جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

خدا هم رستگار شد

سلام آقای اسحاقی ! 

یه خواهش خیلی بزرگ دارم ازت.....
خیلی ها به این جا سر میزنن......این خیلی خوبه اگه یه پست برای مامان دوستم بزاری..... 

شاید دعای آدمای پاکی که به اینجا میان بتونه کمکش کنه.....
دوستم فقط 16 سالشه......
مامانش یه سال و خورده ایی میشه که سرطان کبد داره.....الان حالش خیلی خرابه.....سرطان خیلی تو بدنش پخش شده......همه جا رو گرفته.....برای بار سوم دارن شیمی درمانیش میکنن......
خیلی دردناکه.....دردناکه که تو همچین امتحانی آدم از خدا نبره.....ولی دوست من نبرید ..... هنوزم به خدا ایمان داره.....
من یه بار تو وبم پست گذاشتم.....از دوستان خواستم که تو وبلاگاشون لینک این پستو بزارن که بقیه هم بخونن.....ولی کسی به وبلاگ من سر نمیزنه.....خیلی مفید نبود.....ولی اگه تو پست بزنی.....ازشون بخوای لینک پستتو تو وبلاگاشون بزارن......با دعای این آدما که دلاشون خیلی پاکه.....میشه که معجزه بشه.....این حداقل کاریه که میتونم برای دوستم بکنم......
اگه اینکارو بکنی یه دنیا ممنونت میشم..... 

 

 

 

دیشب که این کامنت رو خوندم خیلی فکر کردم که از من  چه کاری بر میاد ؟  

هیچی متاسفانه 

واقعا اینجور وقتها آدم چی میتونه بگه ؟ 

چی داره که بگه ؟

راستی اگر ما با خدا کار داشته باشیم چیکار باید کنیم ؟ 

به کجا باید لینک بدیم ؟  

کجا براش کامنت بذاریم ؟ 

رفتم گوگل رو سرچ کردم  

متاسفانه خدا وبلاگ نداشت ... 

 

به همین خاطر براش یک وبلاگ ساختم . 

اولین پستش رو در ساعت ۲۲:۳۱ دقیقه دوم دی ماه ۱۳۹۰ نوشت   

اولین کامنتش رو هم خودم براش گذاشتم 

راستش ترسیدم بعدها سرش شلوغ بشه و دیگه کامنتهام رو نخونه 

 

شما هم اگر دوست داشتید میتونید برید اینجا و باهاش درد و دل کنید .  

 -

نظرات این وبلاگ تاییدیه ... 

اگر می خواید کامنت بذارید اسمتون رو ننویسید 

اگر هم دوست داشتید براش خصوصی بذارین

 

  

 

+ لطفا برای شفای مادری که سرطان کبد دارد دعا کنید ... 

++ محمد عزیزم محبت کرده و آهنگ زیبای نازنین مریم را با سنتور نواخته   

دلی نواخته

امشب گوش دادم و آه کشیدم  ... 

 

  

داغ داغ

 

 -

این هم عکس بابا و کیامهر و رادین - امشب  

 

 

 

 

بلاگزیت ویژه شب یلدا  

 

 

بابا شصت و یکمین شمع رو فوت می کنه

سالهای جنگ وقتی صدای آژیر قرمز می آمد مو به تنمان راست می شد . 

من و مریم و نرگس می دویدیم بغل بابا  

و بابا می گفت بیاید بچه ها ! بیاید برین توی جیبم 

و ما را محکم بغل می کرد  

هر سه تایی  

و ما انقدر ایمن بودیم توی بغلش که هیچ بمبی به ما کارگر نمی شد

هیچ ترسی برایمان نمی ماند . 

 

فردا سوم دی ماه است و روز تولد بابا 

بابایی که چند وقت است نا خوش احوال است 

بابایی که اگر نباشد دنیایم سیاه می شود 

قهرمان من 

مرد من 

عزیز من 

قول بده انقدر باشی که بچه های مرا هم توی جیبهایت قایم کنی 

تولدت مبارک ...  

 سال ۸۵ - بابا و کیامهر

  

 

 

+ سیندی هم رستگار شد ... 

 

 

 

 

بدون هیچ توضیحی تشریف ببرید    اینجا ... 

 

 

 

  

 

امیدوارم همه دوستان شب یلدای خوبی رو گذرونده باشند و این وعده رو بهتون میدم که امشب به مراتب شب قشنگ تری میشه با این همه لطف و محبت و صدای قشنگ ... 

قبلا هم گفته ام که تمام زحمت های بازی وبلاگی به این می ارزه که تو قبل از همه صداها رو  

می شنوی یا عکس ها رو می بینی ... 

دیشب تا نزدیک های صبح داشتم صداهاتون رو گوش می دادم و انصافا کولاک بود و محشر 

یک عالمه بغض و غم و خنده و شادی و جیغ یکجا  

یکبار دیگه از همه دوستانی که مارو قابل دونستند و زحمت کشیدند و فایل فرستادند ممنونم

اسامی شرکت کنندگان در بازی رو اینجا می نویسم تا اگر احیانا اسم کسی جا مونده دوباره فایل صداش رو بفرسته : 

 

سیندرلا - پونه - آذرنوش - آگوستین - دل آرام - دنیز - سهبا - کوشالشاهی - گل گیسو - محدثه 

 

وانیا - فرزانه - کودک فهیم - میثا - عادل - سیمین - هیشکی - الهام - م.ح.م.د - الهه - آوا - ایلیا 

 

رعنا - ری را - سمیرا - صالی و زهرا - عارفه - عاطی و رضا - مامانگار - محسن باقرلو - مهرداد  

 

نصیبه ( فسیل ) - نیما - نیمه جدی - وروجک - پروین بانو - کیانا و نعیمه - حمید اسکندری  

 

مژگان امینی و مینا و مامان بزرگ - محمد جعفری نژاد - نازی - کیارش  - فرشته - مهربان -بابک  

 

سپهر - بهروز - هلیا - کورش

  

 

به امید خدا اگر برقمان قطع نشود و اینترنتمان بازی در نیاورد و نفسمان برقرار باشد 

 ساعت 22:00 امشب بازی رونمایی می شود البته با یک مقدار سورپرایز  

 

 

 

+ فال حافظ با نرجس 

 این هم ایده جالبی از سهبای عزیز ... بد نیست ببینید و اگر دوست داشتید شرکت کنید .