ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دو سه سال پیش بود که یکی از گزارشگران بخش خبری بیست و خورده ای رفته بود پیش دو تا مخترع نخبه کشور و داشت با آنها مصاحبه می کرد .
از ظاهر و قیافه و سر و وضع و ریش آقایان نخبه مشخص بود چطوری نخبه شده اند .
جالب اینجا بود که نه صحبتی از اختراع این دو جوان شد و نه توضیحی در مورد کاربرد اختراعشان ارائه دادند و اصلا سوال نشد که این اختراع شما چه شکلی است و چکار می کند و به چه دردی می خورد و فقط به این نکته اکتفا شد که این دو جوان نخبه هستند و بس ...
در مورد انرژی هسته ای و استکبار جهانی و لزوم پایین آوردن فک همه تحریم کنندگان صحبت کردند و در مورد استعدادهای عجیب و غریب جوانان ایرانی که اگر اراده کنند هر غیر ممکنی ممکن خواهد شد .
گزارشگر عزیز برنامه یک سوال جالب هم از جوانان نخبه پرسید و جالب تر از آن جواب جوان نخبه بود به سوال ایشان ...
آقای گزارشگر پرسید که آقای جوان نخبه ! شما که انقدر نخبه و مخ هستی و همچین چیز خفنی رو اختراع کردی که دشمنان نظام با اون همه امکانات و پول آرزو دارند همچین چیزی رو اختراع کنند ولی نمیتونن ... خب چرا تا حالا فرار مغزها نشدی تو ؟ یعنی بهت پیشنهاد نکردن که بری اونور آب برای اونا چیزهای خفن اختراع کنی ؟
جوان نخبه هم گفت : این چه حرفیه داداش ؟ بارها از غرب پیشنهاداتی به بنده شده است ( به شیوه عین الله باقر زاده بخوانید ) ولی من نرفتم . دلایل مختلفی داره ...
شک نداشتم که الان بحث عرق میهنی و خون و رگ و ریشه پیش میاد ولی آقای نخبه ریشو در عین ناباوری فرمودند :
اولین دلیلش توالته ...
گزارشگر که چشمش گشاد شده بود از تعجب پرسید : توالت ؟ آخه چیرا ؟
جوان نخبه هم گفت : من با توالت فرنگی راحت نیستم .
راستش اون موقع که بخش خبری بیست و خورده ای داشت این مصاحبه رو نشون می داد من وبلاگ نداشتم شاید هم داشتم ولی جرات نداشتم . به هر حال بعد از دو سه سال من این هدیه ناقابل رو تقدیم می کنم به اون جوان نخبه ریشوی کشورمون تا بهونه ای نداشته باشه و ایشالا زودتر تشریف ببرند خارج ...
صیح بخیر پسر عمو
ببخشید پسر عمو این عکس الان اختراع شماست؟ میخواهید تشریف ببرید اونور آب؟
منم به نوبه ی خودم میگم مبارکشون باشه و ایشالله دیگه مشکلی با بشاشیت( کسی که زیاد از دستشویی استفاده می کند) و مواردی ازین دست، در بلاد کفر نداشته باشن.
الان داری جدی میگی؟
سلام
اصلا واسه خیلی ها ریدن در ایران راحتتره ...
با عرض پوزش فراوان .
نخبه مون اینه وای به حاله بی مخمون
یعنی الان بابک جان من این جریان را باور کنم یا طنزی را که در داخل پرانتز نوشتی را؟
که البته از این مصاحبه های پر مغز من زیاد دیدم
و باورش بعید نیست
مرسی واقعا!!!!
سلام بابی ...
بقول خودت معلومه اینا هم چطوری نخبه شدن دیگه ...
عجب...عجب...یعنی این خارجکیهای بی شرف هنوز نتوانستند ورژن ایرانی اش را بسازند؟!حالا به ما میگن جهان سومی!!!!
