سوخت
چقدر بی شیله پیله بودید

بیوطن پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 08:04

یادش بخیر منم راهنمایی اینکار را میکردیم


من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانشت
توهم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی

مرسی بیوطن

فرزانه پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 08:57 http://www.boloure-roya.blogfa.com

بمیرم برات الهی مادرجون تو چقدر سختی کشیدی در راه عشق
بعدشم اگه مثل یه پسر خوب خودت برای نرگس جان درد و دل میکردی لازم نبود خط میخی اختراع کنی

نرگس جان خودش باعث آشنایی من و مهربان شد
ولی می خواست کلیه مراحل این دوستی رو هم زیر نظر داشته باشه

..... پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 08:58

.....

نیمه جدی پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 10:05 http://nimejedi.blogsky.com

لطفا اگه خواستین زبون رمزی وبلاگی داشته باشین مارم جزو خواصی که رمزتونو می شناسن قرار بدین. به وبلاگتون معتادیم.

نیازی نیست
شما در زمره خواص هستید

جزیره پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 10:22

سلام
اولتر از همه :ایول به خواهر روشنفکر شما. واقعا شانس داشتیاولی ادم جونش در میاد نامه ای که با این حروف نوشته شده بوده رو بخونه که.
یادمه نرگس خانوم تو اعترافاتش گفته بود یه چندباری دفترچه تو خونده بوده آ، یعنی با همین زبانشو خونده بوده ایا؟!
یعنی یکی فروخته بودتت؟یعنی یکی الفبا رو بش داده بوده؟ کی میتونسته باشه یعنی اون ادم؟

رگبار پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 10:35 http://www.ragbarha.blogfa.com

از حالاتت خوشم میاد آقا بابک . نوشتنهای رمزی

خیلی ارادت داریم رگبار جان

کورش تمدن پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 10:56 http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
یادش بخیر چه دورانی بود
من یک دوجین دفتر دارم با این خط
باید برم سراغشون بخونمشون.فکر کنم بخونم یادم بیاد
یه زمانی اونقدر حرفه ای شده بودم که با الفبای فارسی نمیتونستم بنویسم
چه حالی میداد جلوی روی خواهرم و بقیه اعضای خانواده مینشستم و مینوشتم.هیچکی هم سر درنمیاورد

تو منو نداشتی چیکار می کردی باقالی ؟

سارا پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 11:11 http://www.takelarzan.blogsky.com

استش از شعر شمس که سر درنیاوردیم
ولی چه کار باحالی فک کن فضولا کشششششش میومدن ولی نمیتونستن بخونن

بله

محسن باقرلو پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 11:55

آقا معلم : هرکی سوال بعدی منو جواب بده میتونه بره خونه.
شاگرد کیفشو از پنجره میندازه بیرون…
معلم با عصبانیت: کی اون کیفو انداخت بیرون؟
- من بودم آقا..خداحافظ

باحال بود

نیما پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 12:14

موسی کو تقی !!! هرررررررر . یکی از نکات باحال زبان مشهدی ست. عمرن کسی بدون آشنایی بتونه حدس بزنه یعنی چی !

جزیره پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 12:18

اجازه ما بگیم :اسم یه پرنده ست اسم پرندهه رو الان یادم نیست. فک کنم به یاکریم میگن

در ضمن چرا نیما به اسم مشهدیا ثبتش کردی؟من تا حالا نشنیده بودم فقط مشهدیا اینو میگن

نیما پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 12:26

والا ما به هرکی گفتیم که اسم این پرنده " موسی کو تقی" ست ، طرف از پایین تنه به ما خندید! اما وقتی به مشهدیا میگی این یاکریم ، میگه برو یره ، موسی کو تقی ولاغیر !

جزیره پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 12:51

بابک چقدر قشنگ شد وبلاگت(بلاگ اسکایی ها چی میگن بش؟) ما میگیم قالب .
هیچ غریبه ای اینجا را نمیخواند. خیلی قشنگه

نیما من مشهدی نیستم ولی بش میگم موسی کو تقی. اخه بامزه ست این اسمی که براش گذاشتن

بابک پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 12:58

جزیره جان به این میگن هدر
اگه دختر خوبی باشی و بیای بلاگ اسکای
یه دونه مجانی برات درست می کنم

رها پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 12:59

جزیره پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 13:02

بابک جان من سعی میکنم در برابر تیکه های شما خویشتن داری کنم و چیزی نگم ولی در مقابل اینکه هی میگی دختر نمیتونم سکوت کنمااااااااااااااااااااااااااااااا.یه چی میگم بتا

چرا اینقدر تبلیغ بلاگ اسکا ی میکنی؟ باشه حالا که اصرار میکنی قبول میکنم و میام

چی صدات کنم خب ؟
مامان ؟ مامان بزرگ ؟ حاج خانوم ؟ سرکار خانوم ؟ خواهر عزیز ؟

فسیل پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 13:12 http://www.fosil.blogsky.com/

خوب هدر رو پلیسی کردی ها
هیچ غریبه ای اینجا را نمی خواند. دیشتینگ دیرینگگگگگ
با شرکت دِرِک

نه بابا پلیسی نیست
یعنی هر کی اینجا رو بخونه غریبه نیست

داود(خورشیدنامه) پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 13:18 http://poooramini.persianblog.ir

فکرم پیش شمس بود نمیدونم چر دستم نوشت صائب حی خودت هم نوشته بودی

حدس می زدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد