جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

خوشحالم ولی پسرم گریه می کند

پسرم مانی ، متولد سیزدهم خرداد ، امروز سیزده روزه شد و امشب اولین شبی است که ما سه نفر به خانه خودمان آمده ایم . نمی دانم از گرمای هوا کلافه شده یا با خانه جدید غریبی

می کند که انقدر نا آرام است .

دو شب از این سیزده شب را مانی به خاطر زردی توی بیمارستان بستری بود و شب اول تولدش هم همینطور و مابقی این شبها را منزل مامان ناهید عزیز بودیم و هر بار که صدای مانی  بلند

می شد مامان به سرعت خودش را می رساند و بغلش می کرد و ضبط و ربطش می کرد . مامانی که خودش تنهایی توی یک شهر غریب سه تا بچه قد و نیم قد و پشت سر هم را بزرگ کرد و دو تا نوه را سر و سامان داد توی این ده شب خیلی خیلی برای ما سه نفر زحمت کشید و مثل پروانه دورمان چرخید .

از دیروز که زمزمه رفتنمان را شنید مدام غصه می خورد و می گفت من بدون این بچه از غصه دق می کنم و امشب که داشتیم خانه پدری را ترک می کردیم بغض کرد و چشمهایش خیس شد و توی همین یکساعتی که برگشته ایم سه بار زنگ زده و حال مانی را جویا شده است . مدام گریه می کند و می گوید : وقتی میرم تو اتاقتون و بوی بچه رو می شنوم گریه ام می گیره .

خب ، این طبیعت زندگیست مامان ناهید جان !

همانطور که ما بزرگ شدیم و رفتیم مانی هم باید برود تا بزرگ بشود .


پسرم مانی امشب برای اولین بار پایش را توی این خانه گذاشت .  شبی که خیابان های شهر پر بود از نور و شادی و لبخند . شبی که خیابان های شهر پر بود از پرنده هایی که انگار از قفس رها شده بودند . پرنده هایی که انگار پرواز یادشان رفته بود ولی از خوشی داشتند می رقصیدند .


پسر گلم ! امشب شب گرمی است . شبی فراموش نشدنی در تاریخ کشور ما

می دانم گرسنه نیستی چون حسابی شیر خورده ای

دلت هم که درد نمی کند . خودت روی شانه ام دو بار آروغ فندقی زدی

جایت هم که تمیز است الحمدالله

پس چرا انقدر گریه می کنی عزیزکم ؟

نکند تو هم مثل مردم این شهر درد آزادی داری پسرکم ؟







نظرات 94 + ارسال نظر
کرم دندون یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 01:01

...

کودک فهیم یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 01:06 http://the-nox.blogfa.com

ای قربون خودت و اون کلاه بامزه ات بشممممممممم مانی گوگولو.

کرم دندون یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 01:09

درد آزادی داریم همه مون به نوعی باردار این آزادی هستیم شاید روزی به دنیا بیاد و طعم داشتنشو بچشیم !
امروز خیابونها پر بود از داد وهوار که :نرقص ...صدای ضبطتتو خفه کن و پر بود از مامور باتوم به دست!
ینی شادیم به ایم مردم خسته نمی بینن!چه رسد به آزادی!
اما امید هست امید داریم ...باغبان عزیز تو وبلاگش نوشته:
دردها را آسمان درمان می کند ...
و ما چشم به آسمان دوختیم !

کودک فهیم یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 01:10 http://the-nox.blogfa.com

حس مامان ناهید رو نه به کاملی حس مادرانه ی لطیفش اما تا حدودی می فهمم که وقتی کسانی کنارتند که دوستشون داری و دوستت دارند یکهو میرند چقدر دلت یک طوری میشه.چقدر بغض داری.چقدر حس می کنی تنها شدی و چقدر دوست داشتی که کاش همیشه باهات یک جا زندگی می کردند...
مانی هم دلش واسه مامان ناهید تنگ شده...

پی سی شارژ یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 01:11 http://p30sharge.ir

سلام
سایت پی سی شارژ با فروش آنلاین کارت شارژ ایرانسل،همراه اول و تالیا کار خود را شروع کرد.
پرداخت امن از طریق بانک ها به صورت آنلاین !
http://p30sharge.ir
اگه دوست داشتید آدرس را لینک کنید.
منتظر حضور گرم و خریدتون هستیم!
یا علی!

ب.ر یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 01:11 http:// biparvabash.persianblog.ir

اﻱ ی ی ی....ﺟﺎﻧﻢ...ﺧﺪا ﺣﻔﻆﺶ ﻛﻨﻪ...ﭼﻪ ﻣﻌﺼﻮﻣﺎﻧﻪ ﺧﻮاﺑﻴﺪﻩ.....ﺷﺎﺩ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻫﻢ..

کاسپر یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 01:14 http://kasperworld.ir

سلامت باشه الهی ... الان دیگه ایشالا مثل این عکسش اروم خوابیده آقا مانی ...

yasna یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 01:16 http://delkok.blogfa.com

قدمش مبارک باشه خونه اش....

"من" یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 01:29 http://yekmanedigar.blogfa.com/

پسرتون بزرگ بشه یک سیاستمدار قاطع می شه

بهار همیشگی یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 02:33

امیدوارم خوابهای خوب ببیند این آقا کوچولو

پروین یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 03:34

الهی فداش شم
و فدای دل غصه دار مامان ناهید عزیزم
بابک جان
اگر دردش بخاطر دردهای کولیکی نباشد که معمولا مشخصند، چون بچه خودش را جمع میکند و با زور گریه میکند و با مالیدن شکمش احساس آرامش میکند، همانطوری که خودت گفتی کاملا احتمال دارد از گرما باشد. من آخرهای خرداد بچه ها را با یک زیرپیراهنی و شلوار پارچه ای و یک روانداز کاملا سبک میخواباندم. نباید بترسید که سرما بخورد و باید یواش یواش کلاهش را هم بردارید. اقلا توی خانه. بچه به این پوششِ زیاد عادت میکند و مستعد سرماخوردگی می‌شود. دست کش را که دیگر اصلا نباید دستش کنی.
میتوانی تمام اینها را یواش یواش امتحان کنی و ببینی نتیجه میدهد یا نه. و اگر نتیجه دیدی بعد همان کار را ادامه دهی.
من از همان اوایل بچه داری برخلاف مرسوم، خیلی به طب قدیمی اعتقاد داشتم و تا سوالی برایم پیش میامد به مادربزرگم زنگ میزدم. یکی از توصیه های همیشگی اش در تابستان به من این بود که به بچه ها آب بدهم. همه منجمله دکترشان میگفتند نه. اما من به حرف مادربزرگم گوش میدادم و وقتی هوا گرم بود، بخصوص شبها با قاشق آب جوشیدهء خنک شده میریختم توی دهانشان. بچه های کپلتر بیشتر هم تشنه میشوند.
اینها را امتحان کن. اگر علت بیتابی‌اش گرما باشد، به امید خدا خوب میشود.
بعد هم یک چیزی بابک جان
پدر و مادرهای جوان خیلی این دغدغه را دارند که بچه لوس نشود و بچه بغلی نشود و ..... در مورد مانی کپلی خواستنی تو، به قول انگلیسی زبانها، چَنسِز آر، که ایشون بغلی خواهند شد! :* :* زورتان را به هر که برسانید، اما نمیتوانید پدربزرگها و مادربزرگش را از در آغوش گرفتنش منعشان کنید که. پس خیلی نگران این مساله نباش و تا دلش میخواست بغلش کن. این باعت آرامش بچه میشود و در شکل گیری شخصیت آرام و غیرعصبی کودک موثر است. انشاءالله بزرگتر که شد ادب و تربیت را یادش میدهید.
الهی قربانش بروم که مثل یک فرشته خوابیده.
چقدر نصیحت کردم. از خجالت دلم میخواست اسمم را ننویسم. و ترسیدم در سرشلوعی‌هایت خصوصی‌هایت را چک نکنی (مارگزیده ام!) وگرنه برایت خصوصی مینوشتم.
ببوسش و مهربانم را هم

نگار یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 04:10

چه پا قدمی داشت این تربچه

سمیرا یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 07:21 http://nahavand.persianblog.ir

خود ماها هم از یه جا میریم جای جدید خوابمون نمیبره! دست مامان ناهید گل درد نکنه...منم فکر میکنم این طفلکی گرمشه بابا! اون کلاه توی خونه و اون پتو و احتمالا دوسه تا لباسی که تنش کردید یه کم زیاد نیست؟ راستی پیتزا نوش جان

محمد مهدی یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 07:42 http://mmbazari.blogfa.com

سلام

انشالله که داماد بشه این گل پسر و موقع رفتن به خونه خودش کلی شاد باشه و مردم ایران هم شادتر از همیشه باشند ...

یک گام برداشته شد ...مردم پیروز شدند ...

ف رزانه یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 08:14

من که فکر میکنم به خاطر عوض شدن جاشه

خب بچه ها هم حس میکنن دیگه...

الهی قربونت برم داداش کوچولوی ناز

جعفری نژاد یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 08:15

تا حالا به فرق زندونی بودن تو یه پشه بند یه وجبی و زندونی بودن تو یه قفس یه وجبی فکر کردی کیا؟!

همش همینه...ینی فعلن همش همینه
لااقل اون تو خیالت از نیش پشه راحته

سمیرا یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 08:31

پسرکمون می خواسته بره بیرون خب بزنه برقصه دیگه
آخه چرا نزاشتین باباییش
بوووووووس برای نیما جونم ازون لپای نازش:)

خانوم میم یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 08:35 http://mrsmim.blogfa.com

لایک

صومعه یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 08:36

سلام
الهی بگردم
چشمم کف پاش قربون اون لپای نازش بشم
بچه رو اینقدر پوشوندید اونوقت میخواید گریه نکنه
طفلی گرمش بوده خوب گریه میکرده

ف@طمه یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 08:54 http://zarafekocholo.ir/

پیتزای پرپیمونرو جناب همکار براتون خریدن عایا

مانی هم این حس خوشحالی ملتیو حس کرده :قلب

رها یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 08:55 http://gahemehrbani.blogsky.com/

با پروین خانوم موافقم
کلاه توی خونه ...اصلا . یه ملحفه سبک کافیه. کلافه میشه بچه باور کنید. حالا دکترش این ریختی ببینه کلی دعواتون میکنه حالا ببین. گفتم که قدیمی تر ها یکم فرق میکردند الان دکتر به هیچ وجه لباس زیاد رو توصیه نمیکنه. کلاه هم بیرون رفتنی سرش کنید.
کولیکش هم همونطور که میدونید گریه های خاصی داره شما قطره دایمتیکون تو خونه داشته باش آقا بابک لازم میشه. قطره سدیم کلراید بینی هم همراه یک پوار داشته باشید که اون هم از نون شب واجبتره. چون وقتی بینی فندقیش بگیره دیگه شیر خوردنش دردسر داره قربونش بشم
شایستی هم دلش مامان ناهید جون رو میخواد. در آغوش گرفتن و شعر و آواز خوندن خیلی کمک میکنه. ماشین سواری هم که...
خودتون متوجه میشید و راهشو یدا میکنید. نگران نباشید بچه گریه میکنه چون تنها همین راه ارتباطش مینه.

من یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 09:21 http://ghezavathayam.blogfa.com

شاید هم درد کولیک دارد بچه بیچاره. دردی که از همین روزها شروع می شود و تا 12هفتگی بچه آرام و قرار را از مانی کوچولو و شما می گیرد که البته من امیدوارم اینطور نباشد و مانی از آن دست بچه های کولیکی نباشد.
ای جونم چه خوردنیه این گل پسر

رها یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 09:25 http://fair-eng.blogsky.com

ظاهرا مندس تونستن شما رو سیر کنن! :دی
واقعا شب خوبی بود. شادی و خنده آمیخته با بغض و آه 4 سال پیش..... شب عجیبی بود....
امیدوارم این خوشی تداوم داشته باشه....

باغبان یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 09:31 http://laleabbasi.blogfa.com

عزیییییییییییییززم چه ناز خوابیده
فارغ از هر هیاهویی...

منیژه یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 09:32

ای جااااااااااانمممم...چه قند عسلی...خب شاید گرمشه بابایی!!!