لایک به کامنت جناب بازاری
البته با عرض پوزش خب
سلام بابک خان
راستش الان دوباره ایمیل رو چک کردم متاسفانه خبری از ایمیل شما نبود ..
واقعا خدا خیرت بده آقا بابک، مشکلات جوونای مردمو حل میکنی
یه نظر کاملاً شخصی، راجع به جمله ی "از ظاهر و قیافه و سر و وضع و ریش آقایان نخبه مشخص بود چطوری نخبه شده اند":
آقای اسحاقی ِ عزیز!
هزاااااااااار نکته ی باریکتر ز مو اینجاست:
هر کسی که ریش بلند داشته باشه، ب.س.ی.ج.ی نیست مطمئناً.
بسا کسا که ریش بلندشون به خاطر این باشه که مرام و مسلک «درویشی و رندی» رو انتخاب کردن و مخالف «زاهد»هایی هستن که خودشون رو «پسر فاطمه» می دونن.
چقدر تلخه و چقدر ناراحت کننده که از روی «ظاهر» آدم ها قضاوت کنیم.
مریم جان
اگر این برادر وبلاگ نویس ما به تازگی در یکجایی به مرگ طبیعی نمرده بود بنده می توانستم نشانه های دیگری بنویسم که قانع بشوید فقط از روی ظاهر قضاوت نکردم
عااااااااالی بود
خب بالاخره بعضی چیزا فقط ایرونیش خوبه!!!
خیلی باحال بود این پست
واااااای خیلی باحال
بوووووووووووووود
کشـــــــته ء این
صداقتشم من
هررررررررررر و
هووووووووور
داشــت
یاحق...
میگن حرف راست رو باید از بچه شنید...خوب طفل معصوم راستش رو گفته!!! بچه م!!!
خب خبر رسیده بعضی ها در فرنگ جفت پا می رن رو توالت فرنگی !!!
ولی در تایید خانوم انصاری عرض می کنم که خیلی ها را می شناسم در سیستم دو.لتی که به ناچار حفظ ظاهر کرده اند تا بتوانند با خیال راحت به علمشان مشغول باشند که این بسیار دردناک است و ضعف از فرهنگ تک بعدی ماست و نگاه افراطیمان. خیلی های دیگر را هم می شناسم که آنقدر خالصانه در این ظاهر هستند( بدون ریا) که نمی توان آنها را جزو ریشداران بی ریشه دانست. و من به شخصه آدمهایی که خودشان هستند را در هر لباس و مسلکی دوست دارم.
من گمان می کنم اگر فرهنگ ما آنقدر باز بود که هر کسی را با هر مسلکی می پذیرفتیم و به عقاید هم احترام می گذاشتیم الان اوضاعمان این نبود.
در هر حال اخبار چه از نوع بیست و چندش و چه بی بی سکینه اش یکطرفه و مزخرف است.
با احترامات فراوان
ژولیت!!!
بابک جان کمر به فیل.ترینگ وبلاگت بسته ای آیا؟؟؟
عااااااااالی
خدا انشالا این نخبه ها را برای ما حفظ کنه
حیفن برن اونور آب!!!!!!!
سلام؛
خب اینم یه مدلشه دیگه!
جمله ی اخر ژولیت را تایید مینماییم!!
آقا مواظب باشید...
+ عجب نخبه هایی داریم ما!
اون دلایل چی بوده آیا؟!
مدیونیم اگه فک کنیم عرق ملی جزء این دلایل نبوده...
بعله!
سلام - وقت بخیر
یاد کلاه پهلوی افتادم
فرماندار جدید شهر سامان موقع اثاث کشی توالت فرنگی و وان هم با خودش آورد !
خب اون موقع خیلی جاها از این توالت صحرایی داشتن و اینا فرنگی بودن.
این نخبه ما هم میتونه هدیه شما را بنداز پشت وانت !!! ببره خارج (اگه تا الان نبرده باشه)
بلکه ترشی نخورده یه چی بشه و بتونه تولید کاسه ایرانی را در بلاد کفر به تولید انبوه برسونه!!!
فعلا ... .
خب حق داشته سخته دیگه:(
من خودم چند روز پیش توو یه رستوران با این مشکل مواجه شدم و فقط قیافه م اینطوری بود==> :|
خوب بابک جان خیلی سخته مادر چرا درک نمیکنی منم یکی از مشکلاتم برای سفر همینه بخصوص خارج از ایران . امید وارم تمام توالت قرنگیها یه روزی تبدیل به ایرانی بشه که نخبگان برن خارج.
هرررررررررررر
مامان جان شانس آوردیم خارجی ها توالت ایرانی ندارن و گرنه شدما حتما تا الان فرار مغزها شده بودی
ای جانم مامان ناهید....
میگم مامان ناهید بانو جان
چطوره برای اینکه زودتر ایرانی های نخبه رو توی رودرواسی قرار بدیم که زودتر فرار کنن بیایم تمام سرویس بهداشتی های ایران رو بکنیم توالت فرنگی که زودتر تشریفشان را ببرند!؟
هرررر به تی تی
ولی بعضی از توالت فرنگیا یه سیستمی دارن که عاشقشون می شین!!! یه لوله از اون عقب در میا که کار آفتابه و شلنگو می کنه!!!
تی تی عامل فرار مغزها می شیا. مغزهای فندقی!
(با اجازه صاحب خونه)
خانم انصاری عزیز؛
درویش مسلکان و زاهدان و رندانی که فرمودید، افسانه شدند از آن روز که همین نخبگان تار و مارشان کردند...
تبعیض در این مملکت امام زمان بیداد میکند، شما که قادر به تشخیص نکات باریک تر از مو هستید لطفا اندکی بیشتر تأمل کنید...
جناب آقای سرژیک آزاریانس!
کامنت شما رو که خطاب به من نوشته بودین، خوندم.
بوی صلح نمیده کامنت شما.
به خاطر همین، فقط میتونم بگم که:
تا جایی که خاطرم هست و دارم توی کامنت خودم می بینم، نوشتم:
آقای "اسحاقی" عزیز!
دقیقاً شخص ِ نویسنده ی وبلاگ رو خطاب کردم، که مطمئن هستم خودشون می دونن که برای فکرشون، نوشته هاشون و ... مثبتِ بی نهایت ارزش و احترام قائلم و همیشه شخصیت آقای اسحاقی رو به بزرگی یاد کردم (منظورم اینه که اگه خرده گرفتم، مطمئن بودم که موضع گیری نمیشه و حداقلش اینه که جوابی که می شنوم، دوستانه س.)
بعد هم اینکه: کاملاً مشخص هست که جنابعالی، هنوز فرق «زاهد» و «رند» رو نمیدونین!
پس به دو دلیل، تمایلی به صحبت کردن با شما ندارم آقای سرژیک:
یک: صحبت هاتون دوستانه نبود متأسفانه! (حس من، میگه که توی پاراگراف آخرتون، تیکه انداختین!)
دو: اطلاعاتتون در سطحی نیست که با شما وارد گفتگوی بیشتر بشم.
از شما عذر میخوام.
شب شما آروم.
منظورم از اینکه گفتم: دقیقاً آقای اسحاقی رو خطاب کردم، اینه که:
منتظر شنیدن جواب، از طرف آقای اسحاقی بودم نه آقای سرژیک.
لایک به کامنت مریم انصاری
اگه دوستان ظاهر غلط انداز منو ببینن حتما اعدامم می کنن .
یاد طنز نوشته های اون قدیم ندیمات افتادم کیامهر...من کلی باهاشون میخندیدم.
اینم باحال بود. اما نه خوبی اونا...
آدما عوض میشن دیگه منیژه