اپیزود اول
همسایه ای داشتیم که اصالتا آذری بودند . چهار تا دختر داشت که دو تایشان با دوتا خواهر های من دوست بودند . این همسایه ما که اسمش را می گذاریم آقای سین مرد ساده و خوبی بود .
این بنده خدا یکروز می رود قصابی و گویا اوضاع اقتصادی اش همچین روبراه نبوده است .
می خواسته یک کیلو گوشت چرخ کرده بخرد ولی رویش نمی شده .
آن وقت ها مردم معمولا خرید های ماهانه خود را یکجا انجام می دادند . یعنی تمام گوشت مورد نیاز یک ماه را که معمولا چند کیلو چرخ کرده و خورشتی و اینها می شد یکباره می خریدند .
بنده خدا آقای سین تعریف می کرد که نیم ساعت بیرون مغازه ایستاده بوده تا خلوت بشود و وقتی دارد یک کیلو چرخ کرده می خرد کسی او را نبیند یکوقت آبرو رویزی بشود .
از بد شانسی آقای سین هر وقت که می رفته توی مغازه یک آشنایی پیدایش می شده و ایشان را از خرید پشیمان می کرده است . آقای سین می گفت : انقدر ایستادم تا مغازه خلوت شد . من ماندم و یک خانوم سانتال مانتال ( دارم عین آقای سین روایت می کنم ) با هفت قلم آرایش و دک و پز آنچنانی ... خانم سانتال مانتال برگشت و به آقای قصاب گفت :
۲۵۰ گرم چرخ کرده بدین ...
آقای سین که می بیند خانم فوق الاشاره با آن همه کمالات و جمالات و تیریپ و ظاهر آراسته فقط ۲۵۰ گرم گوشت می خرد پولش را به قصاب نشان می دهد و با افتخار می گوید :
یک کیلو چرخ کرده هم به من بده آقا
این ماجرا مال زمانی است که گوشت کیلویی چهار- پنج هزار تومان بود .
اپیزود دوم
دوران سربازی همانطور که بارها خدمتتان عرض کرده ام افسر راهنمایی رانندگی بودم .
وقتی به چم و خم کار آشنا شدیم دریافتیم که لزومی ندارد تمام روز را توی خیابان یک لنگه پا بایستی و سوت بکشی و فحش بخوری ...
مغازه ها ... بهترین محل برای استراحت و وقت گذرانی ...
اینطور شد که چهار راه دانشکده کرج شد پاتوق ما
با تمام مغازه های آن راسته رفیق شدیم . هم استراحت می کردیم هم جایتان خالی مفت
می خوردیم . از قنادی و آبمیوه فروشی گرفته تا ساندویچی و قصابی ...
قصابی ممد آقا یکی از پاتوق های ما بود .
اوایل چند دقیقه ای می نشستیم و چای می خوردیم ولی محبت بی اندازه ممد آقا و رفیق بی کلک بودنش انقدر نمک گیرمان کرد که اواخر کلا توی قصابی او بودیم . چایی می خوردیم عصرانه می خوردیم قبض های الکی مان را آنجا آتش می زدیم و غروب های ماه مبارک آنجا دور هم افطار می کردیم و گاهی که خسته بودیم می رفتیم توی مغازه اش می خوابیدیم .
بهشت بود مغازه ممد آقا . بهشت ...
این را اگر به گوش خودم نمی شنیدم می گفتم که قصه است ولی خودم شنیدم . یکروز توی مغازه ممد آقا با یکی از دوستان همخدمتی نشسته بودیم پشت یخچال و داشتیم صحبت
می کردیم که یک خانمی آمد توی مغازه و گفت : که گوشت کیلو چند ؟ و ممد آقا قیمت را گفت و خانم مربوطه هم گفت : من پول ندارم . میشه گوشت در برابر گوشت ؟
و ممد آقا هم که انصافا مرد پاک و درستی بود یک کیلو چرخ کرده کشید و داد دست زن و گفت : برو هر وقت پولش را داشتی بیار !
اپیزود سوم :
نزدیک خانه ما یک قصابی بزرگ هست به نام بوفالو
قصابی که چه عرض کنم سوپر گوشت عنوان درست تری است .
یک مغازه بزرگ با یخچالهای پر از مواد پروتئینی
انواع میگو و جوجه و همبرگر و ماهی و خرچنگ و شنیسل و گوشت و مرغ و جگر و کله و پاچه
آدم دوست دارد هی توی مغازه چرخ بزند و یخچال ها را تماشا کند .
از آنجا که هیچ کار دنیا کامل نیست این بوفالو هم یک عیب بزرگ دارد .
اوایل عشق می کردم بروم داخل مغازه و خرید کنم ولی حالا وقتهایی که مهربان زنگ می زند و سفارش خرید گوشت و مرغ می دهد غصه ام می گیرد .
پیرمرد قصابی که پشت دخل می ایستد پیرمرد قد کوتاهی است با سبیل و موهای جو گندمی
قیافه اش را بخواهم برایتان تشبیه کنم تقریبا شبیه مرحوم حسین کسبیان است.
قیافه اش می خورد که اهل دود و دم باشد و یک عادتی دارد که عینهو مگس مدام دستهایش را به هم می مالد . دقیقا مثل وقتهایی که آدم سردش می شود و دستها را برای گرم کردن به هم می مالیم . اسمش را گذاشته ام آقای بوفالو
این آقای بوفالو انگار دورش کند است یعنی جانت را بالا می آورد تا دو کیلو گوشت بفروشد .
آرام راه می رود آرام حرف می زند آرام گوشت خرد می کند آرام گوشت چرخ می کند آرام گوشت را توی ظرف و ترازو می گذارد آرام سلفون می کشد آرام پول ها را می شمرد یا کارت اعتباری را توی پوز می کشد و اگر دو سه نفر دیگر زود تر از تو توی مغازه باشند وقتی همه این آرامش ها را جمع می زنی می شود نیم ساعت معطلی ...
+ اگر کسی متوجه ارتباط این سه اپیزود با هم شد لطفا اعلام کند . من خیلی سعی کردم یک ارتباط منطقی و خوب پیدا کنم ولی موفق نشدم .
میشه اول شم؟
من چی میشه من دوم شم؟
دوم؟
سومیش هم خودمم باز
سومم خوبه!
مریم جون!
سلام. عجب! کی حسین کسبیان فوت شد؟ من اصلاً خبردار نشدم خدا رحمتش کنه. من هم ارتباطی بین سه اپیزود شما پیدا نکردم.
من با مطالبی تحقیقاتی و دفاعیاتی در خدمتم. اگر دوست داشتید به من سری بزنید.
جونم الی جون
رسیدن بخیر. امیدوارم که اصفهان خوش گذشته باشه و حسابی به ملت محصولات ارزنده تون رو فروخته باشید.
اما درخصوص ارتباط این سه اپیزود: شما مطمئنی رفته بودی اصفهان و برای تحقیقات گوشتی به کشتارگاه سر نزده بودی؟ دلیل دیگه ش هم ممکنه این باشه که مهربان سفارش خرید گوشت به شما داده و چون آقای بوفالو خیلی فس فس کرده جنابعالی ایده این پست تو قصابی بهت اعلام شده بازم میتونم ربط پیدا کنم اما یه کارمند دون پایه شریف باید بره بخوابه.
شب خوش
مرسی ارتباطاتتون خیلی خوب بود
اپیزود اول و دوم که بوی بی پولی میداد!
ایپزود سوم نماد انسان های زیادی آرومه حرص درآر! (چی گفتم)
تنها ارتباطشون اینه که تو این دنیا همه جور آدمی! خلق شده!
از تیز بینی و دقت نظر جنابعالی ممنانم
ببخشید اعلام نه الهام صحیح است.
از ملت همیشه در صحنه عذرخواهی میکنم.
حسین کسبیان هم مگه فوت کرده؟ من کجا زندگی میکنم؟؟؟
ارتباط گویا لوکیشن بوده پدر....!
رسیدن به خیر...سوغاتیه منو آوردی؟
آره
آدرس بده می فرستم
خب بابک خان ربطش به اینه که گوشت کیلویی چهل هزار تومن آدم اصلا دلش نمیخواد حتی از جلوی سوپر پروتیینیه رد بشه چه برسه بره تو مغازه
در ضمن یاد دوران سربازی که گوشت کیلویی چهار پنج هزار بود بخیر
همانوقتا که خرید یه دونه سویا هم به عهده ات نبود چه برسه به پنج کیلو گوشت که الان باید بخری اونم کجا توی سوپر پروتهیینیه آقای بوفالو اونم با اون قیافه ... استغفرالله ربی اتوب الیه
آی گفتی مریم
چقدر خوبه بی عاری دوران تجرد
واااااااااااای خاک بر سر دشمن یادم رفت سلام کنم
خب بذار بشمارممممممممم اوهوم
با احتساب اینکه اگه کسی نیاد تا من این کامنت رو ویرایش می کنم میشم پانزدهم نفرررررررر
+ اگر کسی متوجه ارتباط این سه اپیزود با هم شد لطفا اعلام کند . من خیلی سعی کردم یک ارتباط منطقی و خوب پیدا کنم ولی موفق نشدم .
سوال بسیار جالبی شد و کلی گشنیمان شد!
گشنیمان شد ؟
با توجه به ترافیک سنگین اینترنتی و خواب بودن مردم همیشه در صحنه و کند شدن سرعت اینترنت (که گویا گزارش شده است لنگر کشتی ها بروی سیمهای اینترنت گیر کرده اند و مشکلات اتصالی بوجود آمده)
اینهمه گفتم که بگم تعداد افراد آنلاین
هشت نفر با خودم
مرسی مریم بانو
طبق اطلاعات بنده تا آمارگیری بعدی ۵ سال مونده
ولی شما تمرین کن ایراد نداره
ارتباط منطقی :
هرگاه یک خانم آرایش کرده برای 250 گرم کوشت بوفالو برود قصابی و پول نداشته باشد باید برود پشت یخچال و با دو افسر وظیفه ای که آنجا بحالت ایستاده در مشت می باشند معامله ی پایاپای گوشت در برابر گوشت را انجام دهد.
خدا تو و مغز منحرفت رو لعنت کنه
خب ارتباط منطقی نداشته باشن!چی می شه مگه؟:دی
کاشکی ما اوون زموونا بزرگ بودیم ک گووشت کیلوویی 5تومن بوود:دی
حالا دیر نشده عاطی
بزودی حسرت امروزها رو هم می خوریم
امان از دست این ارش میرزا
می بینی چه ذهن خلاق تک بعدی داره این بد مشدی؟
آمار وبلاگتو می گم بابک نه آمار جکهوری اسلامی ایران
بله مجردی خوبه دیگه آره؟
مهربااااااااااان خانم؟
کجایی خانمی!
چشم و دلت روشن بیا ببین بابک چه حرفا که نمیزنه
سلام اون بالا پاپیون مشکی زدی؟؟؟!!!!
خب بسیاری ازدوستان به ارتباطها اشاره نمودنی وآنکه ذهن خلاق وتک بعدی وایناداشت هم بسیار ظریفتر اشاره نمودندی
بله
ما هم تو درسامون یچی به نام معامله پایاپای داریم ...
پس نگو همینه که آرش خان فرمودن
البته اون معادله بود اما اگر نیت خیر باشه میشه کردش معامله
نیت خیره
ارتباط منطقی:گوشت و مصائبش
ارتباط غیر منطقی:ممد آقا
ارتباط معکوس:اپیزود 3 /مرفهان بی درد
_________________________
I added cool smileys to this message... if you don't see them go to: http://s.exps.me
خوبه گوشت و مصائبش
من یه سوال بپرسم؟؟گوشت الان کیلویی چنده؟؟
ببحشید نصفه شبی اهل منزل خوابن و من هم کنجکاو ولی واقعا نمیدونم چنده الان.آخه تو یکی از کامنتا مریم خانوم نوشته بودن چهل تومن یه کم اینجوری شدم.
ربط نمی خواد که
چسبید بهم
چسبش خوب بود
یک چیز با حال داداشی بابک
اون هم اینه که در روز سه شنبه 25 بهمن کل بلاگستان در مورد والنتاین نوشتند و تو در مورد قصابی
الان چقدر جای خالی یه سیبیل کلفت رو تو صورتم احساس می کنم
ما منتظر رادیو هستیم/هیچ جا نمی ریم همینجا هستیم
اون اپیزود اول رو بخاطر اینکه گوشت کیلوی چهار پنج هزار تومن بود بیشتر میپسندم.
یادش به خیر
گوشتم بود گوشتای قدیم
منصوره جان خود بابک خان در پست اشاره کردن به بی ربطی! اینم رووش!!
والا با این ربط هاشون!!!
البته من بعدا با این پست کار دارم!!
(آیکون یه قصاب با سیبیل بناگوش در رفته که داره ساطورشو تیز میکنه!)
بعدا با این پست چیکار داری؟
میخواستم بپرسم که من امروز شنیدم ایران گوشت شده کیلوئی 40 هزار تومن و آیا این درسته، که دیدم دوستان دقیقا همین مبلغ رو گفتند. این خیلی خیلی بده که :(
چند درصد مردم میتونند انقدر پول بدن برای خرید گوشت؟ حالا فحش و نفرین رو بکشیم به روح زمین و زمان ایرادی داره؟
:(
نمی دونم پروین خانم
من تازگی گوشت نخریدم
در دو اپیزود اول و دوم...استفاده ابزاری از خانمها شده..
...در اپیزود سوم...از آقای مراجعه کننده به مغازه استفاده ابزاری شده (توسط بانو)!!
