جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

سلام و عرض تشکر

بین کارتون های کودکی ما یکی از تاثیر برانگیزترین صحنه هایی که دیده بودم مربوط بود به کارتون پینوکیو

آنجایی که پدر ژپتو برای اینکه پینوکیو را به مدرسه بفرستد کتش را فروخت تا برای او کتاب بخرد .

از قضا هوا هم به شدت سرد بود و پدر ژپتو حسابی سردش شده بود .


قبلا وقتی یکنفر به بچه اش می گفت : جگر گوشه ٬ معنی حرفش را نمی فهمیدم . درک این مفهوم که چطور ممکن است یکنفر باشد که پاره تن تو باشد و از رنج کشیدنش جانت درد بگیرد برای کسی که فرزند ندارد سخت است .


حالا اما با آمدن پسرم مانی من این چیزها را خوب می فهمم . خوب

اینکه برای آرامش پسرم کت که هیچ حتی حاضرم تمام وجودم را فدا بکنم تا مانی راحت باشد و لبخند بزند .

حالا می فهمم جگر گوشه یعنی چه

پاره تن یعنی چه

شاید برای گفتنش کمی زود باشد اما من توی همین چند روز اندازه چند سال بزرگ شده ام .



این چند روز حسابی گرفتار بودیم و سرگرم

منزل مادرم هستیم تا هم حال مهربان بهتر بشود و هم اینکه جوجه چند روزه مان سر از تخم در بیاورد و ما هم یاد بگیریم چطوری ضبط و ربطش کنیم . مانی زردی هم داشت و ناچارا بردیمش بیمارستان و بستری شد و دیروز مرخص شد .

امروز هم اولین روزیست که آمده ام شرکت سر کار و مدام عکسش را نگاه می کنم و قربون صدقه اش می روم .

این چند خط را نوشتم تا هم تشکری کنم از لطف دوستانی که همه جوره محبت و لطف داشتند و شرمنده ام کردند و هم اینکه توجیهی باشد برای این غیبت چند روزه ...





بابا شدم ...

با فونت بولد و درشت

با صدای بلند و از سر خوشحالی

بدون هیچ توضیح و پیش زمینه ای عرض می شود که :

.

بابا شدم ....


.


اگر فکر می کنید شوخی یا جوک است .

اگر تصور می کنید سرکارتان گذاشته ام .

اگر فکر می کنید قرار است چند ماه دیگر بچه ام بدنیا بیاید .

یا هر فکر دیگری که می کنید

باید عرض شود که دارید اشتباه می کنید .


امروز دوشنبه ، سیزدهمین روز از خرداد هزار و سیصد و نود و دو

پسر کوچولویی به جمع خانواده دو نفره من و مهربان اضافه شد .

لابد می پرسید چه بی سر و صدا ؟

خب توضیحات مفصل است و البته در این مقال و مجال نمی گنجد .

در اولین فرصت همه چیز را برایتان تعریف خواهم کرد .

اگر دوست دارید ماجرا را از ابتدا بدانید ، تشریف ببرید اینجا

وبلاگی که از روز اول برای پسرم در آن نوشته ام .





شیشه ها

قدیم ها یک پیرمردی سر کوچه ما مغازه داشت .

از آن پیرمردهایی که سواد درست و حسابی نوشتن نداشت اما مو ، لای درز حساب و کتابش

نمی رفت . راحت ، پنج شش قلم جنس را جمع و تفریق می کرد و گاهی هم برای اطمینان چتکه را بر می داشت و محاسبه می کرد .





ادامه مطلب ...

..

سلام

شخصیت های این مسابقه در یک ویژگی خاص با هم مشترک هستند .

طبق معمول هم افرادی مشهور و هم کمتر شناخته شده در بین عکسها وجود دارند و به اولین کسی که بتواند هر ده نفر را به درستی تشخیص بدهد یک هدیه به رسم یادبود تقدیم خواهد شد .


به منظور جلوگیری از تقلب ، کامنتها تا اتمام بازی تاییدی خواهند بود .


عکسها در ادامه مطلب ...



ادامه مطلب ...

هفتادو چند میلیون ( من ) زیاده خواه

یکی دو سال قبل یک آقایی در شرکت ما استخدام و در واحد آموزش مشغول به کار شد .

چند سالی از ما بزرگتر و حسابی خبره و کارآزموده بود .

چند ماهی کار کرد و بعد هم به میل خودش استعفا داد و رفت .

هرچند مشکلات شخصی با رئیس را بهانه کرده بود اما احساسم می گفت این چند ماه صرفا به این خاطر بود که سابقه کار شرکت ما را در رزومه شخصی اش داشته باشد .


ادامه مطلب ...

برای دل دریایی مریم




چپ دست عزیز در آخرین پستش یک ابتکار جالب به خرج داده و از دوستانش خواسته تا به عنوان هدیه روز تولد برایش یک فایل صوتی بفرستند .

بیست و هفت اسفند سال 90 چپ دست با کمک دوستان عزیزم یک همچین هدیه محشری را به عنوان عیدی برای من تهیه کردند که هنوز طعم شیرین آن ، زیر زبانم است .


من هم یکی از داستان های جوگیریات را برای چپ دست خواندم که شاید به عنوان هدیه کمی تلخ باشد اما خودم خیلی دوستش دارم .

امیدوارم خوشش بیاد ...




+ لینک داستان




سیمین بهبهانی


عمرت دراز استاد سیمین بهبهانی

.





+ متاسفانه صفحه سیمین بهبهانی در ویکی پدیا مسدود بود .
++ چند نمونه از اشعار سیمین بهبهانی در ادامه مطلب ...
.

ادامه مطلب ...

.

فرض کنید قرار است که یک قرار وبلاگی برگزار بشود .

محدودیت مکانی هم وجود ندارد .

یعنی افرادی از شهر های دور یا حتی خارج از ایران هم می توانند در این قرار حاضر باشند .

پنج نفر از بچه های وبلاگی را که دوست دارید از نزدیک ببینید نام ببرید ...




+ پنج بلاگری که دوست دارم از نزدیک ببینم :

1- مجید - چارو

2- بابک - پرسیسکی وراچ

3- آناکارنینا

4- رویا - حرفخونه

5- نیمه جدی



+ تعداد دوستانی که دوست دارم ببینم خیلی زیاده ولی خب قانونا فقط پنج نفر رو می شد نام برد و قانون رو باید رعایت کرد .


++ از همه دوستای گلی که توی لیستشون از من و مهربان اسم بردند ممنونم و امیدوارم یکروز بشه همتون رو ببینیم .