جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

برای شازده کوچولو ...

چند شب بعد از بازی آوازها 

چند تا از فینالیست ها دور هم جمع شدند 

زدند و رقصیدند و آواز خواندند . 

هیچ وقت فرصت نشد تا فایل صدایشان را برایتان بگذارم . 

این پست ناقابل بهانه ای شد  

تا هم صدای آواز چند تا از فینالیست های آکادمی را بشنوید  

و هم تشکری کرده باشم از محبت های همیشگی خواهر خوبم میثا ... 

 

 

 

 

آواز دوستان شازده کوچولو 

 

 

 

 

یک هفته چرت زدن توی دنیای جاذبه های واژگون

 

یک هفته است که مادر بزرگم بین زمین و آسمان دارد چرت می زند 

یک دنیایی که نه انقدر زمینی است که بگویند زنده ای 

و نه آنقدر آسمانی که بگویند مرده ای 

یک جایی دقیقا بین مرگ و زندگی 

یک دنیایی که جاذبه اش گور بابای نیوتن برعکس است انگاری 

باید خودت را محکم به یک چیزی روی زمین بچسبانی تا به آسمان پرت نشوی 

مادربزرگ من هم دستش را محکم به یک ریسمان گرفته که زمین را به آسمان وصل می کند 

تا می آید پرت بشود به آسمان دکترها برش می گردانند 

همینکه دستش خسته می شود و می خواهد طناب را ول کند  

یکهو یکی در گوشش اشکی می ریزد و او هم پشیمان می شود و دوباره طناب را می گیرد 

شده مثل یک گل توی گلدان 

آب و غذایش را با شلنگ به او می دهند 

نفسش هم با کپسول اکسیژن است

هفته پیش چند لحظه بلند شد و نشست 

با من حرف زد 

حتی دعوایم کرد که چرا از او عکس می گیرم 

اما دیروز فقط خوابیده بود و با چشمهای بسته حرفهایمان را گوش می داد 

چشمهایش خیس می شد از اشک 

صدایمان را می شنید 

صدایمان را می شناخت 

اما نمی توانست حرف بزند 

زور می زد که چشمهایش را باز کند اما نمی توانست .  

 

-

امشب می خواهم از مادربزرگم بنویسم 

تمام خاطره هایی که تویشان مادر بزرگ نقش اول است  

این پست تا چند روز دیگر پایین می رود 

و کسی دیگر آن را نخواهد خواند 

اما یکروز خودم از حفظ  

جمله به جمله اش را برایت تعریف می کنم مادربزرگ !

 

ادامه مطلب را  بخوانید بی زحمت ...   

 

 

 

 

ادامه مطلب ...