کلا از آدمهایی که خوشی زده است زیر دلشان و به این همه جرم و جنایت هر روزه که بر سر ابناء بشر فرو می آید چشم می بندند ٬ حقوق بشری را که هر روز توی کوچه و خیابان های خاورمیانه و آفریقا و آسیا زیر بار فقر و گرسنگی و ظلم و ستم و استبداد دارد له می شود فراموش می کنند و می روند می چسبند به چارتا جک و جانور بی زبان و انقدر حق یک گربه خیابانی یا سگ ولگرد را برای زنده بودن و ماندن از هزاران آدمی که جلوی چشم رسانه های بی خیال دنیای ارتباطات جان می کنند پر رنگ تر می بینند و می دانند ٬ خوشم نمی آید اما داستان لایکا داستان متفاوتی است و هر وقت به سرنوشت غم انگیزش فکر می کنم بی اختیار دلم می گیرد .
-
-
لایکا یک ماده سگ خیابانی بود که در سال ۱۹۵۸ داشت توی خیابان های مسکو برای خودش ول می گشت بینوا و چه می دانست آن مامور سگ گیری که دارد با محبت به سمت او می آید چه سرنوشت شومی برای او رقم خواهد زد . شاید بگویید یک سگ نهایت ده دوازده سال عمر
می کند و لایکا اگر فضانورد نمی شد و سوار سفینه اش نمی کردند تا به حال خودش که هیچ نوه و نتیجه اش هم هفت کفن پوسانده بودند . شاید بگویید لایکا شاید مرگ غم انگیزی داشته ولی در عوض نامش در جهان به عنوان اولین موجود زنده ای که پایش را به فضا نهاد ثبت شده است . افتخاری نصیبش شده و نامش شهرت و اعتباری کسب کرده که هیچ سگی در طول تاریخ نداشته و احتمالا نخواهد داشت .
شاید بگویید برایش در میدان های مسکو مجسمه ساخته اند و عکسش را به نشانه یادبود روی تمبر ها زده اند .
-
-
-
شاید بگویید هیچ کس نام هفت فضانوردی را که در حادثه انفجار فضا پیمای چلنجر در سال ۱۹۸۶ مردند و جزغاله شدند نمی داند ولی تمام مردم دنیا لایکا را می شناسند و از او نام می برند .
-
-
همه اینها قبول ٬ من هم تا حدودی موافقم که پیشرفت علم اولویت بیشتری دارد و واجب تر است از جان یک حیوان زبان بسته ٬ اما چه کنم ؟ وقتی به لحظه های آخر عمر لایکا فکر می کنم به آخرین له له زدن هایش در گرما و بی هوایی دلم می سوزد .
من اصلا نه به خاطر لایکا بلکه از ماموریت او دلم می گیرد و غصه می خورم .
فکر کنید موجودی زنده را بگذارید توی یک محفظه فلزی و بینوا را پرتاب کنید توی یک عالم ناشناخته بدون اینکه هیچ طرح و برنامه ای برای بازگرداندنش داشته باشید .
تلخست انصافا ... آدم یاد خودش می افتد و کاری که خدا با آدمهایش می کند ٬ وقتهایی که بی خیال بندگانش می شود و فقط نگاهشان می کند و بس ...
لایکا اولین موجود زنده ای بود که از جو زمین خارج شد . ماموریت او تحقیق در خصوص امکان زنده ماندن موجودات زنده در فضا بود و اولین قدم برای سفر انسان به فضا در بحبوحه سالهای جنگ سرد و کل کل کیهانی ابرقدرتهای آن دوران : آمریکا و شوروی
به لایکا یک عالمه سیم و سنسور و فرستنده وصل کرده بودند تا به محض خروج او از جو زمین علائم حیاتی او را به زمین مخابره کند و قسمت تلخ ماجرا همین بود که هیچ برنامه دومی وجود نداشت . که مثلا نقشه ای برای برگرداندن سفینه بکشند و بعد یک عالمه خبرنگار و عکاس و بریزند سر لایکا و از او عکس بگیرند و نظرش را درمورد تجربه بیرون از زمین بودن بدانند .
قرار نبود لایکا را با یک عالمه حلقه گل سوار بر لیموزین کنند و درحالیکه مردم برایش جیغ و هورا می کشند و برایش کف می زنند و روی سرش گل می ریزند توی خیابان های مسکو بچرخانند .
پنج ساعت پس از پرتاب لایکا از پایگاه فضایی بایکونور قزاقستان علائم دریافتی از سفینه فضایی حامل لایکا نشان داد که دما به شدت بالا رفته و ناگهان هیچ سیگنالی از آن دریافت نشد ...
+ منبع
++ فایل های تازه رسیده : عادل - میثا - فرزانه - کودک فهیم - سیمین - هیشکی
به نام خدا
سلام
"پرنده مردنیست پرواز را به خاطر بسپار"
عجب!(همینطوری یاد انسان(!)های بزرگی افتادم ک یهویی حذفشون کردن از تقویم و کتاب و تاریخ!!!)
فکرش رو بکن همه ی موش های آزمایشگاهی رو هم مجسمه می کردن و می زاشتن تو شهر!چی می شد!:دی!
طفلکی لایکاااااااااااا
الان هم روایت واقعی بود هم منبع ذکر شده
من نفهمیدم چه چیز این پست داستان بود بابک
ولی تشابه اش رو به زندگی خودمون دوست داشتم
فقط با این تفاوت که میگن انگار خدا ما رو فرستاده اینجا که جهنم و بهشتش رو خودمون بسازیم
البته میگن..!
والا ما که مدام داریم پلان بهشت رسم میکنیم و آجر های خوشگل بالا میندازیم ولی انگار دود کش این خونه بدجور به کوره دره ی جهنم شبیهه!
روایت واقعی بود ولی ماجرا ترجمه اون منبع نبود
یه روایت بود از زندگی لایکا
داستان بود دیگه
مگه داستان نباید واقعی باشه ؟
روزنوشت یا خاطره بازی به نظرت مناسب تر بود ؟
چند روز ژیش از خواب که بیدار شدم دیدم خرگوش نازنینمون مرده. وقتی فکر می کردم که اون لحظه های آخر داشته درد میکشیده و هیچ کاری از دستش بر نمیومده دلم خیلی گرفت.
مثل الان
درست میفرمایید جناب اسحاقی
من درست متوجه نشده بودم
ممنونم
الکی اسم منو برای تبلیغات نذار اینجا بابک خان
من که تو این بازی شرکت نمی کنم
میثا جان دوباره بخون
نوشتم لایکا ننوشتم میثا
به خودت نگیر
لایکــا !
-
دقیقا نمیدونم از این پستــ چه نتیجه ای باید بگیرم!
فک کنم یکمی گیج شدم
-
یهویی نمیدونم چرا دلم برا توبیشم سوخت .
+توسیبش : لاک پشت عزیزم
دلم بدجوری برای لایکا سوخت
چرا واقعا ما آدما اینقدر خودخواهیم
بعید می دونم خدا ما رو با همچین ذاتی آفریده باشه
دلمان کباب شد اخوی
راستی صوت ملکوتی اینجانب ارسال شد
اکه تا حالا گذرتون به این وبلاگ نخورده برید یه سر بزنید.
http://noorto.blogfa.com
باز حداقل روح لایکا می تونه باین افتخار
کنه که بودنش وعلائم حیاتیش واسه
زمینیاو..مهم بوده اما خیلی آدمای
زمین هستن که آدمای دنیاشون
رفتن فضا و اونا فراموش شده
به قعر زمین سقوط کردن...
سقوطی که نهایتا منجر به
مرگ مجازی میشه قبل
مرگ طبیعیشون........
یاحق...
ای بابا پس با این حساب باید دامداری ها را تعطیل کنیم و فکری هم به حال موشهای آزمایشگاهی کنیم...نه خیر...این بشر دو پا فقط با کشتن حیوونای زبون بسته کارش راه می افته...
بنده هم صوت داوودی خود را حضورتان ارسال فرمودم بابک عزیز..اعلام وصول لطفا
ولی من اصلا دلم برای لایکا نسوخت.چرا باید به حالش بسوزه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هزاران نفر دارن سرتاسر دنیا هرروز و هرروز نابود میشن اون هم سر هیچ و پوچ، یعنی دارن نابودشون میکنن، اونوخت من دلم به حال لایکا بسوزه؟!
تازه لایکا حال و روزش از خیلی از ادما بهتر هم هست حداقل واسش یه مجسمه ساختن!!!!!! ولی این ادمای بدبخت چی؟
من دلم به حال لایکا نسوخت چون فکر میکنم اخرین لحظات زندگیه خیلی از ادما از احرین لحظه ی زندگیه این حیوون صددرجه سختتر و عذاب اورتر بوده
منم فایل فرستادم
مرسی کیا جان از بابت ثبت تولدم
حالا خیالم راحت شد
و اینکه لوگوی تولدانه رو هم گذاشتم تو وبلگم
شاید اندک دوستان من هم ازین طرح استقبال کنند!!!
ببینم منظورت به میمونیه که ایران گفته می خواد بفرسته فضا . ناراحت نباش شاید به این وسیله از دستش راحت شدیم
خدا کنه زودتر بفرستنش فضا
همین که به مملکت ما گند زد بسه موجودات فضایی چه گناهی کردند که اون بره فضا .اونا چه میدونند تورم چیه هاله نور چیه یارانه چیه گناه دارند طفلکی ها
خوش به حال لایکا
میتونه به خودش افتخار کنه که انقدر موجود مفیدی بود ِ .
دلم براش غصه شد
من اینقدر به مردن و اذیت شدن حیوونا حساسم...دوست ندارم یه خار به پاشون بره...حتی اون کلاغه که اونقدر زشته! نمی دونم آدمها تا کی می خوان به ظلم و ستم در مورد حیوونای زبون بسته ادامه بدن؟
این گوسفندای نازنین که وقت و بیوقت به مناسبتهای مختلف کشته می شن٬اونقدر برام ناراحت کننده ست که دلم می خواد دیگه هیچ حیوونی رو زمین نباشه که کسی بخواد آزارش بده...
برای این پستتون ممنون! اسم لایکا و حقیقتی که نهفته بود رو احیا کردید...