ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
امشب یاد سفر پارسال مشهد افتادم
توی صحن حرم ایستاده بودم و به مردمی که داشتند به جماعت نماز می خواندند نگاه می کردم
آدم هرچقدر هم بی اعتقاد باشد اینجور وقت ها حالش تغییر می کند
بوی گلاب می آمد و باد خنکی می وزید
هزاران هزار نفر با صدای مکبر رو به یک سمت خم و راست می شدند
بازتاب نورافکن ها روی سنگ های کف صحن افتاده بود و صدای فواره های آب می آمد
نمی دانم کدامتان یادش هست
یادم نیست آن شب به چند نفر زنگ زدم
شماره ها را یکی یکی امتحان می کردم که کسی جا نماند
روبروی گنبد طلایی ایستاده بودم و هرکس که جواب می داد گوشی را به سمت حرم می گرفتم تا خودش با خدا حرف بزند .
وفتی یک عالمه آدم به بهانه ای دلشان و چشمهایشان را به آسمان می دوزند
به گمانم دریچه ای از آسمان به سوی زمین باز می شود
و دعاهای بندگان سراسر گناهی چون من نیز شاید از بین آن همه دعا به آسمان برسد
آدم هرچقدر هم بی اعتقاد باشد اینجور وقت ها دلش می لرزد و چشمش اشک می شود .
یک مکان مقدس با پیکر انسان پاکی که قرن ها پیش در خاک آن خفته تقدس نمی یابد
معنویت یک مکان مقدس از هزاران هزار دل دردمند و پاکیست که یک آن و یک لحظه در یک جا جمع می شوند و از ته دل آرزو می کنند .
تقدس و پاکی امشب هم به روز و ساعت و ماه لیله الرغائب ارتباطی ندارد
امشب از صفای هزاران هزار دل پردردی که رو به آسمان چشم دوخته اند ٬حال روحانی دارد
امشب پنجره را باز می کنم
بدون هیچ آرزویی
همین که بوی گلاب بیاید کافیست
اگر هنوز مرا فراموش نکرده باشد
آرزوی برآورده نشده ای نخواهم داشت ...
+ تولدت مبارک فرزانه عزیز
++ فرصت نشد تاپ ۱۰ را بنویسم . ببخشید ...
من اون شب رو یادمه ... صدای هق هق گریمو یادمه ...
درست زمانی به من زنگ زدی که وسط یک مشکل بزرگ وایساده بودم ... هنوزم باورم نمیشه ...
یکساعت بعد همه چیز به خیر گذشته بود ... و من تا همیشه ممنون ... ممنون کسی که انقدر مهربون هست که یاد کوچکترین رفقا هم میوفته ...
یادمه دل آرام
یادمه گریه می کردی
با خوندن این متن یه لحظه حس کردم عطر گلابو حس میکنم ... یاد دوسال پیش افتام که با بچه های دانشکده رفتیم مشه ... بچه هایی که دیگه شاید هیچوقت نبینمشون ...چه سفر خوبی بود ...
ایشالا که قسمت بشه باز هم برید
به امید برآورده شدن آروزی های ناب و قشنگ همه دوستان ... مارو هم فراموش نکنید اگه اشکی گونه هاتون تر کرد یا دلتون شکست ... چون به قول عزیزی خدا خریدار دلهای شکسته ست ... من به این موضوع عمیقا اعتقاد دارم ...
خدا خریدار دلهای شکسته است
زنگ زدی و واقعا شوکه شدم ... افسوس خوردم که چرا اونجا نیستم ...
امشب هم از دست دادم و حس غبنش برام موند ... حس کردم توفیقی بود که ساده از کنارش عبور کردم ...
دیر نیست
این مناسبت ها بهونه است
اگر هنوز مرا فراموش نکرده باشد
آرزوی برآورده نشده ای نخواهم داشت ...
امشب پنجره را باز می کنم
و آرزوی سلامت و رضایت
برای تک تکتان خواهم داشت...
فرزانه خانم تولدتون مبارک
و زندگیتون زیبا.
ممنون گلنار
سلام. بدون اغراق و تعارف یکی از تاب ترین هایی...
امیدوارم که همه همه آدمها به آرزوهای قشنگشون برسن تا با یه دل آروم همه واسه هم فقط خوبی بخوایم...تا قشنگ بشه دنیامون...تا اگه غمی هم باشه چیزی نباشه که خودمون برا هم به وجود اوردیم..
شبتون قشنگ و روزاتون زیباتر و زندگیتون به آرامش بودن کنار رود دوستای خوب خوووووب....
ممنون پدیده
لطف داری شما
از قدیم الایام
من به معجزه دعا خیلی ایمان دارم...حالا
اسمش دعاس انرژی مثبته.هر چی که
هست.....من میدونم که خدا یه روزی
تموم میکنه این بازی و بند و بساطارو.
وخودش انقدرررررررردلتنگ میشه که
میبرمون پیش خودش تا پشتمون به
بودنش گرم بشه.....اونم فهمیده
دیگه ما آدم خیال و توهم ِبودنش
نیستیم و میرسیم به بن بست
همش..من ایمان دارم یه روزی
تموم آدمکای زمینش رو دور
خودش جمع میکنه و خودشم
میاد وسط زمین بازیمون......
ومیگه حالا شما ساز بزنین
من واستون میرقصم........
یاحق...
چه خوب گفتی آوا
خدا کنه زودتر خدا دلش برامون تنگ بشه
انقددددددده از اینکار بدم میاد که یه پست آپ کنی و بعد بدو بدو بری به همه آمار بدی و دعوتشون کنی به وبلاگت که بخونن. اما الان واقعا مجبورم اینکارو کنم . چون این پستی که الان آپ کردم رو تو باید بخونی کیامهر.
سر بزن لطفن.
الهی تمام آرزوهات هم برآورده باشه همیشه رفیق.
رویا جان
من الان کلیک کردم
بلاگفا مثل اینکه دوباره قاطی کرده
حیف چقد دوست داشتم اون لحظه ای رو می گی .. منم بودم جزو اونا... ولی خدایی بابک اگه امشب هم اونجا بودی می شد بهم بزنگی یه عالمه حرف داشتم باهاش بزنم. ...ولی انگاری یکی دست گذاشته بود جولی دهنم....
فرزانه جون تولدت مبارک عزیز
امیدوارم خیلی زود بتونی بری زیارت
البته این فضاها همه بهونه است
از راه دور هم میشه
سلام ؛
بابک جان خیلی ممنونم.حال و هوای خوبی بهمون دادی...
ناقابل بود آقا
منم به این اعتقاد دارم میون آدم هایی با دل اسمونی دعای یکی مثل من هم به لطف حضور اون ها زودتر شنیده میشه
اگه اومدین مشهد رفتین حرم یاد ما هم بکنید
چشم
شما هم هر وقت رفتید حرم یاد ما کنید
نمی دونم چرا حس نمی کردم یه همچین پستی از شما بخونم. نه به این دلیل که راجع به شما جور خاصی فکر می کنم. نه
بیشتر به این خاطر که حس می کردم این حسو فقط من دارم. زمانی که حس می کنم نجواهای همه ی آدمایی رو که دارن آرزوهاشونو با خدا در میون میذارن می شنوم.
این پست هم مثل ایستادن تو حرم امام رضا وقت نماز جماعت، یا شب لیله الرغائب، حس خاصی به من داد.
مخصوصا با اون جمله قشنگ: «اگر هنوز مرا فراموش نکرده باشد
آرزوی برآورده نشده ای نخواهم داشت ... »
درست که نگاه کنیم ممکنه پشت هر کدوم از این اعتقادات دنیایی معنی و مفهوم باشه
خیلی از امام زاده های توی کشور ما از لحاظ تاریخی هم امامزاده نیستند یعنی فرزندان امامان شیعه در اونجا دفن نشدند
اگر دید ما سطحی باشه و بدون استدلال
واقعا از یک مشت سنگ و آهن و فلز هیچ معنویتی ساطع نمیشه
اما بارها شنیدیم که خیلی ها توی همین مکان ها حاجت گرفتند و معجزه اتفاق افتاده
چون اعتقاد واقعی بوده
فاصله بین اعتقاد درست و صحیح با خرافه و بت پرستی اندازه یک سر سوزنه
درووووووود
خوش بحالتون. من تا حالا مشهد نرفتم. اما خیلی دوس دارم برم. و البته حق با شماست. آدم هرچقد هم بی اعتقاد باشه تو همین مکانهای مقدسی به خودش میاد و حالش عوض میشه. اینقد خوب توصیف کردین که حس کردم اون شبو و واسه رفتن مشتاق تر. کاش منم بین اون دوستان بودم اونشب....
"اگر هنوز مرا فراموش نکرده باشد
آرزوی برآورده نشده ای نخواهم داشت ... "
+فرزانه جان تولدت مبارک
Wish you a life: white as milk, soft as silk, sweet as honey and full of money
ایشالا که قسمت شما هم بشه محبوب خانوم
چقدر دو جمله آخرت قشنگ بود...
ممنون
پست قشنگی بود ولی من دیشب برای هیشکی هیچ ارزویی نکردم حتی خودم....
فکر می کنی واقعا برای خدا فرق می کنه ؟
ولی برای ما فرق می کنه
اولا که شرمنده کردی. ممنونم.
دوما که من مطمئنم که آرزوهات برآورده میشه.
مرسی خانوم
24 خرداد حدود ساعت 9 بود که زنگ زدی...
چه دقیق
تاحالا ۲۰بار هی کامنت دونی رو باز کردم و هی هیچی نتونستم بگم و بستمش. گاهی انگار گنگ میشم،خنگ میشم... نمیدونم. گاهی مثل الان، مثل این مدل پست ها، گاهی مثل دیشب، مثل دیشب ها....
دقیقا وقت هایی که همه حرف دارن و باید حرف بزنی... من هیچی ندارم واسه گفتن
همینکه اینجا رو میخونی خیلی کافیه
خوش بحالتون استاد...چه قلم قشنگی دارید...دوست ندارم پستاتون از دست بدم...
میشه اینجوری صدام نزنی عادله ؟
ممنونم که میخونی و نظر میدی
ولی اینطوری که میگی نیست واقعا
ممنونم ازت
سلام
دنیا بازی های عجیبی دارد ... عجیب ...
شاد باشی ... و همیشه آرزوهایت از دل به لب نیامده جامه واقعیت بپوشد
امیدوارم آرزوهای درست همه برآورده بشه زود
یاد این پستم افتادم و همینجا تقدیمش میکنم به شما :
هوالنور
می ترسم اما آرام آرام پرنده خیالم را رها میکنم در
طرفه العینی چشمان سراسر گناهکارم را بارانی تر از
همیشه همچون آسمانی که وجودش پر از ابرهای تیره
و سیاه است در مقابل پنجره فولادش می بینم.
آری پنجره فولاد آن شبکه ای که هر روزنه کوچکش غم های
عالم را به چالش می کشاند آنجا هر زائری گره های زندگیش
را گره بر این شبکه زند و خوشا به حال عارفان که از کنار این پنجره
احساس گره دلشان را بر زلف دل آرای یار خراسانی میزنند.
یک لحظه خودم را هراسان می بینم در میان آن همه همهمه
حاجات در میان انبوه دل های شکسته پشیمان میشوم
که چرا آمده ام ؟ چرا این محفل عشق مولا و زائرینش را
لکه دار کردم.
خواستم برگردم صدایی درونم را تسخیر کرد بند بند استخوانهایم
گویی شکست توان رفتن از من ربوده شد .
آوایی آشنا بود صدایی گرم دلم راسپردم به زنگ این صدا و بارها
تکرار شد در درونم که : مرو مرو کمتر ز آهو که نیستی مرو.
گامهایم سست شد فکر کردم غرق شده ام گویی از هوش
رفتم بی تاب شدم صدایش کردم با ناله و زاری با هر چه
در توان داشتم صدایش کردم:
السلام علیک یا سلطان علی بن موسی الزضا
صدای همهمه های بیشتری شنیدم چشمانم دوباره نور
گرفت خود را مقابل ضریح مضجع اش دیدم بالای سر آقا
و ناخودآگاه شروع کردم به زمزمه زیارتنامه بالای سر آقا:
اللهم الیک صمدت من ارضی و قطعت البلاد رجاء رحمتک فلا
تخیبنی و لا تردنی بغیر قضاء حاجتی و ارحم تقلبی علی قبر
ابن اخی رسولک صلواتک علیه و اله بابی انت و امی یا مولای
اتیتک زائرا وافدا عائذا مما جنیت علی نفسی و احتطبت علی
ظهری فکن لی شافعا الی الله یوم فقری وفاقتی عندالله مقام
محمود و انت عنده وجیه
گویی این دعا زبان حال دلم هست . از خود بی خود میشوم
نالان و گریان میشوم شیون می کنم مست میشوم انگار
می خواهم جان بدهم ای وای امام مرا خوانده هست تازه
فهمیدم کجایم و چگونه.
ای وای حبیبم مرا قبول کرده و گداییم را پذیرفته.
بر خود نهیب میزنم و میگویم مگر میشود پای در این حرم نهاد
و با دستان تهی برگشت؟
مگر میشود پرنده خیالت بی آب و دان از فضای کبریایی حرمش برگرد.
محال است گمان نمی کنم گدایی از این آستان برون آید و
هنوز گدا نامندش غنی شوی و مست و مغرور از می ناب ساقی
خمخانه هشتم.
اینجا پایتخت دلهای عاشق است این حرم حریم ملائک کبریایست.
اینجا یک قطعه از بهشت است تا انسانیت را دوباره برداشت کنی.
شعله های اشتیاق زیارت این حرم دنیا را تسخیر کرده و قلوب عشاق
الرضا از این شعله میسوزد تا حیات و مماتش را به خاکستر آستانش
مبدل سازد.
به خود آمدم شب بود و صحن عتیق ؛شب بود و من بودم و ماه با
یک گنبد از طلا.
پرنده خیال دل شیدائی تان را روانه آن روضه منوره کنید و اگر
همسفر میخواهید تا هیاتی سفر کنید این پرنده خیال دل ؛ با این
شماره تماس بگیرید قطعا خواهید رفت تا جلوی ضریح پاک و پر
از صفایش. ۰۵۱۱2003334
مرا نیز هنگام دعایت از یاد مبر مهربان.
زیبا بود
ممنون
این پاراگراف دیدم رو تغییر داد و بهش باور پیدا کردم و موافقم و از ایندفعه با این دید بهش فکر می کنم:
"یک مکان مقدس با پیکر انسان پاکی که قرن ها پیش در خاک آن خفته تقدس نمی یابد .معنویت یک مکان مقدس از هزاران هزار دل دردمند و پاکیست که یک آن و یک لحظه در یک جا جمع می شوند و از ته دل آرزو می کنند .
تقدس و پاکی امشب هم به روز و ساعت و ماه لیله الرغائب ارتباطی ندارد.امشب از صفای هزاران هزار دل پردردی که رو به آسمان چشم دوخته اند ٬حال روحانی دارد."
چقدر خوب گفتی بابک.
مرسی منصوره
میلادت شاد باش فرزانه ی عزیز.
شاد و سالم و موفق باشی.
آخی چه باحال چه حس قشنگی خواهر برادر چه باهم معنوی شدین عجب تفاهمی
بمیرم الهی برات بعدش قبضت چقد اومد اسحاقی جون(خو چیه اصفهانی جماعت همینه دیگه)
بله نرگس هم داره میره حج
والا یادم نیست چقدر بود قبضم
همیشه جلوی پنجره فولاد وایمیسم به همه اونایی که تو ذهنم میان زنگ میزنم...واقعا حس و حال غریبی داره اون صحن و سرا...خداکنه امروز همه حاجت روا بشن
ایشالا
الان ما هم میتونیم پیشنهاد تاپ ده بدیم
سلاااااااااااااام بابک
سلام
بله میتونید
بابک دقت کردی خیلی وقته اینجا راس ساعت 22 اپ نمیشه؟
ولی من هرشب که دسترسی به نت داشته باشم ساعت 22 این خونه مجازی رو باز میکنم
ممنون
سلام
من هم دقیقا یک بار همین کار را کردم ...
هه
نتیجه عکس بود
ولی نفس کار خیلی قشنگه
من دیشب
شب لیلة الرغائب توی یک هیئت مذهبی بودم
...
شاید باور نکنید ولی ... اسم تک تک بچه های بلاگستان میامد توی ذهنم و در ارتفاعاتی که من حس میکردم چون روی کوه هستم به خدا هزاران بار نزدیک ترم
برای همه دعا کردم
همهء شما
الهی،
آن ده،که آن به....
.....
ببخشید مجبورم از کامنتدونیه اینجا استفاده ابزاری کنم
اوهوم اوهوم
هل من ناصر ینصرنی
به یه عدد میلاد نیازمندیم. میلاد برار کجایی؟اگه هستی یه ندایی بده.
سلام بابک خان
این پستت بدجور هواییمون کرد.
امیدوارم که بتونم برم حرم و مطمئن باش این بار اسم تورو ابداً فراموش نمی کنم و یک پارتی بازی حسابی خواهم کرد.
هزاران بار هم که رفته باشی باز هم کمه باز هم فضایی که توصیف کردی قطعه ای از بهشته!
دلم بدجور هوای صحن و فواره و عطر نماز و اذان موذن زاده و اشک و آرامش و آغوش آقامو کرد.
چقدر خوبه که ما اینجاییم .
سلام
ینی این بهترین پستت بود. <ی آیکن گُل>
ﺧﻴﻠﻲ ﭘﺴﺖ ﺯﻳﺒﺎﻳﻲ ﺑﻮﺩ....ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ اﻭﻧﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺗﻮﻭﻱ اﻭﻥ ﻟﺤﻆﻪ اﻱ ﻧﺎﺏ و ﻗﺸﻨﮓ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﻳﺎﺩﺷﻮﻥ ﺑﻮﺩﻱ....و ﺁﻓﺮﻳﻦ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ و ﻣﻌﺮﻓﺘﺘﻮﻥ.....ﺑﺮاﻱ ﻣا ﻫﻢ ﺩﻋﺎ ﻛﻨﻴﺪ...
ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﺑﺎ اﻳﻦ ﻭﺑﻻﮒ ﺁﺷﻨﺎ ﺷﺪﻡ و ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﺑﻲ اﺟﺎﺯﻩ ﻟﻴﻨﻜﺶ ﻛﺮﺩﻡ...
ﺷﺎﺩ ﺑﺎﺷﻴﺪ
نیازی نبود تا ته مطلب بخونمش همون خط اولی منو هوایی کرد .... دوس دارم اونجا رو خیلی زیاد ...
یاد شعر افتادم
رفیق عازم سفر فقط سلام را ببر
سفارش مریض حضرت امام را ببر
سلام نسخه را ببر ببین دوا نمیدهد
از او بپرس این مریض را شفا نمیدهد
چقدر تا تو با قطار ها سفر کند دلش .....
چقدر بگذرند زائرانت از مقابلش
کسی بلیط رفتنی به دست من نمیدهد
به آرزوی یک جوان خام تن نمیدهد
گذرتون افتاد مام دعا کنید ...