ری را یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 09:38 http://narenjestaan.persianblog.ir

آخه تو این گرما چرا این بچه رو این قدر می پوشونید گرمش نشه ؟
«یه خاله ی فضول »

مریم یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 09:41 http://www.maryamkhanoomi.blogfa.com

کلاه تو این هوا گرمش نمیکنه؟گرمه هوا دیگه.
راستی دکتر به من گفته بود بچه ها تا 1 سالگی به بالش نیاز ندارن.
درد های کولیکی هم همین روزاس که شروع بشه.واسه دخمل من کولیک پرد جواب میداد.اما من دارو نمیدادم کلا.

لژیونلا یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 09:43

خدا حفظش کنه از بلایای روزگار
بنظرم گرمشه. این پوشش برای این فصل و داخل خونه سنگینه. کلاهشو هم بردارید.
مادر... قدرشونو بدونیم

خودم یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 10:11 http://khodemann.blogfa.com/

وای فک نکنم لازم باشه بچه رو اینقدر تو این وقت سال بپوشونید. معلومه که گرمش بود و لاغیر
این دفعه باید با اسم مادربزرگ بیام
چون دو تا از خواهرزاده هامو بزرگ کردم و هر بچه ای تو فامیل به دنیا میاد اگه ببینمش تو کار مامانش فوضولی می کنم درون جور مواقع بهم می گن مادربزرگ
هرچند راهنماییهای مفیدی بهشون می کنم

بابک اسحاقی یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 10:21

ممنونم از محبت دوستان
این عکس منظورم کلاه و لباس و پتو مال دیشب نیست
به خاطر مضمون پست ( آزادی و قفس و ... ) ازش استفاده کردم .

دکتر گفته بود تا چهل روزگی کلاه و دستکش رو در نیارید
ولی مانی مدام کلافه بود کلاهش رو در آوردیم خوب شد
دستکش هم فقط چون ناخنش بلند بود و صورتش رو چنگ مینداخت دستش کرده بودیم که اونم بعد از اینکه ناخنش رو گرفتیم درآوردیم .
ممنون از راهنمایی و توصیه همه دوستان
خدا رو شکر دیشب خیلی راحت خوابید ...

جعفری نژاد یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 10:27

دفعه ی آخرت باشه می بینم از این طفل معصوم و عکساش استفاده ی ابزاری می کنیا، تپل

خوبه منم بیام بندازمت تو شیشه خیار شور و از زوایای مختلف ازت عکس بندازم تا عکست همچین اساسی مضمون آزادی و قفس و این جور تعابیر رو برسونه... با اون هیکلت

آره بیام؟!

احمد یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 10:28 http://serrema.persianblog.ir/

ای جووووووووووووووووونمممممم
کلاشششششششششوووو
ماشاالله
خدا حفظش کنه برات بابک

سمیرا یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 10:42

اول تبریک برای قدم گذاشتن سه نفری ، به منزلتان.
انشااله قدمش براتون پراز خیر وبرکت باشه که هست چون بچه ها معصوم معصومن . خدا نگهدارش باشه، خدا نگهدارتون باشه.
زندگی سه نفره از دیشب به طور جدی شروع شد ، آخه آدم تا خونه مامان باباشه هنوز تمام قضایا دستش نیومده ! مامان ناهید گلمون هم که یه خانم تمام عیاره برای همین شماها کم و کسری را از الان به بعد متوجه میشید. ولی با تمام سختیهاش مزه داره ازاون مزه هایی که تا آخر عمر ازش یاد میکنی.
مهربان جونم خدا قوت الهی که هیشه سرحال و پرانرژی باشی .

مموی عطربرنج یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 10:42 http://atri.blogsky.com/

لپاشو ببین! ماشالا...
اسفند دودش کنید...

سپیده یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 10:46 http://setaresepideashk.persianblog.ir/

اااااااااای جووووونم :*

بولوت یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 11:04

اگه همین جوری این همه لباس بهش پوشونده باشید یه پتو کلفتم کشده باشید روش احتمالن از گرما ذله شده گریه میکنه! زمستون چقدر لباس میخواید بپوشونید بهش ؟

مریم یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 11:06 http://www.najvaye-tanhai.blogsky.com

آ قربونت بره عمه
جانِ دلم
خوابای رنگی ببینی

مریم یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 11:09 http://www.najvaye-tanhai.blogsky.com

آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ ~l~
رقص کُردی و فردی که جوگیر شده و از گروه جدا میشود

وانیا یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 11:17

این بچه چرا اینقدر محجبه؟؟؟
خوب منم این پتو تا خرخره روم باشه جیغ میزنم

مامان ناهید کجایی که بچه رو تلف کردن

فرزانه یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 11:55 http://www.boloure-roya.blogfa.com

به سلامتی و مبارکی. آخه بچه هنوز خونه مامان ناهیدش رو حفظ نکرده آوردینش یه جای دیگه . خوب معلومه دیگه دلش تنگ میشه برای مامان بزرگش. والله اگه منم خونه مامان ناهید بودم بعد که می رفتم جیغ و داد راه مینداختم

سعیده یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 12:00

خوشحالم که خوشحالید...
میدونم که اون پیتزایی هم که قراره بدید با خوشحالی میدید!
کاشکی به جای مهندس روی آرای باطله شرط می بستین!!

asal یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 12:02 http://shab-neviss.blogfa.com

بچه های این دوره زمونه اصولا سه ماه اول شبها گریه می کنند بی دلیل...توی گهواره خیلی زود آروم می گیرن اما

حسین یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 12:03 http://hosseinb.blogfa.com

سلام
داداش سیاسی اش نکن .
بچه جاش عوض شده .

زهره(خواننده خاموش) یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 12:24

آقای اسحاقی عزیز پیشنهاد می کنم مستند زبان کودکان پرسیلا دانستن را اگر تا به حال ندیده اید دانلود کنید و با مهربان عزیز ببینید.

بابک اسحاقی یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 12:34

ممنون زهره
یکبار توی تلوزیون دیدم ولی اسمشو نمیدونستم
حتما اینکارو میکنم
مرسی

کیانا یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 12:50 http://p4nt4lo0n.blogsky.com

ای جان دلممم

فرشته یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 12:56 http://houdsa.blogfa.com

عزیزم...چقدرآروم خوابیده...حتی تو پشه بند و با کلاه و دستکش...


گفتی لباساشو در آوردین دیگه من نمیگم ..اما واسه بچه ها تو گرما یه لباس کمتر از خودتون و تو سرما یکی بیشتر از خودتون تن کنید...(توصیه ی پزشکانه)

قطره ی کولیک اید (kulic aid) امیدوارم درست نوشته باشم اسم انگلیسیشو...اگه گیر بیاری بهترین دارو برای دردهای کولیکه...

منم مثه پروین خانوم طب سنی رو بیشتر قبول داشتم...بیشتر جواب میداد...

امیدوارم پسرک همیشه آروم باشه...تو یه دنیا پر از شادی...

آوا یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 13:04

خدا حفظ کنه مامان ناهید گل رو و مبارکا
باشه خونه جدیدوسه نفرتون. مانی گل
هم حتما به وضع جدید عادت میکنه.و
به مرور زمان ازگریه هاش کم میشه
خـــــــدا حفـــــــــــظش کنه
و راجع به دیشب..نظرخاصی ندارم،
فقط دیشب ناخود آگاه یاد رفقاییم
افتادم که هنوز به شرط وثیقه
آزادن..یاد اون روزای تلخ........
یاد ِ یاد ِ..و لبخند تلخ و بغض...
خدا کند آرامش به دل مردم
شهر بازگردد..خداکند........
یاحق...

نیلوفر یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 13:26 http://gorkhejevalang.blogfa.com

ای جانم فرشته کوچولو خوشگلمون.
امیدوارم حالش خوب شه و کمتر گریه کنه از این به بعد...
تشکشم که بنفشه,عزیز دلم

سمیرا یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 13:27 http://nahavand.persianblog.ir

میگم اون روز اول که یه دونه عکس گذاشتی بعدم یه عکس از راه دور زیر پشه بند! خب این انصافه؟ بابا چند تا عکس درست و حسابی از چهره بچه بذار ما ذوق کنیم خو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد