جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

دوربین شکاری

زمان جنگ و در اوج موشک باران تهران ٬ چند ماهی پدربزرگ و مادربزرگ و عمه هایم آمدند و پیش ما زندگی کردند . روزهای عالی و محشری برای ما بچه ها بود چرا که آتش می سوزاندیم و کیف می کردیم والبته روزهای سختی برای بزرگترهای ما بود ... 

 

تصاویر مبهمی از آنروزها به یادم هست که در یکی از آنها به همراه پسر عمه ام و یکی از همسایه هایشان به نام عباس آقا که آنها هم پناه آورده بودن خانه یکی از همسایه های ما داشتیم توی گودی وسط حیاط  فوتبال بازی می کردیم . یکروز یک لودر آمده بود و حیاط را گود کرده بود و آن چاله خاکی سالها وسط حیاط قرار داشت تا بعدها بابا تویش استخر درست کرد . 

 

داشتیم با پسر عمه و عباس آقا فوتبال بازی می کردیم که صدای وحشتناک آژیر قرمز از رادیو شنیده شد . عباس آقا که یک مرد همسن و سال الان من بود زود دوید توی خانه و یک دوربین شکاری بزرگ با خودش آورد و شروع کرد به تماشای آسمان و بلند بلند داد می زد که : اُخ اُخ اُخ

موشکه لامصب ... تو سر کدوم بدبختی میاد پایین خدا میدونه ... 

 

نمیدونم عباس آقا راست می گفت یا سرکارمون گذاشته بود و اصلا نمیدونم امکان دیدن موشک با دوربین شکاری وجود داره یا نه ... 

نمیدونم اون موشک توی سر کدوم بینوایی افتاد و چقدر خسارت و تلفات وارد کرد .  

فقط می دونم دیوانه وار دوست داشتم  از توی چشمی اون دوربین شکاری نگاه کنم ولی خجالت کشیدم به عباس آقا بگم .... 

 

یکی از بزرگترین آرزوهای دوران کودکی من داشتن یه دوربین شکاری بود . حالا که فکر می کنم اصلا یادم نمیاد تا به حال جز توی فیلم ها و پشت ویترین مغازه ها خودم از نزدیک دوربین شکاری رو دیده باشم و توی دست گرفته باشم و از توی چشمیش بیرون رو نگاه کرده باشم . 

 

داشتن دوربین شکاری از اون آرزوهاییه که برآورده نشده ولی فکر کردن بهش حتی همین الان هم حالم رو خوب می کنه . 

 

 اصلا دوربین شکاری یه خاصیتی داره که همه دوست دارن یکی ازش داشته باشن ...

 

 

نظرات 56 + ارسال نظر
کاسپر(بابک) یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 15:57 http://kasperworld.ir

اول ....

کاسپر(بابک) یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 15:58 http://kasperworld.ir

به به بابی چه فازی میده یه بابی دیگه اینجا اول شه ها ...

خو برم ببینم چه نوشته ای حالا ...

کاسپر(بابک) یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 16:01 http://kasperworld.ir

توو فروشگاه که بودم انقدر دوربین میومد زیر دستم چه قیمتهای نجومی که نمیزدم رووشون نکردم منم یکی واسه خودم بردارم ... از اون دید در شبا ...

مطمئنم عباس آقا چاخان میکرده از ما گفتن بود

مغازه چی داشتی بابک ؟

yasna یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 16:12 http://delkok.blogfa.com

اسم جنگ و موشک که اولش گفتی ..اومدم بگم ما هم زمان جنگ یه چاله داشتیم توحیاطمون که دیدم چند خط اون ورتر خودت هم به همچینین چیزی اشاره کردی...بچه بودم توحیاطمون داشتیم ما خونمون رو اویل جنگ ساختیم اون گودال که کنم عمق حدودا یک متری داشت همون شکلی گذاشته بودند به عنوان سنگر استفاده می کردیم وقتی صدای آژیر خطر می اومد مامان می گفت بچه ها بریم تو سنگر مامان ماها مثه بچه گربه ها به دندون می گرفت می رفتیم توسنگر پناه می گرفتیم چون بابای من اون موقع ها همیشه آماده باش سرکار خیلی کم یادم هست ولی چون تا چند سال بعد هم بود همیشه سوال می کردم از مامان .یه دوریبن از تلسکوپی ها هم داداشم داشت شکار نمی شد باهاش کرد مگر ستاره ای اختری..چیزی..

شما که مطمئنا خاطرات تلخ تری از جنگ دارید

سارا یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 16:16

من دوربین شکاری بابامو دارم عالیه قدرت زوم بالایی داره از بچگی باهاش بازی میکردم در مقابل دوربینهای جدید هنوز هم میتونه قد علم کنه!تصور کن مال 40 سال پیشه

دمش گرم دوربین
شیر اگر پیر هم شود شیر است

محمد مهدی یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 16:19 http://mmbazari.blogfa.com



سلام

من یه دونه دارم حاضرم تقدیمش کنم به شما ..

جدی نگیر هیچوقت حرف عباس آقا را ...موشک دیدن سخت تر از این حرفهاست ...

منم فکر می کنم دروغ می گفته
یعنی الان فکر می کنم

ممنون بابت محبتت محمد مهدی

امیرحسین... یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 16:27

من یکی دارم.
برای کنجکاوی کردن هم خیلی خوبه!!
مخصوصا اگه به کوه و جنگل بری

راسی میگوی ؟

ژولیت یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 16:32 http://migrenism.blogsky.com

دوربین شکاری منو یاد ماه گرفتگی هایی میندازه که شب های خاصی از سال همه ی ما رو با خنده دور هم جمع می کرد. شب هایی که بدون بابا دیگه هیچ وقت تکرار نمی شن. دلم خواست دوربین بابا رو بدم به شما. فکر می کنم خیلی قدرشو می دونین.

ممنون ژولی
همچین یادگاری قشنگی رو نباید به کسی بدی
باید همیشه نگهش داری
روح پدرت شاد

نگین یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 17:13

تولد بعدیتون باید یکی از هدایا دوربین شکاری باشه...

دوستان ِ گرام، واسه تولد آینده آماده باشن!

آره دیگه
دستتون درد نکنه
یدونه خوبش رو بگیرید

بیوطن یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 17:15

سلام بابک جان من یه دونشو دارم حاضر محض یادگار تقدیمش کنم به شما
آدرس بدین بفرستم

ممنون آقا از لطفت
شما اگر ایمیل ما رو جواب می دادید ما بیشتر خوشحال می شدیم

جعفری نژاد یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 17:20

دوربین می خوای بری بالای پشت بوم مجتمع وایسی شب جمعه های خلق الله رو دید بزنی آره ؟!!

پدر تجربه بسوزه

جعفری نژاد یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 17:21

بیا هیچی نشده ده تا دوربین گیرت اومد

همین الان می تونی دوربین ها رو جمع آوری کنی بری بشینی سر کوچه های منوچهری کلی کاسبی کنی

امیرحسین... یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 17:48

یه نکته را لازم دیدم تذکر بدم!
درسته که چند کامنت بالاتر گفتم یه دوربین شکاری دارم اما به هیچ وجه حاضر نیستم اون را به شما بدم. خواستم متذکر بشم که روی من حساب نکنی !

میدونم دادا
حواسم به لهجدون هسش

جزیره یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 19:01

یعنی برد دوربین شکاری از اون دوربینایی که یادم نیست تئودولیت بود یا چیز دیگه و ما سر درس نقشه کشی میگرفتیم و باش ملتی رو که فرسنگ ها!!!!دورتر از ما بودن رو دید میزدیم(چش چرونی مدرن) هم بیشتره؟!


ببخشید امیرحسین جان
شما دوربین تئودولیت نداری یه دونه به من بدی.فک کنم تو دست و بالت زیاد باشه ،من همیشه ارزوم بوده تئودولیت برا خودم داشته باشم و باش اس ام اسای ملت رو بخونم

جزیره یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 19:02

راستی این اقای "امیرحسین" همون "امیرحسین افرند"بود دیگه؟!

امیرحسین... یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 19:18

جزیره جان حالا من دوربینم هر چی هم که باشه متذکر شدم که اهل خیرات کردن نیستم. به قول بابک به لهجه توجه لازم را مبذول فرما

تیراژه یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 19:50 http://tirajehnote.blogfa.com

بابک خان
سمساری راه انداختی برادر؟
هی ویارهای نوستالژیکت را اینجا مینویسی و بعد میایند همان را بهت هدیه میدهند از دوربین عکاسی جناب ناجی بگیر تا تلویزیونی که رویا جان دادند تا همین آخری که ماشالا صف کشیده اند برای اینکه دوربین شکاری هایشان را تقدیم کنند!
بله دیگه...وبلاگتان جهانی است و پرمخاطب
و من طفلک که نیمچه مخاطب ندارم هم دستم کوتاه و خرما بر نخیل
حسود هرگز نیاسود هم خودتانید!

تیراژه یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 19:53 http://tirajehnote.blogfa.com

اون لینک فیلمی هم که میلاد داد باز نمیشه و من دارم میمیرم از کنجکاوی !
قبل از اینکه آن رگ معروف طالقانی - تبریزی ام گل کند یک شیر پاک خورده ای بیاید به دادم برسد تا کل طالقان و تبریز و تهران را خراب نکرده ام بر سر این کامنتدانی!

میلاد یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 20:08

ما از این دوربین شکاری ها نداریم (مدیونی فکر کنی یه رگه هایی از من با امیرحسین خان گل و وانیا همشهریه)

تیرازه جان ابتدا خونسردیتو حفظ کن خواهر من و بعد برو اون لب تاب نازنین رو بده به جاش خروس قندی بخر که بتونه همه فایل ها رو اجرا کنه

آخه اینم لب تاب تو داری؟!!

من الان فایل رو چک کردم و دیدم عین چی داره کار میکنه و صحیح وسالمه، پس تهمت و افترا نزن خواهر من به جاش برو اون لب تاب صورتیه چرک مرد شده اتو عوض کن (آیکون میلادی که دمش گذاشته رو کلش، د بدو که در بره)

من - هیچکی - نیستم یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 20:11

سلام - وقت بخیر
دوربین شکاری را نمیدونم ولی یه بار توو همون دوران جنگ رفته بودیم ، پارک جنگلی فکر کنم چیتگر بود ، بعدازظهرش یهو دیدم همه دارن یه شئی را توی آسمون نشون هم میدن و میگن موشکه ، خلاصه ملت با چشم غیر مسلح تشخیص دادن و ... . حالا راست میگفتن یا دروغ پای خودشون ، من هنوزم موشک توو هوا ندیدم .


شخصا آرزوم در کودکی داشتن ماشین کنترلی بزرگ و بی سیم بود ، ک پس از مدتها انتظار چندی پیش ، تمام قد رفتم داخل یه مغازه اسباب بازی فروشی و خودم برای خودم خریدم
سه برابر کودکی حال کردم و خوشحالم که کودک درونم موجبات شادیم میشه

موفق باشی
فعلا ... .

ماجراهای مریمی یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 20:13 http://merrymiriam.persianblog.ir/

به درد هم می‌خوره؟

تیراژه یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 20:16 http://tirajehnote.blogfa.com

میلاد باز شد الان
اشکال از من بود
لینک رو با کلمات اضافی کپی کرده بودم در نوار ادرس
مرسی
من میرم ببینم
بابت اون افاضاتی که فرمودی هم بعدا خدمتت میرسم جوجه ی یک روزه!

[ بدون نام ] یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 20:25

تیرازه دیگه الان یک روزه نیستم، دو روزو چند ساعته ام

تیراژه یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 20:38 http://tirajehnote.blogfa.com

حالا واسه من چرتکه ننداز برادر(الان این "چرتکه" هم میره جزو ویارهای نوستالژیک بابک خان!)
جوجه جوجه است
حالا یکی دو روزش فرق نداره میلاد جان
مهم ابعاد جوجه است که بیشتر به شما میخوره که جوجه ی شترمرغ باشید!


بابک خان قبل از اینکه با دمپایی بیافتید دنبالم به خاطر گذاشتن کامنتهای غیر مرتبط با پست عرض کوتاهی دارم

لطفا سلام گرم من رو به مامان ناهید بانو برسونید..خنده های شیرینشان همیشه طنین انداز زندگی شما عزیزان

دوست (مجید) یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 20:45 http://asme1982.blogfa.com

بابک جان منتظر باش تا آرزوی نوستالژیکت تا چندی دیگر برآورده شود به مناسبتی ....

اگه اون X6 رو بهم جایزه میدادی شاید یکیشو واست کادو می آوردم

میلاد یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 20:46

البته با توصیفاتی که سابقا برما داشتی خواهر جان فکر کنم، جوجه گوریل انگوری میگفتی درست تر بود، نه؟

بابک جان من شرمنده، من خیلی پروم اما خودت میدونی این کامنتدونی شما یه زمان خیلی پیش ترها سندش به نام من خورده بود بخاطر همین با کمال وقاحت در مورد مسائلی غیر از پست صحبت می کنم، دیگه با دمپایی نیافتم دنبال خودم دارم میرم

(آیکون میلادی که بر و بر وایستاده و از جاش تکونم نمیخوره)

مهربان یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 20:47 http://mehrabanam.blosky.com

؟؟؟؟ دستم کوتاه و خرما بر نخیل ؟؟؟


ضرب المثلت تو حلقم تیراژه....

تیراژه یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 21:00 http://tirajehnote.blogfa.com

خب مهربان جان
اصلش همین نیست مگه؟
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل
نکنه اصلش اینه که گربه دستش به گوشت نمیرسه میگه پیف پیف؟!!!

ژولیت یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 21:01 http://migrenism.blogsky.com

پیشنهاد می کنم میلاد تپل و نرم و اون تی تی اسپاگتی صفت رو از این کامنتدونی پرت کنین بیرون! یکیشون حجم اضافی اشغال می کنه اون یکی هم آلودگی صوتی! ولشون کنین از دوربین شکاری رو به شقیقه ربط می دن!!!

تیراژه یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 21:03 http://tirajehnote.blogfa.com

ژولیت
قبل از اینکه کلا از هست و نیست نابودت کنم بگو این "اسپاگتی صفت" که چسبانیدی به من یعنی چهههههه؟!!!

میلاد یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 21:07

تیراژه بیا باهم یه کمپین تشکیل بدیم بر علیه این ژولیت

یه اسم خوبم براش پیدا کنیم (آیکون میلادی که میگه اگه دستم بهت نرس مملی که اسم دادی دست یکی دم به ساعت هی منو تپل و نرم صدا میکنه )

تیراژه یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 21:11 http://tirajehnote.blogfa.com

حالا تپل و نرم که خوبه..بهت هم بدجوری میاد!!!
من تو کف این اسپاگتی موندم که دقیقا به کدوم خصلت من بیچاره اشاره داره!!!

مهربان جان بیخیال نخل و گربه و گوشت و خرما
شما الان یه نگاه به بابک خان بیانداز
ببین از وجناتش مشخصه که کم کم داره جوش میاره

یا اوضاع اروم و همه چی خوشبخت و ایناست!!

میلاد یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 21:15

مارو باش با کی میخواستیم اتلاف کنیم

همون بهتر که این ژولیت بهت تیکه بندازه

در ضمن مهربان خانوم لطفا یه لیوان گل گاو زبون برای بابک دم کن تا آمپرش نره بالا و با بیل دنبال بیافته

تیراژه یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 21:16 http://tirajehnote.blogfa.com

من به علت مشخص نبودن وضعیت آب و هوایی
فعلا به احترام جمع (بخوانید از ترس بابک خان) سکوت اختیار میکنم!!!!
آیکون ادم موقعیت سنج!

میلاد یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 21:19

اصلا میدونی تیراژه بیا باهم یه کنفرانس چند ساعت در مورد دوربین شکاری بزاری و انواع و اقسامش رو بررسی کنیم
و تاریخچه دوربین های شکاری رو مورد نقد و بررسی قرار بدیم

(آیکون میلادی که از ترس بابک، برگشته به موقعیت پست)

فرشته یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 21:25 http://houdsa.blogfa.com

بچه ها شماها از کجا فهمیدید...هیچی ولش کن ..الان باز سوتی میدم بهم میخندین..

فرشته یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 21:26 http://houdsa.blogfa.com

بابک منم یه دونه از این دوربینا دارم...حاضرم تقدیم کنم..(آیکون خالی بندی واسه کم نیاوردن از جمع)

تیراژه یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 21:26 http://tirajehnote.blogfa.com

میلاد جان؟
پدرگرامی ام شکارچی یوزپلنگ بوده یا مادر محترمم خلبان جنگنده ی جی اف 3؟!!!
آخه الان بر اساس کدام پیشینه ی تاریخی و خانوادگی من بیام در مورد دوربین شکاری! حرف بزنم؟!!!!
حالا اگر دوربین عکاسی بود یه چیزی!

مهرداد یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 21:28

بابک
می ذاری اینایی که کامنت بی ربط می ذارنو با دوربین** شکاری دید** در شبم پیدا کرده و سپس هشتپلکو یشان کنم
حیف که این کافه چی یه رگش طالقونیه

وانیا یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 21:42

من پست رو خوندم بعد کامنتا رو
اینقدر چپرچلاق گفتن که من یادم رفت پست چی چی بود

ژولیت یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 21:55 http://migrenism.blogsky.com

با عرض پوزش از صاحبخانه
اجازه می خوام یه کوچولو شفاف سازی کنم!
اون اسپاگتی صفت به سایزتان اشاره دارد و اینکه زهی خیال باطل! تشکیل ائتلاف در این مکان قدغن است. زیرا با مشاهده ی هر گونه شُلُق بازی بابک خان لطف نموده دم مبارکتان را گرفته و چنان پرتتان می کند تا کانهو پلنگ صورتی به دیوار چین بچسبید!
واسه این که خیلی به پست بی ربط نباشه میگم که دوربین شکاری جون می ده واسه دیدن چاله چوله های ماه!

تیراژه یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 21:59 http://tirajehnote.blogfa.com

الان از بازی وانیا رونمایی میشه!!!

آوا یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 23:09

منم خیلی دید زدن بادوربین شکاری
رو دوست دارم....البته نه دید زدن ِ
شهری وخانه های شهری واینا
واسه جنگل وکوه و اوووووم
شکار دیدین خیــــــــــــــــــــلی
باحاله...وقتی دسته جمعی
با هم آروم آروم روی دامنه
های کوه جست وخیزمی
کنن آدم خیلی سر حال
میاد.آره..فکرشم حتی
حال خوب کنه..........
یاحق...

افروز یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 23:20

دوربین شکاری؟من یکی از این الکی هاش داشتم از اونها که فقط برای دلخوشی بود جلد چرمی مشکی داشت با لنز نازنجی

مامان ناهید یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 23:43

بابک جان امید وارم اون روزا دیگه بر نگرده خیلی وحشتناک بود البته برای مهمانها ما که توی منزل خودمون بودیم ولی اونا خیلی عذاب میکشیدن پسر خوبم تو که دوربین میخواستی چرا نگفتی بخدا بابات برات میخرید حالا بعد این همه سال واقعا شرمنده .حالاهرچه که برات نخریدیم لیست کن اگه زنده بودم برای بچه ات میخرم .خدمت همه بچه های نازنین سلام عرض میکنم که به من لطف داشتند وروی ماهشون را میبوسم خدمت پروین خانم عزیز سلام عرض میکنم امیدوارم هر چه زودتر روی ماهتون را ببینم البته روی ماه همه دوستان نازنین را

پروین یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 23:51

ای خدااااااا به مامان ناهید عزیز :*
چقدر قلم شما شیرینه مامان ناهید جان. البته شما جای خواهر من هستید. باید من رو ببخشید بهتون میگم مامان
مامان ناهید عزیز،
این آقا پسرتون داره خودش رو برای دوستان خوبش لوس میکنه فکر کنم. شما نگران اینکه چیزی براش کم گذاشته باشید اصلا نباشید.
ولی خداییش خیلی کیف داره آدم برای نوه هاش هر چیزی که دلشون میخواد رو بخره.

پروین یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 23:52

امیدوارم کمرتون هم به زودی خوب خوب شه و خندهء شادی همیشه روی لبهاتون باشه. و سایه اتون روی سر بچه ها :*

دل آرام یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 23:54 http://delaramam.blogsky.com

تنها آشناییم با دوربین شکاری در حد چند فیلم دهه شصت هست که نشون میده رزمنده ها در حال بررسی محیط هستند !
یعنی مامان ناهید کامنت میذارن ، من اینطرف قربون صدقشون میرم .
الهی تنشون همیشه سالم باشه .

دل آرام یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 23:58 http://delaramam.blogsky.com

و مامان پروین عزیز ... البته همه پروین خانم صداتون میکنن ، اما به دلیل شباهت اسمتون به مادر ِ مادر من (ما ایشون رو مامان پروین صدا میکنیم) ، بنده جسارت میکنم و شما را به یاد ایشون (زنده هستند البته) مامان پروین صدا میکنم .
خدا همه مادر های عزیز رو حفظ کنه .

کاسپر(بابک) دوشنبه 29 آبان 1391 ساعت 00:03 http://kasperworld.ir

همون فروشگاه شهرکتاب مرکزی ... علاوه بر هزارتا مسئولیت مختلف بخش اسباب بازی و کمک اموزشی هم دست من بود که دوربین هم میاوردم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد