جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

امشب با تو حرف می زنیم شیرمرد !!!

 دوستانی که با شیرزاد صحبت کردند : 

 

محسن باقرلو

آلن

آرمین

دلارام

 دختر بهار

الهام

فرناز

گل گیسو

حبیب

حنانه

مریم ماژ و موژ

کورش

مهرداد

میلاد

پریسا

نازنین مریم

پونه

رعنا

کیامهر

سمیرا

سهبا

صومعه

وانیا

سوسک سیاه

رها بانو

ژاکلین

مامانگار

مجتبی

الهه

بهار

بهنام

هلیا

هاله بانو

تیراژه بانو

زن ذلیل

خانم زائر

 

 

بازی  شیرزاد  امشب رونمایی می شود ...  

 

بغض

 

 .... کاش این همه بغض مجبور نبود قطره قطره خالی بشه به جون کندن . 

کاش میشد سد رو شکست تا همش یه جا خالی شه و خلاص ... 

آخه ما مردا سخت اشکمون میاد . 

اما راحت بغض تو گلومون گیر میکنه و نفس کشیدنو سخت میکنه ... 

 

 

 

شیرزاد طلعتی - ۲۶ شهریور ۱۳۸۸ - یک هفته بعد از مرگ هما ... 

  

 

- منبع این پست  

 

 

پی نوشت : 

فایل صداهایتان را تا ساعت ۱۲ ظهر فردا به این آدرس ایمیل کنید :   

 

kiamehr.bastani@gmail.com 

 

مرسی فقط همین

امروز تولد مهربان است 

به جای تبریک می خواهم تشکر کنم :

مهربان من ! ممنون که این روزهای گند و مزخرف مرا تحمل می کنی ... 

 

بازی صوتی شیرزاد سه شنبه شب برگزار می شود . 

لطفا عجله کنید ...

بازی صوتی شیرزاد

 -
مریم - همسفر شیرزاد اینجا برایم نوشته :
 پنجشنبه 15 اردیبهشت ماه سال 1390 ساعت  8:03 PM
 

 سلام کیامهر عزیز
رفیق شفیق مرد مردا

مریمم          همسفر شیرزاد               کسی که دلش برای تو و برای همه ی بچه های سرزمین بلاگستان میتپید و عاشقتون بود و هست

دیشب وقتی صفحه وبلاگتو باز کردم و دیدم برای دل داداشت داری متحمل چه زحمت بزرگی میشی ۳ حالت همزمان بهم دست داد

اولیش این که سرمو جلوی همه با افتخار بلند کردم و گفتم بیاین ببینین داداش شیرزادم داره براش چیکار میکنه و از خوشحالی بعداز ۴ روز خندیدم

دوم اینکه یه بار دیگه به شیرزاد افتخار کردم که با چه آدمای بزرگی دوست بوده و هست و یه نفس راحتی کشیدم که خدایا چقدر تکیه گاههای محکم و بزرگ و مردی دارم که مهربونی و عظمت لطفشون زبون همه رو بند آورده و شیرزادم داره اون بالا به همه نشونشون میده و میگه غلط کرده هر کی گفته رفاقت و برادری و مهربونی مرده


سوم اینکه کیامهر جان و همه ی شما دوستان عزیزدلم که این نوشته رو میخونید مریم شیرزاد میدونه که اینکار جز زحمت برای شما عزیزای دلم هیچ و هیچ نداره ولی کیا جان تو خودت گفتی که شیرزاد یه بازی گذاشته و به تو گفته که این کارو براش انجام بدی

کیامهر جان شیرزاد من چشم انتظاره

چشم انتظاره اینکه داداشای گلش و خواهرای مهربونش براش حرف بزنن 

 و با این کار مریمشو آروم کنن
کیا مهرجان به خدا قسم دیشب نوشتم که بچه ها دست همتونو برای این کارتون میبوسم که شما معنی واقعی خواهری و برادری رو برای من و شیرزاد تموم کردید ولی دستم لرزید و خجالت کشیدم از اینکه نتونم با شما با زبون مردونگی خودتون حرف بزنم

من این چند روزه       کاش       زیاد گفتم


کیامهر جان تورو خدا کاری نکنید که دوباره بگم ایکاش دیشب این جمله رو پاک نمیکردم و میفرستادم

دوستای مهربونم    مریم شیرزاد ۲ شبه که ساعت به ساعت داره صفحه کیامهر عزیزو باز میکنه که صداهاتونو گوش بده و ببره برای شیرزا
د 

میدونم خواسته زیادیه که بخوام برای شیرزاد حرف بزنین ولی بچه ها شیرزاد منتظره

کیامهر جان    دوستای خوبم به خدا قسم این چند شب فقط با نوشته های شما آروم شدم و حرفاتون و نوشته هاتون برام آبی بوده رو آتیش دل سوختم    

کیامهر جان  
 اگه با پررویی تمام بگم که این کارت باعث میشه کلی آروم بشم و تسکین پیدا کنم چیکار میکنی؟

بچه ها ازتون خواهش میکنم اگه میخواید برای مریم شیرزاد یه چیز فقط یه چیز برای تسکین پیدا کنین این کارو برای شیرزاد انجام بدید

از روی ماه همتون شرمنده ام

خدا کنه شیرزاد بخاطر این پرروییم دعوام نکنه و از دستم ناراحت نشه

ولی عیب نداره

صداهای شمارو که همراه خودم ببرم پیشش اصلا یادش میره که منو بخاطر این زحمتی که به همتون میدم دعوا کنه و بگه آخه دختر این چه کاری بود که تو کردی


بازم من و شیرزاد برای نظر همتون احترام قائلیم و دست همتونو از ته قلبمون و با تمام وجودمون میبوسیم

کیامهر جان من جواب شیرزادو چی بدم 
؟ 
بازیتون کی شروع میشه؟ 
 
********** 
تشریف ببرید ادامه مطلب ... 
 
ادامه مطلب ...

مرد قطعه ۷۴ بهشت

دیروز    ساعت ۱۱ وقتی دوستانش داشتند زار زار گریه می کردند  

مرد قطعه ۷۴ بهشت با لبخندی روی لب داشت تماشایشان می کرد  

 

شیرزاد جان !  

ما که می دانیم تو با آن همه بزرگی توی آن دو متر چاله خاکی  جا نمی شوی .  

ما که می دانیم تو آن پایین خواب نیستی . 

ما که می دانیم تو آن بالا بیداری و داری نگاهمان می کنی . 

ما که می دانیم جای تو خوب و راحت است .

گریه ما برای تنهایی خودمان بود .  

 -

 

روایت کرگدن  

روایت حبیب  

روایت کورش  

روایت الهه

روایت هاله بانو 

تیراژه عزیز هم درست در همون لحظاتی که توی بهشت زهرا  کنار ما بودند داغدار رفتن عزیزی شدند . برای ایشون آرزوی صبر دارم ...

وداع با یک مرد ...

تمام   لحظه ها در مرگ مدفون است
جوانی در پس یک شوم بی پایان
برای نیستی بر عرش
زمان را زیر و رو میکرد
تمام خوب ها در مرگ آلاله
میان حسرتی جانکاه
جان میداد...
زمان بی رنگ تر از من
و من بی رنگ تر از محض
کسی بر رد پای تلخ این احساس
نقاب نیستی میزد...
و آخر سنگ قبری سرد
تمام آرزو در خاک
صدای ضجه ی {یک زن}
به روی سنگ بی احساس...
همه باریدن از بی تابی این درد
و من در انتهای یک امید سرد
به یادت
در میان لمس این حسرت
کلامی تلخ می بارم
و از این واژه های مانده در حسرت
به یاد بودنت در یاد
کلامی سبز میسازم... 

                                            (باران

 

 

با تشکر از همه دوستانی که قبول زحمت کردند و تشریف آوردند .   

 

اینجا را ببینید ... 

 


یک دنیا ممنون میثای عزیز 

 

بهار که بیاید ...

امروز   توی چاپخانه خانم فتوشاپیست وقتی ماجرای چگونه رفتن شیرزاد را فهمید 

بغض کرد و آهی کشید  

وقتی داشت جملات شیرزاد را تایپ می کرد دیدم چشمهایش خیس شده اند . 

پرسید : ببخشید این مرحوم چه نسبتی با شما داشت ؟ 

من هم گفتم : برادرم بودند ... 

 

 

 به لطف خدا   بازی صوتی شیرزاد   را بزودی برگزار می کنیم . 

کامنت مریم حجت را تمام کرد ...  

 

 

شیرزاد جان 

قرارمان فردا ساعت یازده صبح 

بهشت زهرا-قطعه ۷۴-ردیف ۴۵-شماره ۷۷ 

 

مهمانی لوتی

دوستان شیرزاد روز جمعه ۱۶ اردیبهشت  

ساعت ۱۱ صبح بر سر مزار او گرد هم می آیند. 

بهشت زهرا-قطعه ۷۴-ردیف ۴۵-شماره ۷۷.

انصرافیه

چند تا از دوستان خصوصی و عمومی کامنت گذاشتند و نسبت به انجام این بازی انتقاد کردند 

انتقادهاشون هم انصافا درست و به حق بود 

طوریکه از انجام این بازی منصرف شدم ...  

 

با تشکر از آلن ٬ دلارام ٬ آرمین ٬ کورش ٬ سوسک سیاه ٬ مهرداد(تیراژه) ٬ سهبا ٬ وانیا ٬ فرناز ٬ سمیرا ٬ رها و صومعه عزیز که محبت کردند و فایل صداهاشون رو فرستادند . 

فایل همه صداها به ایمیل دوستان بالا ارسال میشه و اگر مجالی بود توی یکی از رادیو ها از این صداها استفاده می کنم ... 

 

به خاطر بدقولی شرمنده ام ...

الو شیرزاد ... منم کیا ... گوشی رو بردار !!!

 

هنوز               صدایت روی پیامگیر موبایلم هست که  می گویی :  

 

من شیرزادم ... گویا با من کار داشتی ... زنگ بزن ... من بیدارم کیا !!! 

 

و من هر  روز دارم شماره ات را می گیرم و زنگ می زنم  

ولی تو بیدار نیستی شیرزاد جان !!!  

تو که خالی بند نبودی با مرام .... 

 

دلم برایت خیلی تنگ شده شیرزاد  

این خیلی را فقط من و تو و خدا می دانیم  

امشب می خواهم یک دقیقه با تو حرف بزنم شیرزاد 

فقط یک دقیقه  

و صدایم را بگذارم اینجا که هر وقت گذری از جوگیریات رد شدی  

حرفهایم را بشنوی ...  

هر کس هم که دوست داشت با شیرزاد حرف بزند صدایش را بفرستد به این آدرس 

  

 kiamehr.bastani@gmail.com 

 ************************************************************* 

بچه ها چرا گریه می کنید ؟    

شیرزاد یک بازی وبلاگی راه انداخته   

از من خواست خبرتون کنم  

شیرزاد عاشق بازی بود  

اینبار دور هم جمع میشیم برای شیرزاد ... 

مطمئنم خودش هم میاد ....  

باور کنید زود تر از همه صداش رو فرستاده ...  

 

 

الو شیرزاد ... منم کیا ... گوشی رو بردار !!!