هرررررررر
خیلی باحال بود مامانگار
ارتباط منطقی : حضرت عالی روایت کردن را خووووووب بلدی
ارتباط غیر منطقی : حضرت عالی گوشت دوووووست داری
ارتباط جامعه شناختی : قصاب ها اصولا انسان های غیر قابل پیش بینی هستند
ارتباط ادبی : سلاخی زار می گریست ...
ارتباط بی ادبی : قصابی بهترین مکان برای معامله ی پایاپای گوشت با گوشت است
بابا اینا که کلی ارتباط داشتند با هم
مرسی ممد جان
یادم باشه قبل از انتشار پست یه مشورتی باهم داشته باشیم
چقدر دلم تنگ است برای جوگیریات
قربون دل تنگت
اصش من عااااااااااااااشق مشورت و تبادل نظرم به شرطی که " حق " مشاوره قابل " درک " باشه
ربطش زیاده . یکی اینکه مهربان بانو رو گول مالی کنی که یعنی اون روزهای سربازی پشت دخل مبادله پایاپای نکردی
دوم اینکه بپرسی گوشت کیلوئی ۲۵ هزار تومان یا ۴۰ هزار تومانه ؟
سوم اینکه مبادله پایاپای چیز خوبی مثل چیزی که برای نفت ما داره اتفاق م افته...نفت میدیم خروس چینی تخم گذار می گیریم .
سلام هم یادم رفت
سلام پرند بانو
شما کجا اینجا کجا
راه گم کردی ؟
ممد جان جعفری نژاد ر مورد درک حرفی ندارم فعلا
ولی مواظب باش کسی حقت رو نخوره
دوره زمونه بدی شده به خدا
گشنه!
گرسنه!
هوس کباب مرغو گوشتو اینا کردیم!!
این سه تا اپیزود نمودار قیمت گوشت در چند سال گذشته رو نشون میدن ... که یه زمونی 4-5 هزارتومن بوده ... تو اپیزود دوم احتمالا 7-8هزار تومن ... اپیزود سوم هم 15 هزار تومن !
به نظرم شما یه اپیزود دیگه بنویسین که چند سال بعد رو روایت کنه اونجا با توجه به نرخ رشد نمودار قیمت گوشت بالای بیست تومن باشه !
سلام رسیدن بخیر سفر که حتمن خوش گذشته ارتباط این سه تا اپیزود این بود که هرسه اونا به گوشت مربوط میشد نه؟! جدن یاد اون وقتها بخیر که با 5 تومن میشد یک کیلو گوشت خرید در مورد مغازه هم می تونی بری گوشت را سفارش بدی بگی نیم ساعت بعد میام میبرم دیگه معطل نمی شی برادر
اصلا میشه زنگ بزنی بیارن دم خونه
در ضمن یه احتمال دیگه هم هست که شما با مطرح کردن بحث ارتباط و اینا قصد تشویش اذهان مخاطبان در نتیجه پیچوندن سوغاتی ها رو دارید !!!
باید بگم که من تا سوغاتیمو نگیرم دست از اعتراض برنمیدارم !:دی
میتونید پستش کنید برام
آدرس : تبریز پلاک 4
در مورد چی صحبت می کنی ؟؟
کدوم سوغاتی ؟
خدا شوما رو از ما وبلاگ نویسا نگیره که اییییینقدر به فکر بچه ها و حق و حقوقشون هستی
اصش چطوره یه انجمن حافظ " حقوق " وبلاگ نویسان تشکیل بدیم ، ریاستش هم دوره ای باشه که سر میز و مقام دعوا نشه ، یه انجمن کاملا مردانه
خصوصی دارید قربان
ارتباطش اینه گوشت گرونه
خب من دیگه اینجا هیچ سوالی نمیپرسم بسیار بهم برخورد.
سیندی جان مگه من قصابم که قیمت گوشت از من می پرسی
من اخرین دفعه که گوشت خریدم نزدیک بیست تومن بود
از نرخ الانش اطلاع ندارم
چرا بهت برخورد ؟
ی ربط نصفه نیمه دارن دو تیکه ی اول و دوم! اونم اینه ک گوشت در هر دوره زمونه ای گرونه همیشه!!!!! چ اون موقع ک کیلویی ۵ هزار بوده چ الان ک کیلویی بیب تومن!!!!
تیکه ی آخرم بی ربطه:)) شایدم اون آقاهه میخاد مغازه ش همیشه شلوغ دیده بشه اگه ی وقتی ی لحظه اتفاقی ی آمریکایی یا جاسوسی چیزی از کنار مغازه ش رد شه ببینه مردم ایران چقدر تو رفاه دارن زندگی می کنن و بره از غصه دق کنه بمیره!!!:))) ولی با این جال بازم ربطی ب دو تیکه ی اول و دوم نداره!:دی
ختم جلسه!:دی
ممنون از ارتباطاتتون