جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

یک عالمه خبر خوب

امروز روز عجیب و غریبی بود .  

یک عالمه اتفاقات جالب و خبرهای عجیب و غریب شنیدم که بد ندیدم شما هم بدانید . 

جز یک خبر تقریبا ناراحت کننده ٬ خوشبختانه همه اتفاقات دیگر خوب و دلخوشکن بود  

چیزی که توی این روزهای غم انگیز کمتر همزمان پیش می آید . 

 

  

 

خبر اول اینکه : 

آهای خانمهایی که سنتان کمی بالا رفته است و احساس می کنید که روی دست بابایتان  

مانده اید و شاهزاده سفید پوش دیگر هیچ وقت پیدایش نمی شود . بدانید و  آگاه باشید که یکی از باسابقه ترین ترشیدگان بلاگستان دارد به خانه بخت می رود و در این بلبشو بازار بی شوهری توانسته یک شوهری برای خودش دست و پا کند . هررررررررر 

 

جدای از شوخی خیلی خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم که هاله بانو ی عزیز دارد ازدواج  

می کند  و وقتی امروز زنگ زد و پشت تلفن جیغ کشید من اول فکر کردم که خدای نکرده اتفاق بدی برایش افتاده است . اما بعد متوجه شدم که چند شب پیش خواستگار داشته اند و قرار است نیمه شعبان شیرینی بخورند  به همین دلیل دارند ازخوشحالی جیغ می کشند .  

بر خلاف تصورم ، شاه داماد نه تنها کور و کچل و فلج نیستند بلکه پولدار هم هستند و از همه مهمتر وبلاگ هم دارند  .  

از صمیم قلب برای هاله بانوی عزیز و همسر ایشون (نمی دونم اجازه دارم اسمشون رو بگم ؟ ) آرزوی خوشبختی و سعادت دارم .  

باور کنید هیچ خبری نمی توانست مثل این ٬ اول صبحی حالم را خوب کند . 

پس خانم های مجرد بلاگستان ! نا امید نباشید . 

 

رونوشت : نینا  - فرزانه - روشنک - جزیره و ...

 

 

خبر دوم اینکه :  

از چند وقت پیش متوجه شدم که هر وقت مهربان با هلیا تلفنی صحبت می کند یا خیلی آرام و یواشکی حرف می زنند و یا اینکه می رود توی یک اتاق تا من نشنوم . راستش را بخواهید کمی مشکوک شده بودم و چند باری هم از مهربان سوال کردم که جواب درست و حسابی نگرفتم . 

القصه امروز خیلی اتفاقی به ذهنم خطور کرد که به کورش تمدن یکدستی بزنم و برایش پیامک زدم که : شنیدم داری بابا میشی باقالی ! تبریک میگم 

و درکمال تعجب کورش جواب داد که : مرسی بابک ! خیلی حس فوق العاده ایه  

اول فکر کردم به جای اینکه ما ایشان را سر کار بگذاریم ایشان ما را اسکول کرده اند اما وقتی زنگ زدم دیدم قضیه صحت دارد . آقا کورش تمدن تا چند وقت دیگر بابای یک دختر کاکل زری می شوند  و بنده هم عمو خواهم شد . 

از صمیم قلب این پیشامد خیر را به کورش و هلیای عزیز تبریک میگم و امیدوارم که تولد این کودک برای خانواده اش پر از خیر و سلامتی و برکت باشه ...  

 

هلیا ! باور کن مهربان چیزی به من نگفت . من خودم شانسی فهمیدم ...

  

 

خبر سوم اینکه : 

بالاخره بعد از پیگیری های فراوان و مستمر  بچه های بلاگستان ٬ میلاد عزیز  

مخاطب همیشگی کامنتدانی ها و گذارنده کامنتهای بلند بالا ٬  وبلاگ ساخت و قرار است فردا شب به مناسبت نیمه شعبان اولین پستش را بنویسد . 

به شخصه برای من افتخاری بود که در کلیه مراحل ساخت وبلاگ ٬انتخاب اسم و آدرس و حتی قالب وبلاگ و ساخت هدر با ایشان همکاری داشته باشم و قرار است اولین کامنت وبلاگ هم توسط بنده گذاشته شود . به امید خدا فردا شب آدرس وبلاگ میلاد را برایتان می گذارم . 

 

 

خبر چهارم اینکه : 

یادتان هست چند وقت پیش خدمتتان عرض کردم که یک بنده خدای روانی با آیدی eshaghi.babak می رود و با بچه ها چت می کند ؟ خوشبختانه با کمک اطلاعات مردمی و همیاری دوستان عزیزم در سایبر تک توانستیم آیدی واقعی ایشان و مرکز مخابراتی وی را کشف کرده و به امید خدا دراولین فرصت ماتحتش را پاره خواهیم کرد و مادرش را به عزایش خواهیم نشاند . پس منتظر اخبار تکمیلی طی روزها آتی باشید . 

هم شما عزیزان  

و هم تو دوست عزیز ماتحت پاره  

 

   

 

خبر پنجم اینکه :  

نمی دونم این خبر خوشحال کننده است یا ناراحت کننده . قاعدتا باید با شنیدنش خوشحال باشم ولی چه کنم که دلم بدجور می گیره ...  

 آرش پیرزاده عزیز بالاخره تونست بعد از چند سال کارهای مهاجرت به کانادا رو تموم کنه و دیشب زنگ زد و خبر داد که نهایتا سه تا چهار ماه دیگه برای همیشه از ایران میرن ... 

می دونم باید خوشحال باشم از اینکه دوست عزیزم توی یک کشور دیگه و فارغ از خیلی محدودیت ها و مشکلات ٬ زندگی مطمئنا بهتری خواهد داشت و هانای عزیزم در محیط بهتری بزرگ میشه ٬ تحصیل می کنه و ازدواج خواهد کرد . 

ولی چه کنم که دلم می گیره و اشک چشمهام سرازیر میشه وقتی به نبودنشون فکر می کنم 

به اینکه دیگه پنجشنبه ها دور هم جمع نخواهیم شد و بازی نخواهیم کرد و هانا برایمان شیرین زبانی نمی کند . 

  

در مورد رفتن آرش و مهناز و هانا ٬ حرف زیاد دارم که مفصل توی یک پست خواهم نوشت . 

عجالتا به همین اکتفا کنید ... 

 

 

 

 

موضوع بندی  thirteen's lies ( دروغ های سیزده ) موضوع بندی جدیدی است که اگر یادم بماند از این به بعد سیزدهم هر ماه خواهم نوشت ... 

 

 

نظرات 149 + ارسال نظر
حمیده سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 13:57

وبلاگتون عالیه عالی

yasna سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 14:07 http://delkok.blogfa.com

من هم به هاله بانو تبریک می گم امیدوارم دستش رو سر همه دختران مجرد وبلاگستان بکشه همه روان شالله تا پایان خانه بخت بفرستد!
به ْآقا کوروش و خانومش هم تبریک فروان عرض می شود البته به بابک عزیز هم دست مریزاد می گویم بابت این مه هوش و ذکاوت....
فکر کنم بیشتر از همه تیراژه از وبلاگ زدن میلا خوشحال میشه... مورودتان به دنیای مجازی موبارک میلاد جان...

امیدوارم ارش عزیز به مهاجرت هم هم چنان بنویسه در این سرا ..و بلاگستان را تنها نگذارد با دوستان مجازیش....
موفق باشید همگی..

خورشید پورامینی سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 14:14

تبریک .......
هم به هاله بانو،
هم به آقا کوروش،
هم به آقا میلاد،
هم به خودتون.
امیدوارم آقای پیرزاده، مهناز خانم و هانا جان زندگی خوبی رو کنار هم داشته باشن.

جزیره سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 14:27

اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااَ

وااااااااااااااااااااااااااااااااای بابک، وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای

ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااَ


هالهههههههههههههههههههههههه تبریک میگممممممممم.ایششششششششششالله خوشبخت شی رفیق. شوهرشو ما میشناسی؟خب بگو دیگه ما میمیریم از فضولی
هاله خیلی خوشحالم شدم ایشالله خوشبخت شی عزیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییزم

هلیا عزیییییییییییییییییییییییییییییییزم تبریک میگم
کوروش به تو هم تبریک میگم. یعنی اینقده این دوتا خبرو شنیدم خوشحال شدم که دوس دارم گریه کنم از شدت خوشحالی.وای خدایا شکرت

خیلی ممنون بابک که گفتی
بعدا واسه اینکه اسممو نوشته بودی و نامحسوس بم تیکه انداخته بودی حالتو میگیرم ولی فعلا کلی خوشحالم.
حالا برم خبرا دیگه تو بخونم

علی سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 14:29

برای هاله بانوی عزیز آرزوی بهترین ها رو دارم

از رفتن آقا آرش هم ناراحت شدم

بابک سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 14:33

بچه ها تو رو خدا پست رو تا آخرش بخونید
اینجوری من عذاب وجدان می گیرم

پرچانه سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 14:37 http://forold.blogsky.com/

اینا همش دروووووووووووغ بود؟

الف سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 14:37

قیافه ی من در حین خوندن پست>> :X

قیافه ی من بعد از خوندن آخر پست >> :|

[ بدون نام ] سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 14:37

وا چرا تبریک میگن مگه دروغ ۱۳ نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

هاله سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 14:38 http://assman.blogsky.com

کاش اول عنوانو می خوندم !! حیف اون جیغ های خوشحالی که زدم :)))

پرچانه سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 14:39 http://forold.blogsky.com/

ینی واقعا دلم میخواست علم اینقدر پیشرفت میکرد که از همین فاصله میتونستم با بیل بزنم تو سر اونی که اولین بار دروغ های 13 رو اختراع کرد

پرچانه سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 14:40 http://forold.blogsky.com/

البته وقتی این همه خواننده ی ساده لوح دارین
شما دروغ نگی من بگم؟

هاله سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 14:41 http://assman.blogsky.com

پرچانه من از شما و بیل حمایت می کنم !

طـ ـودی سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 14:42 http://b-namoneshon.blogsky.com

یعنی اینا همه دروغ بوووووووووووووووووووووووووووووود؟!!؟؟؟!؟؟؟؟؟؟؟!؟!؟؟!؟؟!

جزیره سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 14:43

اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااَ ،بابکککککککککک.....
دوس دارم موهای سرتو با موچین بکَنَم بابک اسحاقی

الان راس گفتی یا دروغ گفتی؟
یه طومار واسه اون سه تا مورد نوشتم و پاک کردم. اصلا نوشتن هیچی میدونی چقدر خوشحال شدم بابت دوتا خبر لوس

جزیره سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 14:45

من هم از جنبش بیل حمایت میکنم

خدا رو شکر میکنم که کیانا خواب بود و خدا رو شکر میکنم که شماره هلیا رو نداشتم و امیدوارم هردوتا اس ام اسو بخونه کیانا

و اینکه یه روزی تلافیشو از سرت در میاریم

جزیره سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 14:48

بعد دوتا خبر "نقطه ش" جاموند. اینو گفتم که بگم اون لوس برمیگرده به تو


یعنی آی من الان دارم حرص میخورم. آی حرص میخورم.

هاله سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 14:53 http://assman.blogsky.com

جزیره تو دست به جنبشت خوبه ! برو جلو ما همگی با بیل حمایتت می کنیمم !
جنبش موچین هم باید جالب باشه

بابک سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 14:53

جزیره جان !
شما یکی حقته
دیشب نوشته بودی پستت رو نخوندم و فقط آخرش که فایل حمید بود ر و گوش کردم
خب اگه الانم می رفتی آخر این پست رو می خوندی اینطوری ضایع نمی شدی عزیزم

دلم خنک شد

جزیره سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 14:56

اتفاقا هاله جان جنبش های جالبتری هم هست مثلا "جنبش انبر""ایکونش هم که میدونین به چه سازمانی برمیگرده دیگه؟!"
میتونیم با انبر ناخناشو بکشیم.البته چون تعداد موهای سر بیشتر از 20تا ناخنه رو همون جنبش موچین کار میکنیم

تیراژه سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 14:56 http://tirajehnote.blogfa.com/

جناب اسحاقی
من با خیلی از خطوط اشک ریختم
این چه کاریه آخه؟
ولی خدایی دروغ بود اینا؟
آرش پیرزاده از ایران نمیره؟ هلیا نی نی نداره؟

yasna سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 14:56 http://delkok.blogfa.com

وایییییییییییییییی خدا از دست تو بابک ککککک خدا کچلت کنههههه تازه دیدم ...اعصابم خورده از بس حس بیخودی گرفتم واسه این پستتت بابکککککککک

فیلسوف سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 14:56 http://05.blogfa.com

به جان خودم قبلی که کمنت دونی رو وا کنم فهمستم دروغ 13 بوده

تیراژه سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 14:58 http://tirajehnote.blogfa.com/

جناب اسحاقی
یه سوال
به چه دلیل اسم من جزو اون عزیزانی که رونوشت اولین خبردروغینتون رو دریافت میکنند نیست؟

من که از اول اون دورغای سیزده رو خونده بودن جزیره و هاله تقصیر خودتونه که نخونده میرین سر اصل مطلب...
عجب تیکه ای جزیره بهت انداخت!!!! هرررررررررررررررر
من بودم یه فکر میکردم به حال خودم جزیره ‍
میگن بعضی جمله ها هرچند دروغ انرژیشون بالاست....
یهو دیدین همه این موارد بالا درست از آب در اوومد

جزیره سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 14:59

بابک تو هیچی نگوآآآآآآ. با احساسات 11 نفر انلاین بازی کردی. اصن به اخر که رسیدم نزدیک بود سکته کنم. قلبم درد گرفته الان. تو میدونی با خوندن گزینه ی 1 من چـــــقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــَدر امیدوار شده بودم؟!:دی
نمیدونی که. نمیدونی:دی

جزیره سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 15:02

پری جان!
اون هرررررررر به کی برمیگشت؟سعی کن جوابت "بابک" باشهسعی کن مامان،سعی کن:دی

بابک سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 15:07

تیراژه جان
شما امید به شوهر دادنت هست
ولی اونایی که اسم بردم امیدی بهشون نیست

طـ ـودی سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 15:09 http://b-namoneshon.blogsky.com

یعنی این همه جمله بندی کردیم واسه تبریک و اینا کشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــک.

یعنی کماکان ناامید باشیم از آمدن شاهزاده سفید پوش!!!!!!!!!!! بابا نقطه های امید تازه داشت در وجودمان روشن میشد. کورشان کردید خوووووووووووووو

هاله سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 15:10 http://assman.blogsky.com

جزیره نظرت در مورد جنبش رنده چیه ؟؟ هیجانشم بیشتره
پری فروختی ما رو ؟؟:دی پری دلت میاد ؟؟

افروز سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 15:11

یعنی چی الان؟تو مارو سرکار گذاشتی بابک
فکر کن چقدر خوشحال شدم که کوروش داره بابا میشه و آقای پیرزاده می تونن تو این شرایط افتضاح که انقدر مهاجرت بعنوان یک ایرانی سخت شده مهاجرت کنن
امان از دست تو

جزیره سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 15:11


الهی مثه بلاگفا، بلاگ اسکای این پستتو حذف کنه تا دیگه نگی امیدی به ما نیست. بعدشم حالا نه اونایی که مزدوج شدن خیلی راضی ان.ایش"ایکون ضرب المثلی که توش این جملات باشه: گربه-دست-گوشت-پیف پیف"

هاله سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 15:12 http://assman.blogsky.com

این سه نقطه ی آخر رونوشت شامل یه گروه عظیمی از عزیزان بلاگستان میشه ..یکی دو تا که نیستیم

خورشید پورامینی سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 15:14

خیلی نامردین آقای اسحاقی نمی دونین وقتی آخرشو خوندم چه شکلی شدم

جزیره سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 15:18

رنده؟
من تا حالا نشنیده بودم.باش چیکار میکنن اونوخت.
هاله!!!تو خیلی خشنیا :دی

علیرضا سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 15:18

هررررررررررررررررر
خب من هم تو قرعه کشی بانک یه ماشین برنده شدم

جدا با خوندن چند تا کامنت اول پهلوهام از شدت حنده درد گرفتن

بابک سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 15:18

خورشید عزیز
مزاح کردم
باید تا تهش می خوندی
به بابا خیلی خیلی سلام برسون

هاله سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 15:20 http://assman.blogsky.com

جزیره با رنده, رنده می کنن دیگه

طـ ـودی سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 15:22 http://b-namoneshon.blogsky.com

میگما، حالا که مهربان جون و هلیا خانم با هم درمورد بچه صحبت نمیکردن، پس راجع به چی صحبت میکرن؟؟

مموی عطربرنج سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 15:23 http://atri.blogsky.com

یکی طلبت!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

تیراژه سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 15:23 http://tirajehnote.blogfa.com/

"تیراژه جان
شما امید به شوهر دادنت هست
ولی اونایی که اسم بردم امیدی بهشون نیست "

راست میگین؟

حالا اون داماد خوشبخت کی هست؟!!

جزیره سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 15:23

ولی خودمونیم من اگه جای بابک بودم کلی میخندیدم که اینجور دوستام رفتن سرکار(یعنی همین الان دارم میخندم که چه جوری خودم رفتم سرکار).یعنی همینجور هررررررررر هرررررررررررر(ولی این دلیل نمیشه به فکر تلافی نباشم برای این حرکت ناجوانمردانه ی احساسات ضایع کنت.
البته جسارت نباشه من اگه جای بابک میبودم به مثلا: جزیره و تیراژه و هاله و اینا میخندیدم نه بقیه دوستان. برای بقیه ی دوستان :خجالت بکش بابک

مموی عطربرنج سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 15:24 http://atri.blogsky.com

نه 5 تا طلبتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت آق بابک!!!

جزیره سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 15:26

تیراژه!!!!!!
نکن، اونجوری ذوق نکن.عیبه.پشت سرت میگن:چه مشتاق:دی. ادم همه ی احساساتشو که نباید صادقانه نشون بده. الان باید بعد از راست میگین اینو"" بزاری بهد تو دلت اینو":داشته باشی.
بعدشم مدیونی اگه کسی رو انتخاب کنی که داداش نداشته باشه.فهمیدی:دی

جزیره سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 15:28

هاله جان اون رنده که نشدنیه خاهر.شما به همون انبر و موچین فک کن.
البته خب از قدیم گفتن:بخشش از بزرگانه. بیا ببخشیمش. جوونی کرده. نیتش خیر بوده،میخواستی مثلا ماها رو خوشحال کنه.اره ،اینجوری فک کن تا یادت بره چقدر سوختیم:دی

پرچانه سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 15:30 http://forold.blogsky.com/

جزیره آخه تو چرا اسنقدر ساده لوحی خواهر

پرچانه سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 15:32

اسنقدر =اینقدر
ینی همینقدر دیگه

فاطمه شمیم یار سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 15:32

سلاممم
جدا که بابک خان..واقعا که من کلی احساسات قلمبه شده رو حالا چه کار کنم خوب..
میدونی بیشتر چرا باورم شد چون دیشب تا صبح خواب برو بچه های بلاگستان مخصوصا کوروش خان رو میدیدم..
از همین جا به کوروش خان تمدن هم سلام عرض می کنم چند وقتیه کم پیدا شدن..
خوبه نرفتم وبلاگشون ابراز احساسات کنم برا خودم

جزیره سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 15:32

نصیب جان!!!!خب بگو زود باور.
ای بابا،من میدونم نیت سوء نداری تو ولی خب چرا میزنی ادمو با اسفالت یکی میکنی.بگو زود باور نه اینکه میگی ساده لوح:دی


چیکار کنیم بس ساده ایم ما. به خدا. یعنی یه وضی ما ساده ایم:دی

هاله سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 15:33 http://assman.blogsky.com

جزیره دقت کردی عنوان رو خارجکی نوشتن که دوستان خجسته ای مثل من و شما و یه عده دیگه (:دی) اصلا چپ چپ هم نگاش نکنن ؟ آخه چقد بازی با احساسات ؟:))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد