جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

لایکا - سگ فضانورد

کلا از آدمهایی که خوشی زده است زیر دلشان و به این همه جرم و جنایت هر روزه که بر سر ابناء بشر فرو می آید چشم می بندند ٬ حقوق بشری را که هر روز توی کوچه و خیابان های خاورمیانه و آفریقا و آسیا زیر بار فقر و گرسنگی و ظلم و ستم و استبداد دارد له می شود فراموش می کنند و می روند می چسبند به چارتا جک و جانور بی زبان و انقدر حق یک گربه خیابانی یا سگ ولگرد را برای زنده بودن و ماندن از هزاران آدمی که جلوی چشم رسانه های  بی خیال دنیای ارتباطات جان می کنند پر رنگ تر می بینند و می دانند ٬ خوشم نمی آید اما داستان لایکا داستان متفاوتی است و هر وقت به سرنوشت غم انگیزش فکر می کنم بی اختیار دلم می گیرد .  

 

-

 

لایکا یک ماده سگ خیابانی بود که در سال ۱۹۵۸ داشت توی خیابان های مسکو برای خودش ول می گشت بینوا و چه می دانست آن مامور سگ گیری که دارد با محبت به سمت او می آید چه سرنوشت شومی برای او رقم خواهد زد . شاید بگویید یک سگ نهایت ده دوازده سال عمر  

می کند و لایکا اگر فضانورد نمی شد و سوار سفینه اش نمی کردند تا به حال خودش که هیچ نوه و نتیجه اش هم هفت کفن پوسانده بودند . شاید بگویید لایکا شاید مرگ غم انگیزی داشته ولی در عوض نامش در جهان به عنوان اولین موجود زنده ای که پایش را به فضا نهاد ثبت شده است . افتخاری نصیبش شده و نامش شهرت و اعتباری کسب کرده که هیچ سگی در طول تاریخ نداشته و احتمالا نخواهد داشت . 

شاید بگویید برایش در میدان های مسکو مجسمه ساخته اند و عکسش را به نشانه یادبود روی تمبر ها زده اند .   

 

 -

 

-

شاید بگویید هیچ کس نام هفت فضانوردی را که در حادثه انفجار فضا پیمای چلنجر در سال ۱۹۸۶ مردند و جزغاله شدند نمی داند ولی تمام مردم دنیا لایکا را می شناسند و از او نام می برند . 

 

-

همه اینها قبول ٬ من هم تا حدودی موافقم که پیشرفت علم اولویت بیشتری دارد و واجب تر است از جان یک حیوان زبان بسته ٬ اما چه کنم ؟ وقتی به لحظه های آخر عمر لایکا فکر می کنم به آخرین له له زدن هایش در گرما و بی هوایی دلم می سوزد . 

من اصلا نه به خاطر لایکا بلکه از ماموریت او دلم می گیرد و غصه می خورم . 

فکر کنید موجودی زنده را بگذارید توی یک محفظه فلزی و بینوا را پرتاب کنید توی یک عالم ناشناخته بدون اینکه هیچ طرح و برنامه ای برای بازگرداندنش داشته باشید . 

تلخست انصافا ... آدم یاد خودش می افتد و کاری که خدا با آدمهایش می کند ٬ وقتهایی که بی خیال بندگانش می شود و فقط نگاهشان می کند و بس ... 

 

لایکا اولین موجود زنده ای بود که از جو زمین خارج شد . ماموریت او تحقیق در خصوص امکان زنده ماندن موجودات زنده در فضا بود و اولین قدم برای سفر انسان به فضا در بحبوحه سالهای جنگ سرد و کل کل کیهانی ابرقدرتهای آن دوران : آمریکا و شوروی 

 

به لایکا یک عالمه سیم و سنسور و فرستنده وصل کرده بودند تا به محض خروج او از جو زمین علائم حیاتی او را به زمین مخابره کند و قسمت تلخ ماجرا همین بود که هیچ برنامه دومی وجود نداشت . که مثلا نقشه ای برای برگرداندن سفینه بکشند و بعد یک عالمه خبرنگار و عکاس و بریزند سر لایکا و از او عکس بگیرند و نظرش را درمورد تجربه بیرون از زمین بودن بدانند . 

قرار نبود لایکا را با یک عالمه حلقه گل سوار بر لیموزین کنند و درحالیکه مردم برایش جیغ و هورا می کشند و برایش کف می زنند و روی سرش گل می ریزند توی خیابان های مسکو بچرخانند . 

 

پنج ساعت پس از پرتاب لایکا از پایگاه فضایی بایکونور قزاقستان علائم دریافتی از سفینه فضایی حامل لایکا نشان داد که دما به شدت بالا رفته و ناگهان هیچ سیگنالی از آن دریافت نشد ... 

 

+ منبع  

 

 ++ فایل های تازه رسیده : عادل - میثا - فرزانه - کودک فهیم  - سیمین - هیشکی

 

 

نظرات 25 + ارسال نظر
ایلیا سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 22:29

ایلیا سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 22:32

به نام خدا
سلام

"پرنده مردنیست پرواز را به خاطر بسپار"

عاطی سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 22:45 http://pransesbanoo.blogfa.com/


عجب!(همینطوری یاد انسان(!)های بزرگی افتادم ک یهویی حذفشون کردن از تقویم و کتاب و تاریخ!!!)

فکرش رو بکن همه ی موش های آزمایشگاهی رو هم مجسمه می کردن و می زاشتن تو شهر!چی می شد!:دی!



سیندرلا سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 22:49 http://zozooooo.blogfa.com

طفلکی لایکاااااااااااا

تیراژه سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 22:50 http://tirajehnote.blogfa.com/

الان هم روایت واقعی بود هم منبع ذکر شده
من نفهمیدم چه چیز این پست داستان بود بابک
ولی تشابه اش رو به زندگی خودمون دوست داشتم
فقط با این تفاوت که میگن انگار خدا ما رو فرستاده اینجا که جهنم و بهشتش رو خودمون بسازیم
البته میگن..!
والا ما که مدام داریم پلان بهشت رسم میکنیم و آجر های خوشگل بالا میندازیم ولی انگار دود کش این خونه بدجور به کوره دره ی جهنم شبیهه!

بابک سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 23:01

روایت واقعی بود ولی ماجرا ترجمه اون منبع نبود
یه روایت بود از زندگی لایکا
داستان بود دیگه
مگه داستان نباید واقعی باشه ؟
روزنوشت یا خاطره بازی به نظرت مناسب تر بود ؟

مستان سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 23:04

چند روز ژیش از خواب که بیدار شدم دیدم خرگوش نازنینمون مرده. وقتی فکر می کردم که اون لحظه های آخر داشته درد میکشیده و هیچ کاری از دستش بر نمیومده دلم خیلی گرفت.
مثل الان

تیراژه سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 23:07 http://tirajehnote.blogfa.com/

درست میفرمایید جناب اسحاقی
من درست متوجه نشده بودم
ممنونم

شازده کوچولو سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 23:07 http://www.shazdehkocholo.blogsky.com

الکی اسم منو برای تبلیغات نذار اینجا بابک خان
من که تو این بازی شرکت نمی کنم

میثا جان دوباره بخون
نوشتم لایکا ننوشتم میثا
به خودت نگیر

FarNaZ سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 23:13 http://shanzelize.blogsky.com/

لایکــا !
-
دقیقا نمیدونم از این پستــ چه نتیجه ای باید بگیرم!
فک کنم یکمی گیج شدم
-
یهویی نمیدونم چرا دلم برا توبیشم سوخت .
+توسیبش : لاک پشت عزیزم

شازده کوچولو سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 23:13 http://www.shazdehkocholo.blogsky.com

دلم بدجوری برای لایکا سوخت
چرا واقعا ما آدما اینقدر خودخواهیم
بعید می دونم خدا ما رو با همچین ذاتی آفریده باشه

سیمین سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 23:31

دلمان کباب شد اخوی
راستی صوت ملکوتی اینجانب ارسال شد

سیندرلا سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 23:36 http://zozooooo.blogfa.com

اکه تا حالا گذرتون به این وبلاگ نخورده برید یه سر بزنید.
http://noorto.blogfa.com

آوا سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 23:50

باز حداقل روح لایکا می تونه باین افتخار
کنه که بودنش وعلائم حیاتیش واسه
زمینیاو..مهم بوده اما خیلی آدمای
زمین هستن که آدمای دنیاشون
رفتن فضا و اونا فراموش شده
به قعر زمین سقوط کردن...
سقوطی که نهایتا منجر به
مرگ مجازی میشه قبل
مرگ طبیعیشون........
یاحق...

نیره چهارشنبه 30 آذر 1390 ساعت 00:44 http://salimi.blogfa.com

ای بابا پس با این حساب باید دامداری ها را تعطیل کنیم و فکری هم به حال موشهای آزمایشگاهی کنیم...نه خیر...این بشر دو پا فقط با کشتن حیوونای زبون بسته کارش راه می افته...

سمیرا چهارشنبه 30 آذر 1390 ساعت 08:38 http://nahavand.persianblog.ir

بنده هم صوت داوودی خود را حضورتان ارسال فرمودم بابک عزیز..اعلام وصول لطفا

جزیره چهارشنبه 30 آذر 1390 ساعت 08:48

ولی من اصلا دلم برای لایکا نسوخت.چرا باید به حالش بسوزه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هزاران نفر دارن سرتاسر دنیا هرروز و هرروز نابود میشن اون هم سر هیچ و پوچ، یعنی دارن نابودشون میکنن، اونوخت من دلم به حال لایکا بسوزه؟!
تازه لایکا حال و روزش از خیلی از ادما بهتر هم هست حداقل واسش یه مجسمه ساختن!!!!!! ولی این ادمای بدبخت چی؟
من دلم به حال لایکا نسوخت چون فکر میکنم اخرین لحظات زندگیه خیلی از ادما از احرین لحظه ی زندگیه این حیوون صددرجه سختتر و عذاب اورتر بوده

ری را چهارشنبه 30 آذر 1390 ساعت 09:03 http://narenjestaan.persianblog.ir

منم فایل فرستادم

رضوان چهارشنبه 30 آذر 1390 ساعت 09:13 http://zs5664.blogfa.com/

مرسی کیا جان از بابت ثبت تولدم
حالا خیالم راحت شد
و اینکه لوگوی تولدانه رو هم گذاشتم تو وبلگم
شاید اندک دوستان من هم ازین طرح استقبال کنند!!!

[ بدون نام ] چهارشنبه 30 آذر 1390 ساعت 11:27 http://manjoogh.blogfa.com/

ببینم منظورت به میمونیه که ایران گفته می خواد بفرسته فضا . ناراحت نباش شاید به این وسیله از دستش راحت شدیم

بابک چهارشنبه 30 آذر 1390 ساعت 11:47

خدا کنه زودتر بفرستنش فضا

عارفه چهارشنبه 30 آذر 1390 ساعت 12:22 http://inrozha.blogsky.com/

همین که به مملکت ما گند زد بسه موجودات فضایی چه گناهی کردند که اون بره فضا .اونا چه میدونند تورم چیه هاله نور چیه یارانه چیه گناه دارند طفلکی ها

دل آرام چهارشنبه 30 آذر 1390 ساعت 12:29 http://delaramam.blogsky.com/

خوش به حال لایکا
میتونه به خودش افتخار کنه که انقدر موجود مفیدی بود ِ .

Na30b چهارشنبه 30 آذر 1390 ساعت 22:30 http://www.fosil.blogsky.com/

دلم براش غصه شد

مموی عطربرنج پنج‌شنبه 1 دی 1390 ساعت 09:59 http://attrr.com

من اینقدر به مردن و اذیت شدن حیوونا حساسم...دوست ندارم یه خار به پاشون بره...حتی اون کلاغه که اونقدر زشته! نمی دونم آدمها تا کی می خوان به ظلم و ستم در مورد حیوونای زبون بسته ادامه بدن؟
این گوسفندای نازنین که وقت و بیوقت به مناسبتهای مختلف کشته می شن٬اونقدر برام ناراحت کننده ست که دلم می خواد دیگه هیچ حیوونی رو زمین نباشه که کسی بخواد آزارش بده...
برای این پستتون ممنون! اسم لایکا و حقیقتی که نهفته بود رو احیا کردید...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد